مولوی و عرفان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _78


📗 اسطرلاب حق
  صفحه 222_223

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی(10)
(پایان )

💬 شهاب‌الدین سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم:5,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی(10)
(پایان )

💬 شهاب‌الدین سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم:41,4MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم_
بقیه قصه نوشتنِ آن غلام، رُقعه به طلبِ إجرى


(۱۷۱۷) رفت پیش از نامه، پیشِ مَطبَخی
کای بخیل از مطبخِ شاهِ سَخی

غلام پیش از نوشتن نامه پیش آشپز رفت و گفت ای آشپز بخیلی که در آشپزخانه شاه بخشنده کار می‌کنی.
مطبخی: آشپز


(۱۷۱۸) دُور ازو، وز همّتِ او كين قَدَر
از جِری‌ام* آیدش اندر نظر

از شاه و همّت او بعید است که این مقدار جیره ناچیز من در نظرش قابل توجه باشد.
جِرى: مستمری


(۱۷۱۹)گفت: بهرِ مصلحت فرموده است
نه برای بَخل و نه تنگیِ دست

آشپز :گفت شاه بنا به مصلحت دستور داده، نه بخاطر حسد و خسیس بودن.


گفت: دهلیز*ی ست وَالله این سخن
پیشِ شه خاک ست هم زَرِ کهن

گفت به خدا قسم این حرف زیر دستان شاه در راهروهاست، در نظر شاه خاک با طلا یکسان است
*دهلیز: راهرو


(۱۷۲۱) مَطبخی دَه گونه حجّت برفراشت
او همه رد کرد از حرصی که داشت

آشپز ده نوع دلیل آورده، اما غلام به علت حرصی و که داشت همه را رد کرد.


(۱۷۲۲) چون جِری کم آمدش در وقتِ چاشت*
زد بسی تشنیع*، او سودی نداشت

وقتی اول صبح مستمری کمی برای غلام آوردند، بسیار ناسزا گفت، اما هیچ فایده‌ای نداشت.
*تشنیع : ناسزا
*چاشت: اول روز_ صبحانه


(۱۷۲۳) گفت: قاصد* می‌کنید اینها شما
گفت: نه که بنده فرمانیم ما

غلام گفت شما این کار را عمداً بر ضد من انجام می‌دهید. آشپز گفت: ما مطيع فرمان شاه هستیم.
*قاصد: ار روی قصد، عمداً


(۱۷۲۴) این مگیر از فرع، این از اصل گیر
بر کمان کم زن، که از بازوست تیر

تو کم شدن مستمریت را از ما ندان، بلکه از شاه بدان، طعنه به کمان نزن، قدرت پرواز تیر از زور بازوست. (آنچه انجام می‌دهم فرمان پادشاه است)

(۱۷۲۵) ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ ابتلاست
بر نَبی کم نِه گنه، کآن از خداست

آيه مَا رَمَيْتَ إِذْ رمیت معیار شناخت مرتبه ایمان و اعتقاد تو نسبت مشیت الهی است، پیامبر(ص) را گناهکار ندان، امر الهی است.( پرتاب تیر و مشتی خاک به سوی (کفار) که توسط پیامبر صورت گرفت امر الهی است و پیامبر مجری فرمان خداوند بوده.)


(۱۷۲۶) آب از سر تیره است ای خیره چشم*
پیشتر بنگر، یکی بگشای چشم

ای گستاخ، آب از سرچشمه گل آلود است چشمت را باز کن و جلوتر را ببین.
*خیره چشم: گستاخ


(۱۷۲۷) شد ز خشم و غم درون بقعه*یی
سوی شه بنوشت خَشمین، رُقعه یی

غلام از شدت خشم و اندوه به اتاقی رفت و با آن حال خشمگین برای شاه نامه‌ای نوشت.
*بقعه: خانه


(۱۷۲۸) اندر آن رُقعه، ثنای شاه گفت
گوهر جُود و سخایِ شاه، سُفت*

در آن نامه شاه را ستایش کرد، از سخاوت و بخشش شاه سخن ها گفت.
سُفت: سوراخ کردن، اینجا سخن تازه


(۱۷۲۹) کای ز بحر و ابر افزون کف تو
در قضای حاجتِ حـاجـات جـو

ای کسی که در برآوردن نیاز نیازمندان از دریا و ابر نیز
گشاده دست تری.


(۱۷۳۰) زآنکه ابر آنچه دهد، گریان دهد
کفِ تو خندان پَیاپَی خوان نهد

برای آن که ابر هرچه بر زمین می‌دهد، با حالت گریه می‌دهد، اما دست تو خوان نعمت را با شادی می‌بخشد.


(۱۷۳۱) ظاهر رُقعه اگرچه مدح بود
بوی خشم از مدح اثرها می نمود*

ظاهراً نامه‌ای در مدح شاه بود اما آثار خشم در لابلای کلمات خود را نشان می‌داد.
*اثرها می نمود: آثار خود را نمایان می‌کرد.



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست نه گفتن
و مهر‌طلبی

🎙پری


حجم: 5,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 پادکست نه گفتن
و مهر‌طلبی

🎙پری


حجم: 40,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

کدام اشتباه رایج باعث میشود که پیامها خود را تخریب کنند؟

پیام‌های بازرگانی به طور معمول برای محصولات ساخته می‌شوند، نه مردم. اما در اویل دهه ۱۹۷۰ سازمان زیبا نگه داشتن آمریکا یک پیام بازرگانی ساخت که به باور طیف وسیعی آن قدر تأثیرگذار بود که بسیاری آن را مؤثرترین اطلاعیه‌ی خدمات عمومی تمام دوران می‌دانند. تبلیغی که برای اضافه کردن فیبر اخلاق بیشتر به رژیم روزانه تماشای تلویزیون آمریکا طراحی شده بود، واکنش یک بومی آمریکایی را نسبت به تخریب گسترده محیط زیست در یک قطره اشک، اما اشکی قدرتمند نمایش می‌داد. سال‌ها بعد، همان سازمان دوباره از آن بومی در یک کمپین جدید برای جلب توجه مخاطب و بازگشایی مجاری اشکی آنها استفاده کرد. این بار، دوربین چند نفر را نشان می‌داد که در حال کارهای روزمره مانند قهوه خوردن، روزنامه خواندن، و سیگار کشیدن بودند. بعد از رسیدن اتوبوس و سوار شدن همه، دوربین به ایستگاه خالی باز می‌گردد که پر از لیوان، روزنامه ته سیگار است. دوربین در حالی که از راست به چپ می‌رود، به آرامی و روی پوستری از یک بومی آمریکایی که با اشک در چشمانش به ایستگاه نگاه می‌کند، زوم می‌کند. همان‌طور که صفحه سیاه می‌شد، نوشته‌ای ظاهر شد که می‌گفت: "بازگشت به دلیل بی توجهی مردم".
بازگشت به دلیل بی توجهی مردم. چه نوع پیامی با این عبارت و محیط پر از زباله تصویر شده در این آگهی منتقل می‌شود؟ به صورت غیرعمدی این پیام را منتقل می‌کند که به رغم تقبیح شدید زباله ریختن، ریختن زباله بسیار رایج است. باوجود اینکه تقبیح شدید انداختن زباله می‌تواند انگیزه بخش باشد، بیان اینکه بسیاری این کار را انجام می‌دهند به عنوان تأیید اجتماعی برای تکرار این رفتار عمل می‌کند. چون مردم مایل هستند که پیرو اکثریت باشند، این پیام می‌تواند بیش از آنکه سازنده باشد، مخرب باشد.
مثال‌های دیگر در زندگی روزمره فراوان است. ما نمی‌خواهیم که پرهای سرخپوست تبلیغ را به هم بزنیم، اما با برخی از پیام‌هایی که توسط نماد دوست داشتنی اما از نظر روانشناسی ساده جنگلبانی آمریکا_ وودزی جغد_منتقل شده است، مشکل داریم. در یک تبلیغ چاپی طولانی با عنوان " رشد تولید ملی"، جغد می‌گوید: " امسال آمریکایی‌ها بیش از همیشه زباله و آلاینده تولید می‌کنند". چند هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۴، سازمان سیاسی مهم رأی زنان، ۱ میلیون تبلیغ را برای افزایش مشارکت زنان مجرد در روند سیاسی توسط پست ارسال کرد؛ پیام آن‌ها این بود: " ۴ سال قبل، ۲۲ میلیون زن مجرد رأی ندادند". به طور کلی، گروه‌های سیاسی مختلف با محکوم کردن بی علاقگی رأی دهنده به تماشای اثر معکوس پیام‌هایشان و کاهش هرچه بیشتر تعداد رأی دهندگان در انتخابات نشستند. مراکز درمانی و بیمارستان‌ها پوسترهایی بر دیوارهای اتاق‌های انتظار نصب می‌کنند که تعداد بیمارهایی که سر وقت خود حاضر نمی‌شوند را ناپسند می‌دانند؛ سپس از افزایش درصد عدم حضور در وقت معین تعجب می‌کنند. کسانی که از پارک ملی جنگل سنگ شده آریزونا بازدید می‌کنند از طریق تابلو نصب شده مطلع می‌شوند که وجود پارک به دلیل تعداد زیاد بازدیدکنندگانی که چوب‌های فسیلی را برمی‌دارند در معرض خطر است: "میراث شما سالیانه ۱۴ تن چوب فسیلی از دست داده و هر روز توسط دزدانی که اغلب فقط یک تکه کوچک بر می‌دارند، تخریب می‌شود" .
در حالی که این اطلاعیه ها و تصاویر می‌توانند واقعیت را منعکس کنند و با نیت خوب ساخته می‌شوند، طراحان این کمپین‌ها ممکن است متوجه نشوند که استفاده از تأیید اجتماعی منفی برای ایجاد هم‌صدایی ممکن است ناخواسته باعث جلب توجه مخاطب به همه گیری آن رفتار شود تا آگاهی دادن درباره زشتی آن رفتار.
در حقیقت ما از طریق داستانی که یک دانشجوی سابق تعریف کرد در جریان مشکل سرقت فسیل از جنگل سنگ شده قرار گرفتیم. او با نامزدش، که به گفته او درست‌کارترین زنی بود که تا به حال دیده و هرگز حتی گیره کاغذی را قرض نگرفته مگر اینکه آن را پس دهد، از جنگل سنگ شده بازدید کرده بود. آن‌ها به سرعت با تابلویی که به بازدید کنندگان هشدار می‌داد که فسیل‌ها را ندزدند، مواجه شدند. او از اینکه نامزد همواره مطیع قانونش با آرنج به پهلوی او زده بود و گفته بود "بهتر است ما مال خودمان را همین حالا برداریم" شوکه شده بود.


📗 بله! ۵۰ روش علمی برای متقاعد کردن
     صفحه ۲۳ تا ۲۵
✍ نووا گلدستین استیو مارتین_ رابرت بی‌سیالدینی
        ترجمه حامد قلی‌زاده فرد


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet


تا وقتی ما دست از این قیود و رسوم پوسیده بر نداریم و تا وقتی عملا ثابت نکنیم که زن و مرد دو موجود هم تراز و مساوی الحقوق هستند و شرط اول زندگی آن دو با هم شرافت، پاکدامنی و عشق متقابل برای به وجود آوردن فرزندان خوب و مفید و تشکیل یک خانواده سعادتمند است، نه گرو و گروکشی، خرید و فروش، جبران کمبودهای اقتصادی؛ وضع زنان و دختران ما درست نخواهد شد و محکمترین و گرانبهاترین اسناد محضری هم سعادت آنها را تضمین نخواهد کرد.

📗 تقلید زندگی

✍هوشنگ مستوفی

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

945 0 10 1 13

از درد همیشه من دوا می‌بینم
در قهر و جفا لطف و وفا می‌بینم

در صحن زمین به زیر نه طاق فلک
بر هرچه نظر کنم ترا می‌بینم


✍ مولانا_ رباعی شمارهٔ ۱۱۳۰

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (5)


💬 سخن عشق
سیر منطقی حافظ_ شرح غزل شمارهٔ ۴ ( صبا! به لُطف، بگو، آن غزالِ رَعنا را)

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:7,9MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (5)


💬 سخن عشق
سیر منطقی حافظ_ شرح غزل شمارهٔ ۴ ( صبا! به لُطف، بگو، آن غزالِ رَعنا را)

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:58,6MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا


آرپاگاون که سلطنتش پایه و مایه‌ئی نداشت، بغداد خاتون را که به نظر حقارت به او می‌نگریست، به بهانه این که ابو سعید را مسموم ساخته است در همان اوائل سلطنت در حمام به دست خواجه لؤلؤ کشت. زن دیگر ابو سعید دلشاد خاتون دختر دمشق خواجه که بعد از وفات ایلخان حامله بود، به علی پادشاه پناه برد و نیز حاجی خاتون، مادر ابوسعید و جماعتی از امرای هنگامه جو به تدریج گرد علی پادشاه جمع شدند و او را به مخالفت با آریاگاون برانگیختند.
امیر علی پادشاه، موسی خان نواده بایدوخان را به ایلخانی برداشته، از دیار بکر عازم آذربایجان گردید و در یک جنگ که در کنار رودخانه جغاتو در تاریخ هفدهم رمضان ۷۳۶ روی داد، لشکریان آرپاگاون و خواجه غیاث الدین محمد پسر خواجه رشیدالدین فضل الله را که وزیر آرپا گاون بود، منهزم نموده، غلبه کامل یافت. خواجه غیاث الدین محمد مانند پدر خود خواجه رشیدالدین فضل الله از وزرای بزرگ ایران به شمار است و علاوه بر فضائل شخصی، اهل فضل و کمال را بسیار می‌پرورده است. خلاصه این خواجه بزرگ پس از شکست در نزدیکی مراغه دستگیر شده در بیست و یکم رمضان ۷۳۶ به امر علی پادشاه به قتل رسید.
آرپاگاون هم در همان روزها در اطراف زنجان گرفتار شد و امیر علی پادشاه او را به کسان محمود شاه اینجو تسلیم نمود که به قصاص خون پدر او را به سزا رسانند و امیر جلال‌الدین مسعود شاه، ارشد فرزندان شاه شرف‌الدین اینجو، در روز چهارشنبه سوم شوال همان سال او را کشت. حکومت موسی خان دو سه ماهی بیشتر دوام نیافت و سلطنت اسمی او که در شوال ۷۳۶ شروع شد، در چهاردهم ذی الحجه همان سال از میان رفت. به این معنی که به زودی اشخاصی سر به نافرمانی برداشتند. مخصوصاً دو نفر از امرای مقتدر، یکی امیر شیخ حسن بزرگ ایلکانی، پسر امیر حسین گورکان، حکمران بلاد روم و دیگری حاجی طغای پسر امیر سونتای که از سال ۷۳۲ حکومت ارمنستان و دیاربکر را داشت. هر دو بر مخالفت موسی همت گماشتند.
امیر شیخ حسن ایلکانی، محمدخان نبیرۀ منگوتیمور پسر هولاکو را به ایلخانی نامزد نموده عازم آذربایجان گردید. در چهاردهم ذی الحجه ۷۳۶ اردوی طرفین در حوالی آلاتاغ به هم رسیدند و ختم دعوی موکول به جنگ تن به تن بین موسی خان و محمدخان گردید. موسی خان زبردست تر بود. محمدخان در این جنگ تن به تن مغلوب شده، خیال فرار داشت. ولی امیر شیخ حسن ناگهان علی پادشاه را کشت. موسی خان در آن گیر و دار فرار نموده، به طرف بغداد رفت. امیر شیخ حسن، محمدخان را به تبریز آورده به تخت ایلخانی نشانید و در واقع خود زمام کار را در دست گرفت.
امیر شیخ حسن در تبریز بازماندگان خاندان خواجه رشیدالدین فضل الله و پسرش خواجه غیاث الدین محمد را مورد محبت و نوازش قرار داد. از جمله وزارت محمدخان را به داماد خواجه یعنی امیر جلال الدین مسعود شاه اینجو و دختر زاده خواجه یعنی خواجه محمد زکریا واگذاشت.
در سال ۷۳۷ جمعی از امرای ابوسعید بر ضدّ محمدخان قیام نموده، به تدریج از آذربایجان و عراق گریخته، به خراسان رفتند و با امیر شیخ علی قوشچی، حکمران خراسان همدست شده، یکی از شاهزادگان چنگیزی یعنی یکی از نبیره زادگان یکی از برادران چنگیز موسوم به طغاتیمور را که در مازندران اقامت داشت، ایلخانی خوانده و در مقابل محمدخان و امیر شیخ حسن ایلکانی او را علم مقاصد جاه طلبانه خویش قرار دادند و به طرف آذربایجان حرکت نمودند. موسی خان هم در حدود آذربایجان به آنها ملحق شد و قرار دادند که در صورت موفق شدن، موسی خان پادشاه عراق و آذربایجان باشد و طغا تیمور پادشاه خراسان .
در نیمه ذی‌القعده ۷۳۷ در نزدیکی مراغه، بین این دسته و اردوی محمّدخان و امیر شیخ حسن، جنگ در گرفت طغاتیمور منهزم شده، به خراسان گریخت و در آنجا به کمک امرای محلی ایلخان شد و به حکومت خراسان پرداخت. تا در سال ۷۵۴ که به دست خواجه یحیی کرّابی، یکی از امرای سربداران سبزوار کُشته شد و به این طریق سلطنت طغا تیمورخان در خراسان و جرجان خاتمه یافت.
موسی خان هم به چنگ امیر شیخ حسن ایلکانی افتاده، در دهم ذی الحجه آن سال مقتول شد.
به طوری که ملاحظه می‌شود، در سال ۷۳۸ در ممالک ایلخانی دو نفر مدعی تاج و تخت بودند. یکی طغاتیمورخان که جرجان و خراسان را مالک بود و دیگری محمدخان، برگزیده و آلت دست امیر شیخ حسن بزرگ.
در این سال فتنه دیگری بروز نمود و آن قیام شیخ حسن چوپانی پسر امیر تیمورتاش بن امیر چوپان است در بلاد روم.
امیر شیخ حسن چوپانی که برای تمیز از شیخ حسن بزرگ ایلکانی، شیخ حسن کوچک نامیده شده است، بعد از کشته شدن پدر خود امیر تیمورتاش به دست کسان ملک ناصر، پادشاه مصر در بعضی از بلاد روم مختفی می‌زیست، در این سال قیام نمود.


📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۷۳ تا ۷۶
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی(9)


💬 شهاب‌الدین سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم:5,9MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی(9)


💬 شهاب‌الدین سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم:43,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شیخ مراتب مختلف بهشت را بین فلک اطلس و فلک ثوابت قرار می‌دهد. یعنی بهشت را طبیعی می‌داند نه عنصری. برعکس، مراتب جهنم را تحت فلک ثوابت می‌گنجاند و خبر می‌دهد که آنها عنصری هستند و تا «اسفل السافلین» ادامه پیدا می‌کنند. لذا جوهر جهنم شبيه جوهر عالم دنیاست، یعنی جهنم نه عذاب صرف است و نه نعیم محض. به همین علت است که قرآن درباره جهنم می‌گوید: «در آن نه می‌میرند و نه زنده می‌مانند. »
شباهت بین دنیا و جهنم به این واقعیت بر می‌گردد که صفات قهر خدا در این دو، كاملاً ظاهر می‌شود ولی این صفات دسترسی صرفاً محدودی بـه بهشت دارند در مرتبۀ عنصری است که رحمت و غضب به هم در آمیخته‌اند، نه در مرتبه اجسامی که فوق فلک هفتم قرار دارند.
هدف از وجود جهنم، با هدف از وجود بهشت و عالم دنیا یکی است: ظاهر کردن احکام اسمای الهی. ولی در عالم دنیا، صفات رحمت و غضب نسبتاً متوازن‌اند. در بهشت، رحمت آن چنان غالب است که غضب کاملاً پنهان می‌ماند. در جهنم، غضب غلبه دارد. ولی شیخ تأکید می‌کند که حتی مغضوبان نیز از رحمت خدا جدا نیستند، چرا که غضبِ محض نمی‌تواند وجود داشته باشد.

سرد شدن آتش جهنم

ابن عربی استدلال‌های بسیاری را بر مبنای قرآن و حدیث ارائه می‌دهد تا ثابت کند که عذاب جهنم نمی‌تواند ابدی باشد. وی آن آیات قرآنی را که می‌گویند مجرمان تا ابد در آن خالدند، نادیده نمی‌گیرد، ولی خاطر نشان می‌سازد که ضمیر «آن» در عبارت «در آن»، همواره مؤنث (ها) است. به عبارت دیگر این ضمیر به «نار» (آتش) بر می‌گردد [که مؤنث است ] نه به «عذاب» [‌ که مذکر است]. هیچ چیز در قرآن و حدیث نازل نشده است که دلالت بر این داشته باشد که عذاب ابدی خواهد بود، حال آنکه در مورد نعمات بهشت، به هیچ وجه، چنین نیست ،همچنین، خداوند "همۀ گناهان را می بخشد" از این رو هیچ چیز نمی‌تواند عذاب را ابدی کند. به علاوه، عذاب تنها می‌تواند جزایی متناسب [با اعمال ]" باشد. لذا گناهی محدود نمی‌تواند موجب عذابی نامحدود گردد.
عذاب جهنم باید ناپدید شود چرا که رحمت مآلاً تقدم و تفوق خود را نشان خواهد داد. "شقاوت به خاطر غضب الهی و سعادت به خاطر رضای الهی است. رضا بسط رحمتی است که انتها ندارد، ولی غضب منقطع می‌شود".
صفات رحمت آمیز و غالب وجود آنهایی هستند که به خود ذاتِ نفس الرحمن مربوط می‌شوند." تخلق انسان به اخلاق الهى" متضمن كسب هماهنگی بیشتر با خود وجود، و قرب بیشتر به خداست. بر آن صورت الهی،که انسان بر آن آفریده شده است، رحمت غلبه دارد، چرا که برای حق تعالی رحمت ذاتی است، در حالی که غضبْ عَرَضی است. اینها همه بدین معنی است که حقیقت ـ یعنی رحمت، محبت و سعادت ذاتی_ باید خود را نشان دهد. هرچه انسان را از حقیقت دور می‌سازد صرفاً باطل است. باطل فانی است و حق باقی. در عبارت زیر که اشاره به مبانیِ وجودشناختیِ عدم دوام عذاب جهنم دارد، دیدگاه‌های یادشده تلویحاً، و هرچند نه تصریحاً، ذکر شده است.

خدا قلوب [ انسان‌ها ] را محلی برای حق و و باطل، ایمان و کفر و علم و جهل قرار داده است. سرانجام [ صفات دسته دوم یعنی ] باطل، کفر و جهل، اضمحلال و زوال است، چرا که اینها حکمی هستند که عینی در وجود ندارند. عدمی هستند که حکمی ظاهر و صورتی معلوم دارد. این حکم و صورت، امری وجودی را می‌طلبند تا بدان مستند شوند، ولی چنین امری را نمی‌یابند ،در نتیجه، مضمحل و معدوم می‌گردند. از این رو مالاً به سعادت ختم می‌شوند.
در مقابل، [ صفات دسته اول یعنی] ایمان، حق و علم، به امری وجودی در عالم عین مستندند که خدای عزّ وجل است. لذا حكمشان در عین، یعنی در عین محکوم علیه، ثابت است، زیرا آن کسی که وجود این حکم را حفظ می‌کند، موجود، بلکه عین وجود، است که خداست. اوست که به این اسما، و به این نعوت، منعوت می‌شود. یعنی این اوست که حق، عالم و مؤمن است. پس ایمان به مؤمن مستند می‌شود، علم به عالم، و حق به حق [ و همۀ این‌ها اسم خداست ]. [اما] خدای تعالی، به خاطر وجودش، هیچ گاه مسمی به
باطل، جاهل و کافر نمی‌شود. خدا از این اسما منزه و بسیار بلندمرتبه تر است!


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۱۷۸ و ۱۸۰
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

هر لذتی که می پوشم
یا آستینش دراز است یا کوتاه
یا گشاد به قد من !
هر غمی که می پوشم
دقیق انگار برای من بافته شده
هر کجا که باشم!

✍ شیرکو بیکَس


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _77


📗 اسطرلاب حق
  صفحه 219_220

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 تاوان تکیه بر بیگانه

🎙 مهندس عبدالعلی بازرگان

حجم : 7,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 تاوان تکیه بر بیگانه

🎙 مهندس عبدالعلی بازرگان

حجم : 55,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

«السهز من غير سمر لا يُعَوَّلُ عليه»
شب بیداری بی‌داستان زدن، سودی ندارد. ابن عربی

