🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجانتیجه این سیر و سلوک و راه یافتن به حقیقت، «معرفت» است. همان معرفتی که به سیر و عقيده متشرع و متکلمین، احدی تا کنون به کمال آن نرسیده و پیغمبر «ماعرفناک حق معرفتک» فرموده است.
سالک در طی طریق فقط مستعد وصول به معرفت شده است و چون به معرفت نایل شود، آن مقام، مقام علمالیقین نامیده میشود. سالک صاحب همت باید از این مرحله بگذرد و به آن قانع نشود، زیرا برای وصول به پایان این سفر روحانی، یعنی سفر به سوی خدا، هنوز راه درازی در پیش دارد. بلکه باید از راه کشف و قلب به مشاهده وجود حقیقی یعنی مقام عینالیقین برسد.
وصول به مقام «علم الیقین» به مدد انبیا است. ولی وصول به «عین الیقین» که مقام بالاتر معرفت الهی است، بدون هیچ واسطه و وسیله یی مستقیماً از طرف خدا به روح عارف افاضه میشود و روح او را محل تجلی قرار میدهد.
چون عارف از مرتبه و مقام عینالیقین هم بگذرد، و به مقام بالاتری میرسد که برترین همۀ مقامات است و آن مقام حق الیقین است در مراحل عالی یقین، نــوع شریعت و نیز نوع طریقت هیچ تأثیری ندارد و آن مقام فوق همه این حرفها است.
صوفی قرآن را با دقت و تفکر و تدبیر بسیار میخواند و منظورش از قرائت، پی بردن به اسرار و معانی مخفیۀ آن است. به این معنی که میخواهد با منطق قلب و به برکت مکاشفهیی که در نتیجه ریاضت و توبه و توجه به خدا و تصفیه باطن برایش پیدا شده، به باطن و سِرّ قرآن برسد و آن معانی را به زبان جاری بسازد.
صوفی معتقد است که اهل ظاهر حرف قرآن را میبینند و تفسیر میکنند، در حالی که عارف معنی و باطن آن را میبیند و و تأویل مینماید.
عارف عمل قلب را بر عمل اعضا و جوارح ترجیح میدهد و البته در عین حال غالباً عمل جوارح را هم ترک نمیکرد ولی اساس را عمل قلب میدانست. به عباره اخرى صوفی میگفت عضو مخصوص حیات دینی «قلب» است و بس و سایر اعضا و جوارح، اعضای واقعی حیات دینی نیستند. بهترین اعمال آن است که دل را برانگیزد و این است علت آن که غالب بزرگان صوفیه «سماع» را وارد حق دانسته و آن را معمول میداشتهاند. ذوالنون مصری گفته: "سماع وارد حق است که دلها بدو برانگیزد هر که به حق بشنود به حق راه یابد و هر که به نفس بشنود در زندقه افتد" شبلی گفته است: "السماع ظاهره فتنه و باطنه عبرة".(کشفالمحجوب، باب سماع)
از حکایاتی که از ابوسعید ابوالخیر روایت کردهاند، یکی این است که: "هم در آن وقت که شیخ ما (یعنی شیخ ابو سعید) به قاین بود، امامی دیگر بود آنجا سخت بزرگوار، او را خواجه امام محمد قاینی گفتندی. چون شیخ ما آنجا رسید، او به نزدیک شیخ آمد به سلام و بیشتر اوقات در خدمت شیخ بودی و به هر دعوتی که شیخ را بردندی، او به موافقت شیخ حاضر آمدی و به سماع بنشستی. روزی بعد از دعوت سماع میکردند و شیخ ما را حالتی پدید آمده بود و جمله جمع در آن حالت بودند و وقتی خوش پدید آمد. مؤذن بانگ نماز پیشین گفت و شیخ هم چنان در حال بود و جمع در وجد. رقص میکردند و نعره میزدند و در میان آن حالت امام محمد قاینی گفت نماز نماز، شیخ ما گفت که ما در نمازیم و هم چنان در رقص بودند. امام محمد ایشان را بگذاشت و به نماز شد.(اسرارالتوحید، ص ۱۸۶)
و یکی از بهترین وسائل پی بردن به اینکه صوفی تا چه اندازه عمل قلب، یعنی شور و عشق و وجد را بر عمل اعضا و جوارح، یعنی به جا آوردن ظواهر شرع ترجیح میدهد، مطالعه شرح زندگی مولانا جلالالدّین رومی و ممارست در اشعار پر معنی و شورانگیز او است که نمونه آن ذکر میشود:
هیچ میدانی چه میگوید رباب
زاشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من زگوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چنیرش گوید بدم من شاخ سبز
زين من بشکست و بدرید آن رکاب
ما غریبان فراقیم ای شهان
بشنوید از ما الى الله المآب
ماز حق رستیم اول در جهان
هم بدو وا میرویم از انقلاب
بانگ ما همچون جرس در کاروان
یا چو رعدی وقت سیران سحاب
ای مسافر دل منه بر منزلی
که شوی خسته به وقت اجتذاب
ز آنکه از بسیار منزل رفته یی
تو ز نطفه تا به هنگام شباب
سهل گیرش تا به سهلی وارهی
هم رهی آسان و هم یایی ثواب
سخت او را گیر کو سخت گرفت
اول او آخـــر او را بــــــیـاب
خوش کمانچه میکشد کان تیر او
در دل عشاق دارد اضطراب
ترک و رومی و عرب گر عاشقاند
هم زبان او است این بانگ رباب
باد می نالد همی خواند ترا
که بیا اندر پیم تا جوی آب
باد بودم آب گشتم آمدم
تا رهانم تشنگان را زین سراب
نطق آن با دست کافی بوده است
آب گردد چو براندازد نقاب
از برون شش جهت این بانگ خاست
کز جهت بگریز و رو از ما متاب
عاشقا کمتر ز پروانه نهای
کی کند پروانه از آتش اجتناب
......
📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۶۶ تا ۱۷۰
✍ دکتر قاسم غنی
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان