🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجاشرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم_
بقیه قصه نوشتنِ آن غلام، رُقعه به طلبِ إجرى
(۱۷۱۷) رفت پیش از نامه، پیشِ مَطبَخی
کای بخیل از مطبخِ شاهِ سَخی
غلام پیش از نوشتن نامه پیش آشپز رفت و گفت ای آشپز بخیلی که در آشپزخانه شاه بخشنده کار میکنی.
مطبخی: آشپز
(۱۷۱۸) دُور ازو، وز همّتِ او كين قَدَر
از جِریام* آیدش اندر نظر
از شاه و همّت او بعید است که این مقدار جیره ناچیز من در نظرش قابل توجه باشد.
جِرى: مستمری
(۱۷۱۹)گفت: بهرِ مصلحت فرموده است
نه برای بَخل و نه تنگیِ دست
آشپز :گفت شاه بنا به مصلحت دستور داده، نه بخاطر حسد و خسیس بودن.
گفت: دهلیز*ی ست وَالله این سخن
پیشِ شه خاک ست هم زَرِ کهن
گفت به خدا قسم این حرف زیر دستان شاه در راهروهاست، در نظر شاه خاک با طلا یکسان است
*دهلیز: راهرو
(۱۷۲۱) مَطبخی دَه گونه حجّت برفراشت
او همه رد کرد از حرصی که داشت
آشپز ده نوع دلیل آورده، اما غلام به علت حرصی و که داشت همه را رد کرد.
(۱۷۲۲) چون جِری کم آمدش در وقتِ چاشت*
زد بسی تشنیع*، او سودی نداشت
وقتی اول صبح مستمری کمی برای غلام آوردند، بسیار ناسزا گفت، اما هیچ فایدهای نداشت.
*تشنیع : ناسزا
*چاشت: اول روز_ صبحانه
(۱۷۲۳) گفت: قاصد* میکنید اینها شما
گفت: نه که بنده فرمانیم ما
غلام گفت شما این کار را عمداً بر ضد من انجام میدهید. آشپز گفت: ما مطيع فرمان شاه هستیم.
*قاصد: ار روی قصد، عمداً
(۱۷۲۴) این مگیر از فرع، این از اصل گیر
بر کمان کم زن، که از بازوست تیر
تو کم شدن مستمریت را از ما ندان، بلکه از شاه بدان، طعنه به کمان نزن، قدرت پرواز تیر از زور بازوست. (آنچه انجام میدهم فرمان پادشاه است)
(۱۷۲۵) ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ ابتلاست
بر نَبی کم نِه گنه، کآن از خداست
آيه مَا رَمَيْتَ إِذْ رمیت معیار شناخت مرتبه ایمان و اعتقاد تو نسبت مشیت الهی است، پیامبر(ص) را گناهکار ندان، امر الهی است.( پرتاب تیر و مشتی خاک به سوی (کفار) که توسط پیامبر صورت گرفت امر الهی است و پیامبر مجری فرمان خداوند بوده.)
(۱۷۲۶) آب از سر تیره است ای خیره چشم*
پیشتر بنگر، یکی بگشای چشم
ای گستاخ، آب از سرچشمه گل آلود است چشمت را باز کن و جلوتر را ببین.
*خیره چشم: گستاخ
(۱۷۲۷) شد ز خشم و غم درون بقعه*یی
سوی شه بنوشت خَشمین، رُقعه یی
غلام از شدت خشم و اندوه به اتاقی رفت و با آن حال خشمگین برای شاه نامهای نوشت.
*بقعه: خانه
(۱۷۲۸) اندر آن رُقعه، ثنای شاه گفت
گوهر جُود و سخایِ شاه، سُفت*
در آن نامه شاه را ستایش کرد، از سخاوت و بخشش شاه سخن ها گفت.
سُفت: سوراخ کردن، اینجا سخن تازه
(۱۷۲۹) کای ز بحر و ابر افزون کف تو
در قضای حاجتِ حـاجـات جـو
ای کسی که در برآوردن نیاز نیازمندان از دریا و ابر نیز
گشاده دست تری.
(۱۷۳۰) زآنکه ابر آنچه دهد، گریان دهد
کفِ تو خندان پَیاپَی خوان نهد
برای آن که ابر هرچه بر زمین میدهد، با حالت گریه میدهد، اما دست تو خوان نعمت را با شادی میبخشد.
(۱۷۳۱) ظاهر رُقعه اگرچه مدح بود
بوی خشم از مدح اثرها می نمود*
ظاهراً نامهای در مدح شاه بود اما آثار خشم در لابلای کلمات خود را نشان میداد.
*اثرها می نمود: آثار خود را نمایان میکرد.
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان