مولوی و عرفان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🔊 فایل صوتی


💬پادکست از ذهنت به نفع خودت استفاده کن _
[حسین از فواید مدیتیشن_ در مورد مغز انسان و اینکه چطور ازش به نفع خودمون استفاده کنیم،صحبت می‌کند.]

🎙 حسین عرب‌زاده

حجم:2,2MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست از ذهنت به نفع خودت استفاده کن _
[حسین از فواید مدیتیشن_ در مورد مغز انسان و اینکه چطور ازش به نفع خودمون استفاده کنیم،صحبت می‌کند.]

🎙 حسین عرب‌زاده

حجم:16,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

به کدام بخش اداره می‌توانید اثرتان را متصل کنید؟


گیره‌ی کاغذ، خودکار، مداد، دفترچه یادداشت ،نقاله‌ سررسید و نگه دارنده کاغذ. میز اداره تان پر از اجسام کاربردی است. اما آیا یک چیز مشترک وجود دارد که بتواند کمک کند تا تلاش‌هایتان برای اثرگذاری را به آن متصل کرد؟
دانشمند علوم اجتماعی، رندی گمر، در تعجب و شگفتی است که آیا برگه چسبان، که معروف‌ترین آن‌ها Post It نام دارد و محصول شرکت 3M است، قدرت افزایش انطباق با درخواست کتبی را که برای فردی دیگر تهیه شده است، دارد یا خیر؟ وی در یک پژوهش زیرکانه، نظر سنجی‌ای را به افرادی فرستاد و از آن‌ها خواست تا آن را کامل کنند. این نظرسنجی همراه با یک برگه‌ی دست نوشته (الف) بود که خواهان تکمیل نظر سنجی بود و به نامه پیوست خورده بود و (ب) یک پیغام دست نوشته‌ی مشابه و یا (ث) یک نامه نظرسنجی.
آن مربع زرد کوچک، کاملاً با یک منگنه‌ی متقاعد کننده بسته بندی شده بود؛ بیش از ۷۵٪ افرادی که این نظرسنجی را با آن برگه‌ی برچسب دریافت کرده بودند دادند آن را کامل کرده و پس دادند و ۴۸٪ افراد گروه دوم و ۳۶٪ گروه سوم هم همین کار را کردند. چرا این نظرسنجی خیلی موفق بود؟ آیا صرفاً ناشی از این واقعیت ساده است که این نوشته‌ها با رنگ سبز فسفری که داشتند، چشمگیر بودند؟

گارنر به منظور آزمون این احتمال، نظرسنجی‌های جدیدی فرستاد. این دفعه یک سوم نظر سنجی‌ها با نوشته Post It و تقاضایی دست نوشته آمد، یک سوم با نوشته Post It خالی و یک سوم اصلا Post lt نداشت. اگر فواید استفاده از نوشته‌های برچسبی از قابلیت آن‌ها در جلب توجه حاصل می‌شود، میزان واکنش هم باید برای هر دو مجموعه‌ی نظر سنجی‌های Post It یکسان باشد. اگرچه این عامل حائز اهمیت نیست. دست نوشته‌های برچسبی در این رقابت، عملکرد بهتری از خود نشان دادند و میزان واکنش ۶۹ درصدی را مقابل ۴۳ درصدی برای نظرسنجی‌هایی به همراه داشتند که استیکرهای خالی پس داده بودند و ۳۴ درصدی برای آن‌هایی که بدون استیکر بودند. پس، توضیح چیست؟ اگرچه یافتن یک استیکر Post It که روی یک ورقه می‌چسبد و پیغام دست نوشته‌ای روی آن دشوارترین کار نیست. گارنر پیشنهاد می‌کند که افراد تلاش بیشتر و نیاز بـه مقابله به مثل این تماس شخصی را، با قبول آن درخواست احساس می‌کنند. در نهایت، مقابله به مثل چسب اجتماعی است که به گرد هم آوردن افراد در روابطی مشارکتی کمک می‌کند و می‌توان شرط بست که عمل متقابل از چسبی که پشت یک استیکر می‌چسبد، قوی‌تر است. شواهد، این توضیح مبتنی بر مقابله به مثل را پشتیبانی می‌کند. گارنر دریافت که گذاشتن یک استیکر شخصی روی نظرسنجی نسبت به متقاعد کردن افراد به پاسخگویی به آن نظرسنجی، در میزان پاسخگویی تأثیر مثبت دارد. آن‌هایی که نظرسنجی را با پیغام برچسبی دست نوشته پر کردند، آن را سریع‌تر تحویل دادند و پاسخ‌های مفصل و دقیق تری به سؤالات دادند.
در واقع زمانی که محقق با افزودن حروف اول نام خود و «متشکرم» به آن پیغام دست نوشته، آن برچسب را شخصی تر می‌کند، میزان پاسخگویی به آن بالاتر می‌رود. گسترده‌تر بگوییم، این تحقیق نگرشی ارزشمند در رفتار انسانی ارائه می‌کند. یک اونس تلاش بیشتر فرد، ارزشی برابر با یک پوند ترغیب را دارد. هرچقدر یک تقاضا و درخواست را شخصی‌تر کنید، احتمال اینکه آن فرد با تقاضایتان موافقت کند بیشتر خواهد بود. خاص‌تر بگوییم، این تحقیق نشان می‌دهد که در یک اداره و یا جامعه، یک برچسب شخصی سازی شده، اهمیت گزارش‌ها و ارتباطات شما را مطرح می‌کند و مانع از این می‌شود که در کومه‌ی گزارش‌ها، نامه‌ها، و ایمیل‌هایی که سعی می‌کنند توجه شما را جلب کنند، همانند سوزنی عمل کند. بعلاوه، صرفه جویی در زمان و کیفیت اجابت و پذیرش تقاضای شما نیز بالا می‌رود. مهمترین چیزی که باید لحاظ کنید چیست؟ اگر از پیغام‌های شخصی برای کارهای متقاعد کننده‌تان استفاده می‌کنید، شرکت 3M تنها چیزی نخواهد بود که سودآور است.


📗 بله! ۵۰ روش علمی برای متقاعد کردن
     صفحه ۵۱ تا ۵۳
✍ نووا گلدستین استیو مارتین_ رابرت بی‌سیالدینی
        ترجمه حامد قلی‌زاده فرد


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


( تصویرصحنه‌ای از فیلم مست عشق)


از عشق تو من بلند قد می‌گردم
وز شوق تو من یکی به صد می‌گردم

گویند مرا بگرد او می‌گردی
ای بیخبران بگرد خود میگردم


✍ مولانا_ رباعی شمارهٔ ۱۱۳۷


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی_1


💬 حکمت‌های زندگی در
دفتر پنجم مثنوی

🎙 دکتر ایرج شهبازی

حجم :10,3MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


@irajshahbazi

🔊 فایل صوتی_1


💬 حکمت‌های زندگی در
دفتر پنجم مثنوی

🎙 دکتر ایرج شهبازی

حجم :70MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

بالاخره روز شنبه آخر ربیع الثانی این سال به حدود شهر رسیدند. ملک اشرف در صحرای جعفر آباد شمالی شهر شیراز، بیرون دروازه اصطخر که امروز دروازه اصفهان نامیده می‌شود چادر زد و تمام صحرای مصلی و جعفر آباد قرارگاه اردوی او شد.
امیر شیخ ابواسحق اینجو به واسطه سوابق ممتد با شیراز که در واقع خانه او محسوب می‌شد، به بهانه ترتیب وسائل پذیرائی و تظاهر به این که مبادا جنگ و خصومتی پیش آید، وارد شهر شده. جماعتی از مردم شهر را برانگیزانده همان شب بر لشکریان امیر اشرف حمله برده، آنها را متفرق کردند. ملک اشرف با کمال نومیدی به طرف اصفهان گریخت و امیر شیخ ابو اسحق، شیراز را به این آسانی به تصرف خود در آورد.
صاحب شیراز نامه نوشته "صبح آن شب ملک اشرف در حال نومیدی با امرای خـــود مشورت کرد چنان رأی دادند که جمعی از سواران را با شیرازیان به جنگ وادارند و در آن ضمن خزائن و دفائن را به اصفهان حمل کنند و این جنگ و سرگرمی را تا شب دوام دهند و شب هنگام فرار کنند و همین کار را هم کردند.(شیرازنامه،صفحه ۸۳و۸۴)
به طوری که در قسمت شرح حال خواجه حافظ به تفصیل خواهیم گفت، دوره شاعری خواجه اقلاً پنجاه سال یا اندکی بیشتر طول کشیده و اگر فرض کنیم که اشعار پخته و عالی را از غزل و قصیده که با آن همه استادی در مدح امیر شیخ ابواسحق و رجال معاصر او گفته از جمله قطعه‌ئی برای شاه مسعود که در ۷۴۳ کشته شده سروده است، در کمترین سن ممکن یعنی در سن بین ۲۵ و ۳۰ بوده، باز اقلاً ۷۵ سال عمر نموده است.
هر گاه سال ۷۹۲ را تاریخ وفات او بدانیم و عمرش را هم به طوری که فرض شد اقلاً ۷۵ سال بشمریم، در سال ۷۴۳ تقریباً جوان ۲۶ ساله ئی بوده و به چشم خود همه این حوادث را دیده است. طرز حکومت دو ساله امیر پیر حسین در شیراز و ظلم و تعدی و غرور و خونخواری و مردم آزاری او راهم به اختصار گفتیم. بنابراین مقدمات، برای هر ممارست کننده در دیوان خواجه حافظ این فکر پیدا می‌شود که به اقرب احتمالات غزلی که مطلع آن این است:
«روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخِر شد»
ممکن است در آن موقع سروده باشد و اشاره به حوادث آن زمان و اظهار خشنودی از ازاله امیر پیرحسین و غلبه شاه شیخ ابو اسحق باشد. البته این ایراد وارد نیست که چرا در این غزل و یا در بعضی غزل‌های دیگر که خواجه حافظ ناظر به واقعه و حادثه خاصی بوده است تصریح نکرده است. زیرا به طوری که در طی این تاریخ ملاحظه می‌شود به حـــدی اوضاع و احوال پشت سر هم تغییر می‌یافته، هر روز دسته غالب مقهور دسته دیگری می‌شده و یا مغلوبین امروز روز بعد مصدر امر و نهی می‌شده‌اند که هیچ گوینده ئی به حکم ملكة حفظ جان جرأت بر تصریح نداشته و ناگزیر بوده، به اشاره و در پرده احساسات خویش را بیان کند و به کنایه مطلب خود را به گوید و بگذرد و همین سبب شده است که خواجه حافظ غالباً ممدوح خود را قائم مقام معشوق قرار داده به زبان عاشق و اصطلاح تغزل او را می ستاید و این خود یکی از خصوصیات سبک غزل سرائی حافظ است.
باین معنی که تصریح مقدور نبوده و از طرفی شاعر حساس سکوت کامل هم نمی‌توانسته اختیار کند، ناگزیر این سبک را در غزل اختیار کرده که ممدوح را با صفات معشوق بستاید و اشخاص مورد کراهت خود را به عنوان رقیب، سرزنش و نکوهش کند. غزل مذکور این است:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بُد مُعتکف پرده غیب
گوبرون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بَد عهدی ایام هنوز
قصۀ غصه که در دولت یار آخــر شــد
ساقيا لطف نمودی قدحت پر مِی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شُکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد

فرض این که غزل ناظر به حوادث ۷۴۳، تدبیر امیر شیخ ابو اسحق در اتحاد با امیر اشرف چوپانی و ترغیب او به فتح فارس و..."صحیح باشد، مقصود از «ناز و تنعم خزان» «نخوت باد دی _شوکت خار _ شب تار_ تشویش خمار» "محنت بی حد و شمار" اخلاق و اعمال و وضعیت زندگی مردم شیراز و بالاخره از میان رفتن اوست و اشارات «باد بهار_ اقبال کُلَه گوشه گل_ «نگار_ «یار_ساقیا» ناظر به امیر جمال‌الدین شاه شیخ ابو اسحق اینجو است و بنابراین این غزل یکی از قدیم ترین غزل‌های خــواجـه حافظ و از گفته های دوره جوانی او است.



📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۱۰۰ تا ۱۰۲
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 شرح غزل مُرده بُدم، زنده شدم_ دیوان شمس_ غزل ۱۳۹۳

دکتر رشید کاکاوند

حجم :2,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 شرح غزل مُرده بُدم، زنده شدم_ دیوان شمس_ غزل ۱۳۹۳

دکتر رشید کاکاوند

حجم :19,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

در خانه پدریِ، پیش خواهرانم ماندم. دائم به پدر می‌زدم و تیمارش می‌کردم یک روز وارد اتاق او شدم، دیدم احوالش وخیم شده است. در این چند روزه تقریباً به هوش نبود و خواهرانم دائم بر بالین او بیدار تا کی به هوش آید و بتوانند به او آب و نانی بدهند. قضای حاجتش هم مشکل بزرگ‌تری شده بود. از ترس، خبرِ مرگِ مادر را هنوز به او نداده بودند. آن روز دیدم که به هوش نیست و دنده‌هایش که با هر نفس به سختی بالا و پایین می‌شدند از زیرِ لباسِ نازک کتانی پیدا بودند. شانه و سرش را بوسیدم. حس نمی‌کرد. صدایش زدم. پاسخی نداد. دُره آنجا نشسته بود. خواستم ما را تنها بگذارد. رفت. کنار پدر نشستم، دست بر پیشانی‌اش نهادم و شروع به خواندن یاسین کردم. چند بار ... چند بار ... و دوباره ... تا به هوش آمد. با چشمانی روشن از انوارِ حق در من نگریست. بی‌مقدّمه و به اختصار با او گفتم:
_پدر به مسجد جامع می‌روم تا خبر مرگ تو را برایم بیاورند.
به مسجد رفتم. هنوز نماز تحیت مسجد را پایان نداده بودم که سلوم را پشت سر خویش گریان یافتم:
_خداوند شما را جزای خیر دهد سرورم.... پدرتان وفات کرد!

اليقين إذا أثر فيه الهوى لا يُعَوَّلُ عليه»
به یقینی که هوی بر آن فائق آید اعتمادی نیست.
ابن عربی

یقین کردم آنچه کومی مرا به خاطرش، از سفر به فاس حذر می‌داد راست است. جارچی در بازار فریاد می‌کشید هرکس نسخه‌ای خطی یا کتابی از ابن‌رشد دارد که به علم منطق و فلسفه مربوط است باید آتش بزند وگرنه تازیانه خواهد خورد.
داشتن کتاب‌های طب حساب و ستاره شناسی او اما مجاز بود. ناشران، هرچه از ابن رشد داشتند در میدان بازار ریختند و پشته‌ای از کتابهای او فراهم آمد که نشانه عدد عظیم نسخه های کُتب او در سالیان گذشته بود و البته علامتِ قبول خلایق آری مردم آراء و اقوال ابن رشد را پذیرفته بودند، حال خلیفه بخواهد یا نخواهد به هر روی پشته را آتش زدند. خلیفه فرمان داد ابن‌رشد از زندان آزاد و به روستایی یهودی نشین در الیسانه تبعید شود.
اندلس پر از شایعاتی بود که از علل تبدیل این دوستی به دشمنی می‌گفتند. حتماً کینه‌ای در میان بوده! و ... من اما همچنان به دلیل بلاهایی که بر سر پدر و مادرم آمد احساس گناه می‌کردم و اکنون احوال ابن‌رشد هم بر بار گناهانم می افزود. چیزی در دلم می‌گفت که من در کینه خلیفه نسبت به او تأثیرگذار بوده‌ام خاصه زمانی که نظر مرا در باب فلاسفه و فقها پرسید و چنان جواب روشن و درشتی به او دادم. این چه کاری بود که در جلسات خلفا و سلاطین می‌کردم؟ سخن چینی مردم و نابود کردن آنها؟ سعی کردم فکرم را متمرکز کنم و این احساس گناه را از دل بیرون برانم و درد و رنجم را کاهش دهم. خلیفه که خود از ابتدا با فلاسفه زاویه داشت، فقها هم روزاروز از ابن‌رشد پیش او شکایت نامه می‌بردند. محال است تنها به دلیل رای من چنین تصمیمی گرفته باشد. محال است، اما چرا نه؟! مگر من کشفی که خداوند برایم مقدر فرموده بود با او باز نگفتم؟! چه بسا براساس ایمان و باور به حقانیت من، این بلا را سر ابن‌رشد آورده است. نه! محال است اصلاً این خلیفه پس از بهبودی بداخلاق و بدگمان شده. مگر نه اینکه در درستی برادرش ابن یحیی تردید کرده و گردنش را زده است؟ وقتی شمشیر به گردن برادر و خویش خود می‌زند دیگر خدا به دادِ فلاسفه و صوفیان برسد! فقها هم که در کار خراب کردن ابن رشد پیش خلیفه کوتاهی نکرده‌اند! ... نکند روزی نام مرا هم در نامه‌هایشان بیاورند؟ ای وای نکند احساس گناه من بدل به وحشت شد. در اشبیلیه چه می‌کنم؟ وتد دوم در آفریقا منتظر است اما با خواهران بیگم چه کنم؟ و با همسر و فرزند نوپایم؟!
جز قلب پریشان من، هر چه در شهر بود رو به آرامش داشت. خانه‌ای که پدر برایم اجاره کرده بود تحویل دادم و با همسر و فرزندم به خانه پدری رفتیم. در دو اتاقی که پدرم و دُره در آن ساکن بودند جاگیر شدیم. ام سعد به من گفت پدرم وصیّت کرده که دُره پس از مرگ او آزاد شود، آزادش کردم شگفتا همین که آزاد شد فورا بار سفر بست و رفت به کجا هرگز ندانستیم گویی اصلاً از اول نبوده است.
حس کردم از هدفم منحرف شده و راه را گم کرده‌می ام و خداوند با ترس و وحشتی که در دلم انداخته قصدِ مجازات مرا دارد آرامشی را که براثر همنشینی با شیوخ و پیگیری دروس ایشان به دست آورده بودم از کف دادم. و قصرِ سکینه‌ای که ذره ذره از خلوت با {الله} و نشستن در گورستان ساخته بودم از هم فرو پاشید.
روزی در خانه را گشودم و سینه به سینه فرستاده والی درآمدم. مردی کوتاه قد و فربه با سبیلی تا بناگوش و صدایی درشت. گفت که والی مرا احضار کرده تا پس از نماز جمعه به مجلس او بروم.



📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_
صفحه ۱۶۹ تا ۱۷۲
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پنجم  اسفند _سپندارمذگان _ روز مَردگیران
     جشن بهاری زنان و روز سپندارمذگان در ايران كهن يك جشن بهاري زنان بوده كه در آن روز زنان از آزادي بيشتری  برخوردار بودند و بويژه دختران "دمِ بخت" به همسرگزيني تشويق مي شدند و از اين رو اين جشن را "مردگيران"مي ناميدند. بعدتر با نفوذ بيشتر مذهب اين جشن نخست تغيير ماهيت داده و جشن زنان شوهردار شده و اين دسته زنان در آن روز از شوهران خود به پاس يكسال پارسايي و خانه داري و شوهردوستي "مزد" مي گرفتند، تا اينكه همين نيز رفته رفته فراموش شده است.

🎙 امیر سودبخش


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_25


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم : 9,2MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_25


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم: 68,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

