مولوی و عرفان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


از صنع برآیم بر صانع باشم
حاشا که زبون هیچ مانع باشم

چون مطبخ حق ز لوت مالامالست
تا چند به آب گرم قانع باشم


✍ مولانا_ رباعی شمارهٔ ۱۱۳۴


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_12


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :9,4MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_12


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :69,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

نتیجه این سیر و سلوک و راه یافتن به حقیقت، «معرفت» است. همان معرفتی که به سیر و عقيده متشرع و متکلمین، احدی تا کنون به کمال آن نرسیده و پیغمبر «ماعرفناک حق معرفتک» فرموده است.
سالک در طی طریق فقط مستعد وصول به معرفت شده است و چون به معرفت نایل شود، آن مقام، مقام علم‌الیقین نامیده می‌شود. سالک صاحب همت باید از این مرحله بگذرد و به آن قانع نشود، زیرا برای وصول به پایان این سفر روحانی، یعنی سفر به سوی خدا، هنوز راه درازی در پیش دارد. بلکه باید از راه کشف و قلب به مشاهده وجود حقیقی یعنی مقام عین‌الیقین برسد.
وصول به مقام «علم الیقین» به مدد انبیا است. ولی وصول به «عین الیقین» که مقام بالاتر معرفت الهی است، بدون هیچ واسطه و وسیله یی مستقیماً از طرف خدا به روح عارف افاضه می‌شود و روح او را محل تجلی قرار می‌دهد.
چون عارف از مرتبه و مقام عین‌الیقین هم بگذرد، و به مقام بالاتری می‌رسد که برترین همۀ مقامات است و آن مقام حق الیقین است در مراحل عالی یقین، نــوع شریعت و نیز نوع طریقت هیچ تأثیری ندارد و آن مقام فوق همه این حرف‌ها است.
صوفی قرآن را با دقت و تفکر و تدبیر بسیار می‌خواند و منظورش از قرائت، پی بردن به اسرار و معانی مخفیۀ آن است. به این معنی که می‌خواهد با منطق قلب و به برکت مکاشفه‌یی که در نتیجه ریاضت و توبه و توجه به خدا و تصفیه باطن برایش پیدا شده، به باطن و سِرّ قرآن برسد و آن معانی را به زبان جاری بسازد.
صوفی معتقد است که اهل ظاهر حرف قرآن را می‌بینند و تفسیر می‌کنند، در حالی که عارف معنی و باطن آن را می‌بیند و و تأویل می‌نماید.
عارف عمل قلب را بر عمل اعضا و جوارح ترجیح می‌دهد و البته در عین حال غالباً عمل جوارح را هم ترک نمی‌کرد ولی اساس را عمل قلب می‌دانست. به عباره اخرى صوفی می‌گفت عضو مخصوص حیات دینی «قلب» است و بس و سایر اعضا و جوارح، اعضای واقعی حیات دینی نیستند. بهترین اعمال آن است که دل را برانگیزد و این است علت آن که غالب بزرگان صوفیه «سماع» را وارد حق دانسته و آن را معمول می‌داشته‌اند. ذوالنون مصری گفته: "سماع وارد حق است که دل‌ها بدو برانگیزد هر که به حق بشنود به حق راه یابد و هر که به نفس بشنود در زندقه افتد" شبلی گفته است: "السماع ظاهره فتنه و باطنه عبرة".(کشف‌المحجوب، باب سماع)
از حکایاتی که از ابوسعید ابوالخیر روایت کرده‌اند، یکی این است که: "هم در آن وقت که شیخ ما (یعنی شیخ ابو سعید) به قاین بود، امامی دیگر بود آنجا سخت بزرگوار، او را خواجه امام محمد قاینی گفتندی. چون شیخ ما آنجا رسید، او به نزدیک شیخ آمد به سلام و بیشتر اوقات در خدمت شیخ بودی و به هر دعوتی که شیخ را بردندی، او به موافقت شیخ حاضر آمدی و به سماع بنشستی. روزی بعد از دعوت سماع می‌کردند و شیخ ما را حالتی پدید آمده بود و جمله جمع در آن حالت بودند و وقتی خوش پدید آمد. مؤذن بانگ نماز پیشین گفت و شیخ هم چنان در حال بود و جمع در وجد. رقص می‌کردند و نعره می‌زدند و در میان آن حالت امام محمد قاینی گفت نماز نماز، شیخ ما گفت که ما در نمازیم و هم چنان در رقص بودند. امام محمد ایشان را بگذاشت و به نماز شد.(اسرار‌التوحید، ص ۱۸۶)
و یکی از بهترین وسائل پی بردن به اینکه صوفی تا چه اندازه عمل قلب، یعنی شور و عشق و وجد را بر عمل اعضا و جوارح، یعنی به جا آوردن ظواهر شرع ترجیح می‌دهد، مطالعه شرح زندگی مولانا جلال‌الدّین رومی و ممارست در اشعار پر معنی و شورانگیز او است که نمونه آن ذکر می‌شود:
هیچ میدانی چه می‌گوید رباب
زاشک چشم و از جگرهای کباب
پوستی‌ام دور مانده من زگوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چنیرش گوید بدم من شاخ سبز
زين من بشکست و بدرید آن رکاب
ما غریبان فراقیم ای شهان
بشنوید از ما الى الله المآب
ماز حق رستیم اول در جهان
هم بدو وا می‌رویم از انقلاب
بانگ ما همچون جرس در کاروان
یا چو رعدی وقت سیران سحاب
ای مسافر دل منه بر منزلی
که شوی خسته به وقت اجتذاب
ز آنکه از بسیار منزل رفته یی
تو ز نطفه تا به هنگام شباب
سهل گیرش تا به سهلی وارهی
هم رهی آسان و هم یایی ثواب
سخت او را گیر کو سخت گرفت
اول او آخـــر او را بــــــیـاب
خوش کمانچه می‌کشد کان تیر او
در دل عشاق دارد اضطراب
ترک و رومی و عرب گر عاشقاند
هم زبان او است این بانگ رباب
باد می نالد همی خواند ترا
که بیا اندر پیم تا جوی آب
باد بودم آب گشتم آمدم
تا رهانم تشنگان را زین سراب
نطق آن با دست کافی بوده است
آب گردد چو براندازد نقاب
از برون شش جهت این بانگ خاست
کز جهت بگریز و رو از ما متاب
عاشقا کمتر ز پروانه نه‌ای
کی کند پروانه از آتش اجتناب
......


📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۶۶ تا ۱۷۰
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬رستگاری
چه کسی رستگار می‌شود؟ تا چه حد هر یک از ادیان می‌توانند امکان رستگاری را به روی پیروان دیگر ادیان بگشایند؟ گوش سپردن به یک پیامبر است که مایه‌ی رستگاری می‌شود یا نیک بودن؟

👥میهمان‌ها:
بهار داوری، استاد تاریخ ادیان
عرفان ثابتی، پژوهشگر جامعه شناسی دین
حسن فرشتیان، پژوهشگر علوم اسلامی

حجم :6,3MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬رستگاری
چه کسی رستگار می‌شود؟ تا چه حد هر یک از ادیان می‌توانند امکان رستگاری را به روی پیروان دیگر ادیان بگشایند؟ گوش سپردن به یک پیامبر است که مایه‌ی رستگاری می‌شود یا نیک بودن؟

👥میهمان‌ها:
بهار داوری، استاد تاریخ ادیان
عرفان ثابتی، پژوهشگر جامعه شناسی دین
حسن فرشتیان، پژوهشگر علوم اسلامی

حجم :48,4MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

پس همۀ اسما در حضرتِ «الله» جمع شدند. او از آن‌ها پرسید:
- چه شده است؟
آن‌ها حکایت را برای وی نقل کردند. او گفت:
_من اسم جامعی هستم که حقایق شما را در بر دارم و بر مسمائی دلالت دارم که ذات مقدسی است دارای همه اوصاف کمال و تنزیه. پس بمانید تا به مدلول خویش داخل شوم. آن‌گاه به مدلول خویش داخل شد و آنچه را ممکنات گفته بودند و مورد بحثِ اسما واقع شده بود، به او باز گفت. ذات پاسخ داد:
_بیرون رو، و به هر یک از اسما بگو که از میان ممکنات، به هر آنچه اقتضای حقیقت اوست تعلق پیدا کند......
آن‌گاه اسم «الله» خارج شد، در حالی که اسم متکلم، به عنوان سخنگوی او، برای ممکنات و اسما، با او همراه بود و آنچه را مسمّی ذکر کرده بود، برای آنها باز گفت. اسم عالِم، اسم مرید، اسم قائل و اسم قادر متعلقات خویش را یافتند و، در نتیجه، از میان ممکنات، به واسطه تخصیصِ اسم مرید و اسم عالِم، ممکن اول پیدا شد.
هنگامی که اعیان و آثار در اکوان ظاهر شدند، بر حسب اسمی که بدان مستند بودند، برخی از آن‌ها بر برخی دیگر تسلط جُستند، و بعضی از آنها بعضی دیگر را مقهور ساختند. این امر به منازعه و دشمنی انجامید. پس ممکنات گفتند:
_می‌ترسیم نظام ما فاسد شود و به عدمی بازگردیم که در آن ساکن بودیم. لذا ممكنات اسما را از آنچه به واسطه اسم علیم و اسم مدبر بر آن‌ها رفته بود آگاهانیدند و گفتند:
_ ای اسما! اگر حکم شما مطابق میزانی معلوم و حدی معین و همراه امامی باشد (که در اختلافات ) به او رجوع کنید و برای ما وجودمان را و برای شما تأثیرتان بر ما را حفظ کند، هم برای ما اصلح است، و هم برای شما. پس به الله متوسل شوید! شاید کسی را پیشنهاد دهد که برای شما حدی تعیین کند که در آن حد، متوقف شوید. در غیر این صورت، ما هلاک می‌شویم و تأثیر شما نیز تعطیل می‌شود !
اسما پاسخ دادند:
_این عین مصلحت و بهترین رأی است!
پس چنین کردند و به ممکنات گفتند:
_ اسم مدبّر از وضع شما خبر خواهد داد.
آنها اسم مدبّر را خبر کردند و او گفت:
_این کار را خواهم کرد.
اسم مدبّر داخل شد، و سپس خارج گشت و فرمان حق را به سوی اسم "رب" برد و به او گفت:
_در بقایِ اعیان این ممکنات، آنچه را مصلحت است انجام بده تا اعیان ممكنات بتوانند باقی بمانند.
اسم ربّ دو وزیر گرفت تا او را در آنچه مأمور انجام آن شده بود یاری رسانند. وزیر اول، اسم مدبّر بود و وزیر دیگر، اسم مفصِل. خداى تعالى می‌فرماید: " او کار جهان را تدبیر می‌کند و آیات را تفصیل می‌دهد؛ باشد که شما یقین پیدا کنید به لقای رب خویش" که او «امام» است. بنگر که کلام خدای تعالی چقدر محکم است، چرا که لفظی را آورده که مطابق حالی است که سزاوار است چنین باشد!
پس اسم رب برای آنان حدودی تعیین کرد و مراسمی وضع کرد تا مملکت اصلاح شود و " تا آنها را بیازماید، که کدام یک نیکو کردارتر است".
خدا این حدود و مراسم را دو قسم قرار داده است. یک قسم "سیاست حِکمی" نامیده می‌شود که آن را به فطرت نفوسِ اکابر القا کرده است. در نتیجه، این اکابر به واسطهٔ قوّتی که در نفوس خود یافتند، در هر شهر و مکان و اقلیمی، به مقتضای مزاج و طبیعت آن ناحیه، حدودی را معین و "نوامیس" (قوانین)ی را وضع کردند، چرا که به آنچه مقتضای حکمت است علم داشتند. بدین وسیله مال، خون اهل، خویشاوندی و نسبت‌های مردم حفظ می‌شد. این قوانین را "نوامیس" نامیده‌اند که به معنای " اسباب خیر" است، چرا که ناموس، در معنای اصطلاحی، عبارت از کسی است که آورنده خیر است در حالی که جاسوس برای شرّ به کار می‌رود .
این همان نوامیس حکمت آمیزی است که عُقلا با الهام از خداوند، برای مصالح، نظم و ارتباط عالَم وضع کرده‌اند، بدون اینکه خود از این امر آگاه باشند؛ آن هم در جاهایی که شریعت الهی در دسترس‌شان نبود. واضعان این نوامیس نه می‌دانستند که این امور موجب قرب به خدای تعالی هستند، و نه اینکه آنها باعث درآمدن به بهشت یا جهنم‌اند. به چیزی از اسباب آخرت نیز علم نداشتند. اصلاً نمی‌دانستند پس از مرگ، آخرتی و یا بَعثِ محسوسی در کار است، یا اینکه سرایی وجود دارد که محل اکل ،شُرب ،پوشش، نکاح و سرور است و سرایی وجود دارد که محل عذاب و رنج است. چرا که این امور، هم وجودشان ممکن است و هم عدم‌شان. ایشان نیز دلیلی بر ترجیح یکی از دو طرف ممکن بر طرف دیگر، در دست نداشتند. بلکه [ اگر رهبانیتی هم داشتند] "رهبانیتی [ بود که ] به صورت بدعتی در پیش گرفتند".


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۰۷ و ۲۰۹
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet


از دیر باز شادی به چشمم نایاب‌تر، دشوارتر و زیباتر از اندوه جلوه کرده بود و هنگامی که به این کشف نائل شدم -که شاید مهم‌ترین کشفی باشد که بتوان در طول زندگی بدان نائل شد- شادی برایم نه تنها نیازی طبیعی به شمار آمد، بلکه به تعهدی اخلاقی بدل گردید.
آنکه خوشبخت است و می‌اندیشد، به راستی نیرومند نام خواهد گرفت، زیرا برای من سعادتی که بنیانش بر نادانی باشد، چه اهمیتی دارد؟


📗مائده‌های زمینی

✍آندره ژید

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _99
(آخرین قسمت )

📗 اسطرلاب حق
   صفحه 272


✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊فایل صوتی _2


💬 پادکست الا
    قصه زندگی من

👥 میزبان محمدمسعود رمضانی _گفتگو با استاد مصطفی ملکیان

حجم : 5,4MB


🆔  @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊فایل صوتی _2


💬 پادکست الا
    قصه زندگی من

👥 میزبان محمدمسعود رمضانی _گفتگو با استاد مصطفی ملکیان

حجم : 41MB


🆔  @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا


این خلیفه چقدر راحت و خودمانی است! عمامه و جامه به در کرد و با من، مانند یک هم خانه نشست. سپس فرمان داد نامه‌های رسیده از شهرها و ایالات را بیاورند. پا دراز کرد و دانه به دانه می‌خواند و پاسخ ها را انشا می‌کرد تا کاتب بنویسد. سپس روی نامه‌ای درنگ کرد و آن را با دقّت خواند. گویی ذهنش مشغول محتوای آن شده بود:
_محیی! چرا فُقها چشم دیدنِ فلاسفه را ندارند؟
_... مردم به دینِ پادشاهانِ خود هستند سرورم!
_...چطور؟ منظورت چیست؟!
_در کارِ ایشان بنگر! در هر نامه‌ای، از ابنِ رشد به تو شکایتی می‌کنند اما این کار را هرگز در زمانِ پدرت نمی‌کردند! آنچه فقها می‌کنند در جهتِ چیزی است که خلیفه می‌خواهد نه براساسِ آنچه در دل دارند!
_سبحان الله! از کجا دانستی که این، شکایت نامه‌ای ضدَّ ابنِ رشد است؟
_این یک کشف الهی بود.
خلیفه، نامه را پرت کرد و چانه اش را بر کفِ دست گذاشت، آرنجش را به ران تکیه داد و با تردید در من خیره شد:
_واقعاً چیزهایی از غیب بر تو آشکار می‌شود؟
ماندم. یاد پندِ پدرم افتادم امّا بی‌اختیار، سر پایین آوردم که یعنی آری! می‌ترسیدم. اکنون چه خواهد شد؟
خلیفه صدایش را پایین آورد و پرسید:
_آیا امورِ مربوط به قِشتاله برایت کشف و شهود نمی‌شود؟!
_نمی‌دانم ...
_چرا خداوند، آن‌ها را بر تو آشکار نمی‌سازد؟
_یا امیرالمؤمنین! خداوند آنچه خود بخواهد بر من آشکار می‌کند نه آنچه من بخواهم. این شهود است. رمّالی و چشم بندی و پیشگویی نیست. من نه فالگوش می‌ایستم و نه چیزی را از جایی می‌ربایم. من به حال خویشم و به کارِ خویش که ناگهان کشفِ الهی فرود می‌آید. و این، احوالِ اولیا و صوفیان است. خلیفه، نیم خیز، پهلو به کُرسی تکیه داد و با صدایی که نشان از تسلیم و باور و قبول داشت گفت:
حرفت را می‌فهمم اما نه همه‌اش را ... محیی ... بالاخره صوفی فیلسوف است یا فقيه ؟
_نه این و نه آن!
_فيلسوفان، صاحبانِ اندیشه و استدلال و عقل‌اند و فقها، اربابِ پیروی و اطاعت و نقل.
_و صوفیان؟!
_صوفیان اما خدایگانِ ذوق‌اند و حال.
_اما چگونه این سه گروه را از هم تمیز می‌دهی؟! ... که از ایشان، دایم به مجالس من می‌آیند و می‌نشینند و هر کدام از دیگری شکایاتی دارد. من نیز از سرشت و طبیعتِ هیچ یک به درستی سر در نمی‌آورم! محیی! به من بگو چگونه می‌توان ایشان را از هم بازشناخت؟!
_فقیه می‌خواند و هرچه از خواندن دریابد می‌گوید. فیلسوف می‌اندیشد و نتایج استدلالش را بیان می‌کند. صوفی اما با پروردگارِ خود خلوت می‌کند و هرچه خدا به او بنماید می‌گوید.
_چرا خداوند برای صوفیان کشف و شهود می‌کند و برای سایرین نه؟!
_خداوند تنها برای کسانی کشف می‌کند که آن‌گونه که شایسته‌ی ذاتِ اوست توکّل کنند و خلوتش را بشناسند.
_باشد! ... مرا واردِ این وادی ها نکن!... واضح بگو: کدام یک به نفع خلیفه‌اند؟
_اگر به فقها اعتماد کنی، عقل تو را تعطیل می‌کنند و اگر به فلاسفه روی آوری، ایمان تو را می‌بَرَند، اما اگر به دامنِ اولیا بیاویزی، تعقّل و قلبِ تو را در پرتو انوارِ الهی قرار می‌دهند. _تو نسبت به صوفیان تعصّب داری چون خود یکی از ایشانی!
_ای امیر! بالاتر از فقهِ فقها در کارِ دین آموخته‌ام و بیش از فلسفه‌ی فیلسوفان کتاب خوانده‌ام. اگر می‌خواستم می‌توانستم همچون ابنِ حَزم، فقیه باشم یا مانندِ ابن طفیل، فیلسوف و یا مانندِ ابنِ رشد هم این باشم و هم آن. اما خداوند، مرا برای سلوک برگزیده است و به من گفته: «باش» که من "هستم"!
_پس من هم به تو می‌گویم در رکاب باش و مرا رها نکن و با من به مراکش بیا!
قلبم از شادی طپید:
_به چشم سرورم.
و دوباره یاد پدرم افتادم.


📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_صفحه ۱۴۶ و ۱۴۸
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 از غزه تا بازرگان

🎙 دکتر عبدالکریم سروش


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

آیه ۸۴ سوره اسراء

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا (۸۴)

84. Say: "Everyone acts
According to his own disposition:
But your Lord knows best Who it is that is
Best guided on the Way."

(ای رسول ما) بگو هر کس برحسب ذات و طبیعت و سرشت و طینت خودکار میکند و پروردگار شما داناتر است به اینکه کدام کس به هدایت برتری راه یافته است (۸۴)

[] مقصود از «شاکله» ساختار و مزاج و ترکیب هر موجود است چنانکه خطاطان از شاکله حروف سخن می‌گویند و نقاشان از شاکله طبیعت اشیا. خداوند در این آیه حکمتی بزرگ از حکمت‌های آفرینش را بیان می‌فرماید تا مردمان با هم از درِ صلح و دوستی در آیند، یکدیگر را بپذیرند و عجولانه به ضلالت و هدایت این و آن فتوی ندهند زیرا خداوند هر کس را به گونه‌ای آفریده است و آنچه از او انتظار می‌رود غیر از آن چیزی است که از دیگری منظور است و به گفته مولانا:
هر کسی را بهر کاری ساختند
میل آن را در دلش انداختند
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر طینت خود می‌تند
هم ز بدنامان نباید ننگ داشت
هوش بر اسرارشان باید گماشت

نبودی تو که فعلت آفریدند
تو را از بهر کاری برگزیدند
(گلشن راز)

[] موسی فرعون را دعوت می‌کند و شاکله فرعون چنان است که دعوت را نمی‌پذیرد. موسی با فرعون در خشم نیست و به خداوند نیز اعتراض ندارد و می‌داند که شغل پیامبری او به سبب وجود فرعون هاست. او با همه در صلح است و جز عشق نمی‌ورزد، اما اگر با فرعون‌ها درگیر می‌شود صرفاً برای انجام وظیفه است نه کینه ورزی و انتقام.


📗 ۳۶۵ روز در صحبت قرآن
صفحه ۴۲۶
✍ دکتر حسین الهی‌قمشه‌ای



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

من نمیدانم مردمی که هنوز روی
خط کشی کف خیابان نمی توانند
حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند،
دموکراسی را برای چه می خواهند؟!

رعایت خط کشی که دیگر مربوط به حکومت نیست، مربوط به استکبار جهانی نیست.

الفبای ساده دموکراسی, در همین خطوط را بی جا قطع نکردن، پشت چراغ ایستادن، به عابر پیاده ی نگون بخت راه دادن و سبقت بی جا نگرفتن است...!

✍حسن نراقی

📗جامعه شناسی خودمانی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _98


📗 اسطرلاب حق
   صفحه 270


✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_11


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :8MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_11


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :59,3MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا


" داستان دراز است، خلاصه، آخر سر پرولتاریا به پا می‌خیزد و وسایل تولید را در اختیار می گیرد."
< و بعد؟ >
"مدتی چند، جامعۀ طبقاتی نوینی داریم که پرولتاریا در آن به زور بورژوازی را مقهور ساخته است. مارکس این را دیکتاتوری پرولتاریا خواند. ولی پس از گذشت این دوران انتقالی، جامعه بی طبقه جانشین دیکتاتوری پرولتاریا می‌شود و در این جامعه وسایل تولید متعلق به «همه » - یعنی، متعلق به خود مردم_ است. خط مشی این جامعه چنین خواهد بود: [ از هرکس برحسب توانایی‌هایش، به هر کس برحسب نیازهایش]. به علاوه، کار و زحمت اکنون از آنِ خود کارگران است و از خود بیگانگیِ سرمایه داری از میان می‌رود."
این‌ها همه بسیار عالی است، ولی در عمل چه شد؟ آیا انقلاب روی داد؟
"آره و نه. امروزه اقتصاد دانان ثابت کرده‌اند که مارکس در پاره‌ای مباحث حیاتی اشتباه می‌کرد - از همه مهمتر در تجزیه و تحلیل بحران‌های سرمایه داری. به تاراج محیط زیستِ طبیعی_ که امروزه شاهد عواقب وخیم آنیم ـ توجه کافی مبذول نداشت. با این حال...."
< با این حال؟ >
" مارکسیسم موجب دگرگونی‌های بزرگی شد. تردید نیست که سوسیالیسم توانسته است تا حد زیادی با جامعۀ غیرانسانی مبارزه کند. ما به هر صورت، در اروپا اکنون در جامعه‌ای عادلانه تر_ و یکپارچه تر_ از زمان مارکس به سر می‌بریم. این تا اندازه ای مرهون شخص مارکس و جنبش سوسیالیسم است."
< و بعد چه شد؟ >
"پس از مارکس، جنبش سوسیالیسم به دو جریان عمده تقسیم شد، سوسیال و لنینیسم. اروپای غربی سوسیال دموکراسی را برگزید که راه مسالمت آمیز و تدریجی به سوی سوسیالیسم است. این را می‌توان انقلاب تدریجی هم خواند. از سوی دیگر لنینیسم که عقیده داشت انقلاب یگانه راه مبارزه با جامعه طبقانی کهن است، در اروپای شرقی، آسیا، و افریقا نفوذ فراوان یافت. و این هر دو جنبش، هر یک به شیوۀ خود، بر ضد سختی و ستم جنگیده‌اند."
< ولی خود موجب ستمگری‌های تازه‌ای نشدند؟ مثلاً در روسیه و در اروپای شرقی؟ >
"در این تردیدی نیست، و در اینجا بار دگر می‌بینیم که انسان به هر چه دست می‌زند آمیزه‌ای می‌شود از نیک و بد. از سوی دیگر، معقول نیست که مارکس را، پنجاه یا صد سال پس از مرگش، برای عوامل منفیِ کشورهای به اصطلاح سوسیالیست ملامت کرد. و چه بسا که مارکس به اداره کنندگان جامعه کمونیست درست نیندیشید. و شاید که [سرزمین موعود] هرگز پیش نیاید. بشر همواره دشواری‌های تازه می‌آفریند تا بر سر آن بجنگد."
< کاملاً صحیح است.>
" و در اینجا، سوفی، پرده را روی مارکس پایین می‌آوریم."
< چی، یک دقیقه صبر کنید! مگر شما نگفتید عدالت فقط بين برابرها یافت می‌شود؟ >
" نه، این را اسکروج گفت. "
< شما از کجا می‌دانید او چه گفت؟ >
" خوب دیگه - من و تو یک مؤلف داریم. در واقع ما بیش از آنچه ظاهرمان نشان می‌دهد به هم مربوطیم."
< طنز لعنتی باز شروع شد! >
"و طنز مضاعف، سوفی، این دو طنز بود."
< برگردیم به موضوع عدالت. گفتید سرمایه‌داری به اعتقاد مارکس نوعی جامعه ناعادلانه بود. تعریف جامعه عادلانه چیست؟ >
"و جان رالز فیلسوف اخلاقی کوشید چیزی در این باره بگوید و مثال زیر را آورد: فرض کن تو عضو شورای مهمی هستی که وظیفه دارد تمام قوانین اجتماع آتی را بنویسد."
< من حرفی ندارم عضو چنین شورایی باشم.>
"اعضای این شورا ناچارند در کلیه جزئیات بدون استثنا بحث و تبادل نظر کنند. و همین که به توافق رسیدند_ و یک یک آن‌ها قوانین را امضا کرد_ فرض کن همه بمیرند."
< راه... >
"اما بلافاصله در جامعه‌ای که قوانین آن را خود تدوین کردند دوباره زنده شوند. مسئله این است که آن‌ها نمی‌دانند در این جامعه چه موقعیتی خواهند داشت. "
< صحیح>
"چنین جامعه‌ای عادلانه است. چون از میان برابرها برخاسته است."
< زن و مردهای برابر! >
" معلوم است. این‌ها هیچکدام خبر نداشتند در زندگی مجدد مرد خواهند بود یا زن. و از آنجا که احتمال پنجاه - پنجاه، است، امکان پیدایش زن و مرد در این اجتماع یکسان است."
< چه عالی! >
" حال بگو ببینم، آیا اروپای کارل مارکس این چنین جامعه ای بود؟ "
< البته که نه ! >
" و آیا امروزه چنین جامعه ای هیچ کجا سراغ داری؟ "
< هوم ... سؤال خوبی است.>
" در این مورد فکرکن. فعلاً راجع به مارکس حرف دیگری ندارم."
< ببخشید؟ >
" فصل بعد!"


📗 دنیای سوفی داستانی درباره تاریخ فلسفه
صفحه ۴۶۷ تا ۴۶۹
✍ یوسِتین گُردِر_ترجمه حسن کامشاد



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊فایل صوتی_67


💬 شرح حکایت 27_ گلستان،باب دوم_ در اخلاق درویشان_ عابد بی‌ذوق

🎙 آرمد(علیرضا فولادی)

کیفیت صدا : 320Kbps


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

Показано 20 последних публикаций.