چند روزی در مزرعه‌ی فردریک، این چنین گذشت. اتاق من و حریری، مشرف به باغ کوچکی از گُل بود. گل‌های جوان و تازه برآمده از خاک. گل‌هایی که دانه هایشان را از سرزمین غوطه آورده بودند. صبح که بیدار شدم، سَرَم مانندِ مشک دوغ، سنگین بود. خادم فردریک که دیشب، ساقي ما بود اکنون برایمان غذایی سبک آورد و من و حریری اندکی خوردیم و تعادل‌مان بازگشت و سردردمان فروکاست. بر دو اسب نشستیم و برای گردش در زمین‌های مجاور، بیرون رفتیم. کمان‌هایی به بازو افکنده بودیم مگر چیزی شکار کنیم اما موفق نشدیم. نزد فردریک برگشتیم. آتشی روشن کرده بود و خود دورتر ایستاده. با ظرفی شاه توت به استقبال‌مان آمد. اوقاتِ نماز، به خادمش دستور می‌داد برای ما فرشی پهن کند و اغلب، او بود که نمازها را به ما یادآوری می‌کرد.
شب دوباره فرا رسید و در آن تاریکی دلخواه، کسانی که به جان، چشم انتظارشان بودیم آمدند. اولین ضربه‌ی طبل، اولین مضراب عود، شبی دیگر در کوچه‌ی غفلت و ما، روحی که از تن برون می‌شد تا شاید آشفتگی هایش را بتکاند. دوازده روز بود که اشبیلیه را ندیده بودم و خانواده‌ام گمان می‌کردند در کوه منتیارم، چلّه نشسته با شیخ خویش! حریری می‌رفت و می‌آمد و اخبار دروغین احوال مرا به ایشان می‌رساند. غذای لذیذی را که سلُوم، به خیال خود برای شیخ و شاگردان گوشه نشینش مهیّا کرده بود می‌گرفت و می آورد تا فردریک و من و سایر همپیالگان و رقاصان، در مزرعه ی ماته نوش جان کنیم. بهار، بخشنده بود و هوا، تازه، غذا، لذیذ بود و گفتگوها دلخواه، موسیقی طربناک بود و شراب، بسیار.
حس می‌کردم از وقتی اینجا هستم قلبم بزرگ شده و سینه ام گشاده. تا به هوش می‌آمدم، زیبایی مکان، سرسبزی زمان و گفتگوی جویبار و پرندگان دوباره مستم می‌کرد. و چون شب، این همه از ما باز می‌گرفت، فردریک از خمره‌های جادویی‌اش، شراب‌های کهنه می‌آورد و مستی ما را باز می‌گرداند. شرابی که هرگز قطره‌ای از آن فروخته نمی‌شد و فقط جهت پذیرایی از مهمانان عزیز بود. هر روزی که می‌گذشت، خود را دیگرگونه می‌دیدم. گویی در مقام‌های آسمان، بالا می‌روم و مراحل زمینی را پشت سر می‌گذارم. و این روزها، به واقع از آن من نبود بلکه آن‌ها را از مردی قرض کرده بودم که خوشبختی را دوست نمی‌دارد! از خویش! خویشی که این من نبود!
هر چه دینار داشتم دادم در ازای بیست قوچ چاق که به آغل فردریک آوردم و گفتم هر شب یکی را برای ما کباب کند. فردریک ابتدا از در مخالفت درآمد به این بهانه که ما مهمان او هستیم. اما من پای فشردم و او پذیرفت.
آن روزها، آن روزهای زلال گذشت. حریری با چهره‌ای برافروخته و نگران از اشبیلیه باز آمد. نیازی به پرسیدن نبود. اتفاق، حدس زده می‌شد.
_سپاه موحدین شکست خورده است! پرتغالی‌ها در راه این جا هستند!
فردریک زرد شد و دستپاچه. جیدو دستِ گالا را گرفته بود و ساکت به پایین نگاه می‌کرد. سمح سر خود را در دو دست می‌فشرد و دهانش از تعجب باز مانده بود. سکوتی گران. سکوتی علامت "چه خواهد شد". سکوتی نشانه‌ی «چه باید کرد».
_اکنون چه خواهد شد ای محیی؟!
حریری پرسید.
و همه به من نگاه کردند. گویا من تنها کسی بودم که به دلیل شغل پدرم، می‌دانستم در دربار چه می‌گذرد. اما تمام چیزی که من از این جنگ می‌دانستم، همان نیروها و تجهیزاتی بود که پدرم برای خلیفه فرستاده و قدرتی که به قول پدر،
لایزال می‌نمود! حالا شکست خورده‌ایم؟ چه فاجعه‌ای! وای اگر پرتغالی ها به اشبیلیه بیایند!
_...سپاه خلیفه، بسیار قوی است. فکر نمی‌کنم پرتغالی‌ها بتوانند آن را در هم بشکنند. شاید فقط در یک حمله پیروز شده باشند و کار هنوز باقی باشد!
حرف‌هایم کسی را قانع نکرد. همه حیران بودند و بیش از همه گالا. حریری لاحول می‌خواند و آرام در دل دعا می‌کرد. من ناگهان به صدا درآمدم که:
_دوستان! پرتغالی‌ها قصد حمله ندارند. تمام ماجرا این است که آن‌ها ما را از کشورشان بیرون رانده‌اند. حتماً خود نیز فراوان زیان دیده‌اند.
فردریک ایستاد و به قصد گرم کردن مجلس گفت:
_هرچه خدا بخواهد همان می‌شود. محیی ما را از جدیدترین اخبار، آگاه خواهد کرد. مگر نه محیی؟!
- آری ... آری ...
اکنون گمان نمی‌کنم ماندن در این جا، بیرون از دروازه‌های شهر، کار عاقلانه‌ای باشد. بهتر است به اشبیلیه بازگردیم.


📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_صفحه ۱۲۴ تا ۱۲۶
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

Показано 20 последних публикаций.