اختلاف ادیان

وی جمیع اوصافی را که هر صراطی واجد است، به صراط محمد (ص) باز می‌گرداند چرا که شریعت او عــام است، و حکم همه شرایع به شریعت او منتقل شده است. شرع او متضمن همه شرایع است ولی آن شرایع متضمن شریعت او نیستند.
به طور خلاصه، هر چند همۀ صراط‌ها به خدا می‌انجامند، "سبیل سعادت همانی است که در شریعت آمده و غیر آن نیست". مردم وقتی با حقیقت وضعیت خویش مواجه‌اند، نمی‌توانند صرفاً همان چیزی را اخذ کنند که خدا از حیث امر تکوینی‌اش به آنها می‌دهد، چرا که چنین چیزی ممکن است آنها را کاملاً به شقاوت بِکشاند. بلکه باید از حق مطلق فقط آن چیزی را اخذ کنند که از طریق امر تکوینی‌اش معین کرده است و عبارت است از همان میزان معینی که خدا برای سنجش همه اموری که در سعادت مؤثر هستند، قرار داده است.
خدا هم از خودش به بندگانش عطا می‌کند و هم از دست رسولانش. آنچه را از دست رسولان به تو می‌رسد، بدون به کار بردن هیچ میزانی بگیر، و آنچه را از دست خدا به تو می‌رسد با [ به کار بردن ] میزانی بگیر، زیرا خداوند عین هر معطی است، ولی تو را از گرفتن هر عطایی منع کرده است. لذا می‌فرماید: «آنچه پیامبر شما را دهد آن را بپذیرید و آنچه شما را از آن باز دارد، از آن دست بردارید ». در نتیجه اخذ کردنت از رسول برایت نافع‌تر است و بهتر می‌تواند سعادتت را حاصل کند.
اخذ کردنت از رسول، مطلق و از خدا، مقید است. خودِ رسول مقيد است، ولی اخذ کردن از او مطلق. خدا مطلق است، ولی اخذ از او مقید است. بنگر که این امر چقدر عجیب است!.

اعتدال
طی رشدِ نفس، صفات بالقوه فطرت بتدریج خود را ظاهر می‌سازند. زمانی که صورت بالقوه الهی برای نفس به صورت بالفعل درآید، کمال حاصل می‌شود. ولی لازم است یادآوری شود که کمال متضمن نوعی ایستایی نهایی نیست، بلکه مبیّن سهیم شدن آگاهانه در تجلی پویا و دائمیِ وجود است. انسان کامل با حضور تام و هشیاری تمام، در فرآیندی سهیم می‌شود که طی آن، عالَم در لحظه تولدی نو می‌یابد. درست همان طور که فعل خدا پیوسته و دائماً در حال نو شدن است، انسان کامل نیز، آن به آن، رشدی جدید و معرفت کامل‌تری از وجود را به دست می‌آورد. چنان که شیخ می‌نویسد انسان‌های کامل، همواره مشغولِ شهود قرب دائمي [حق] در نفس خویش‌اند چرا که دائماً مستغرق در شهودِ صُوَر، در نفس خویش و در غیر نفس خویش هستند و این چیزی جز تجلی حق نیست.
کمال، هر چند وضعیت آرمانی انسان است، در این عالم، بندرت به دست می‌آید. در عین حال، آنان که در جهت ظاهر ساختن اوصاف الهیِ نهفته در درونشان به قدر وُسع خویش بکوشند، در بهشت، به شهود تجلی خدا ـ یعنی به آگاهی کامل از صورت الهیِ درون خودشان - نایل خواهند آمد. از همین روست که اهل جنت همان چیزی را می‌چشند که انسان‌های کامل قبلاً در این عالَم چشیده‌اند - یعنی رفع حجاب و تجلّی دائمی و بی پایان خداوند را. خدا در هر لحظه، پرده جدیدی را برداشته، چهره خویش را با جمال و جلال بیشتری نشان می‌دهد. بهشت جاودانی است چرا که خودنماییِ پایان ناپذیر آن معشوق یگانه، هیچ گاه تکراری نیست. خدا همواره شهود، علم، آگاهی و بهجت بیشتر و بیشتری را به نفوس، عطا می‌کند. این همان چشمه‌ها، حوران، و نهرهاي همواره جاریِ شیر، عسل، آب و شرابی است که قرآن بدان ناطق است.
در بهشت، در هر لحظه، خلق جدید و نعیم جدیدی در کار است، تا آنکه ملامت و خستگی حاصل نشود ... اهل بهشت در هر نظری که به مُلک و پادشاهی خویش می‌کنند، امر و صورتی می‌بینند که قبل از آن هرگز ندیده بودند، در نتیجه، به حدوث ،آن متنعّم می‌شوند.
اگر امر تکلیفی را در متن امر تکوینی بنگریم، خواهیم دید که امر تکلیفی باعث رشد کامل اوصاف بشری می‌شود، و این اوصاف، منطبق‌اند بر تحقق یافتن قابلیت‌های خاصی از وجود که از طریق دیگری نمی‌توانند به فعلیت برسند. آن اوصافی که تنها از طریق انسان ظهور می‌یابند، اوصاف جاذبه و جمالیه از قبیل کَرَم، رأفت، رحمت و حلم و بلکه صفات دافعه و قهریه چون عقاب شدید و انتقام را نیز شامل می‌شوند. بدون شرایعی که انبیا آورده‌اند، نه والاترین قابلیت‌های انسانی و نه پست‌ترین آنها، که همان والاترین و پست‌ترین قابلیت‌هایِ خودِ وجودِ ظاهر هستند، هیچ کدام، نمی‌توانند به فعلیت برسند. بنابراین، امر تكليفى قلمروى کاملی از اطوار وجود را به عرصه هستی می‌آورد که به طریق دیگری نمی‌توانستند به فعلیت در آیند، و بدین‌سان، امر تکلیفی در خدمت امر تکوینی، قرار می‌گیرد. بهشت و جهنم، هر دو، برای تحقق یافتن وجودشان، به شریعت محتاج‌اند، چنان که شیخ می‌نویسد: "اگر به خاطر وجود شرایع نبود، کفر به خدا که موجب شقاوت است در کار نبود".


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۳۰ تا ۲۳۳
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
شنیدنِ شیخ ابوالحسن رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، خبر دادنِ ابویزید را
از بودِ او و احوال او


(۱۹۲۵) همچنان آمد که او فرموده بود
بُوالحَسَن از مردمان آن را شنود

داده همانطور که بایزید از آمدن خرقانی به مردم گفته بود،همان اتفاق افتاد.


(۱۹۲۶) که حسن باشد مرید و و اُمَّتم
درس گیرد هر صباح از تُربَتم

ابوالحسن خرقانی از مریدان و پیروان من خواهد شد و هر بامداد از خاک مزارم درس خواهد آموخت.


(۱۹۲۷) گفت: من هم نیز خوابش دیده‌ام
وز روانِ شیخ، این بشنیده‌ام

شیخ ابوالحسن گفت: من هم خواب او را دیده‌ام و از روح شیخ بایزید این مطلب را شنیده‌ام.


(۱۹۲۸) هر صباحی رُو نهادی سویِ گور
ایستادی تا ضُحی* اندر حضور

شیخ ابوالحسن هر بامداد به سوی مزار بایزید می‌رفت و تا حدود ظهر در حضورش می‌ایستاد.
*ضحی: پیش از ظهر

(۱۹۲۹) یا مثالِ شیخ پیشش آمدی
یا که بی گفتی شِکالش حل شدی

یا صورت مثالی بایزید در برابر شیخ ابوالحسن ظاهر می‌شد و یا بی آنکه سخنی بیان بشود مشکلاتخرقانی حل می‌شد.


(۱۹۳۰)تا یکی روزی بیآمد با سعود*
گورها را برف نو پوشیده بود

تا اینکه یک روز خرقانی بر نیک بختی بر مزار بایزید آمد و آن روز برف زیادی روی قبرها رو پوشانده بود.
*سُعود: نیک بختی‌، خستگی


(۱۹۳۱) تُوى بر تُو برف ها همچون عَلَم
قُبّه قُبّه دید و، شد جانش به غم

لایه های انباشته برف مانند کوه قد برافراشته بود وقتی او این کوه‌های برف را دید بسیار غمگین شد.


(۱۹۳۲) بانگش آمد از حَظیره* شیخِ حَیّ
ها أَنَا أَدْعُوكَ، كَی تَسعى إِلَى

از مقبره شیخ بسطامی زنده دل صدایی به گوش خرقانی رسید که گفت: بهوش باش که من تو را فرا می‌خوانم تا به سوی من کوشا باشی.
*حَظیره: اینجا مزار_ گور


(۱۹۳۳) هین بیا این سو، بر آوازم شتاب
عالم از برف ست، روی از من متاب

به این سمت بیا و به سوی صدای من با عجله بیا، اگر دنیا از برف پوشیده باشد باز از من روی من روی برنگردان.


(۱۹۳۴) حال او، زان روز شد خوب و بدید
آن عجایب را که اوّل می‌شنید

حال ابوالحسن از آن روز بهتر شد و شگفتی‌ها را که قبلا شنیده بود نمایان شد.

رُقعه دیگر نوشتن آن ،غلام پیش شاه، چون جواب آن رفعه اول نیافت

(۱۹۳۵) نامه دیگر نوشت آن بدگُمان
پُر ز تشنیع* و نفیر و پُر فغان

غلام بدبین نامه‌ای دیگر به شاه نوشت که پر از بدگویی و ناله و فغان بود.
تشنیع: بدگمانی


(۱۹۳۶) که یکی رُقعه نبشتم پیش شه
ای عجب آنجا رسید و یافت ره؟

قبلا نامه‌ای به حضور شاه نوشتم اما نمی‌دانم که آیا آن نامه به دست شاه رسیده است؟


(۱۹۳۷) آن دگر را خواند هم آن خوب خَد*
هم نداد او را جواب و، تن بِزَد*

آن نامه را هم شاه خوش سیما خواند، اما جوابی به نامه نداد و ساکت شد.
*خوب خد: خوش شیما_ زیبا رو
*تَن بِزَد: ساکت شد


(۱۹۳۸) خشک می‌آورد* او را شهریار
او مكرّر کرد رُقعه پنج بار

شاه در جواب دادن به نامه غلام سکوت می‌کرد، و غلام پنج نامه دیگر هم نوشت.
*خشک می‌آورد: خاموش بود


(۱۹۳۹) گفت حاجب: آخِر او بنده شماست
گر جوابش بر نویسی، هم رواست

نگهبان(پرده‌دار) شاه گفت: شاه آخر او بنده شماست اگر برای او جوابی بنویسی، سزاوار است.


(۱۹۴۰) از شَهیّ تو چه کم گردد؟ اگر
بر غلام و بنده اندازی نظر

شاها اگر به غلام و بنده خود توجه کنی از مقام پادشاهی تو چیزی کم نمی‌شود؟


(۱۹۴۱) گفت: این سهل ست، اما احمق ست
مردِ احمق، زشت و مردودِ حق ست

شاه گفت: این کار آسان است اما او غلامی احمق است و شخص احمق، منفور و مطرود درگاه الهی است.


(۱۹۴۲) گرچه آمرزم گناه و زَلَّتش*
هم کند بر من سرايت علّتش

اگر گناه و خطایش را ببخشم دلیل این رفتار و اخلاقش به من نیز سرایت می‌کند و این رفتار بد برام عادی می‌شود.
*زلت: لغزش


(۱۹۴۳)صد کس از گَرگین* همه گرگین شوند
خاصه این گَر خبیث ناپسند

اگر يك نفر کچل در میان جمعی برود همه را مانند خود به بیماری کچلی گرفتار می‌کند بخصوص این کچل خبیث هم باشد خباثت هم سرایت می‌کند.
*گَرگین: مبتلا به کسی.


(۱۹۴۴) گر کم عقلی مبادا گبر را
شومِ او، بی آب دارد ابر را

خدا نکند که کافر مبتلا به نادانی و سبك مغزی باشد، شومی حماقت او حتی ابرهای آسمان را بی آب می‌کند.




🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊فایل صوتی


👥گفتگو شمس لنگرودی
           با ضیا

کیفیت صدا: 320Kbps

حجم: 11,3MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊فایل صوتی


👥گفتگو شمس لنگرودی
با ضیا

کیفیت صدا: 320Kbps

حجم: 83,4MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈اینجا

🔊 فایل صوتی _9


📗نیلوفر و مرداب
هنر دگرگون کردن رنج ها
صفحه ۳۷ تا ۴۰

✍ تیک نات هان
مترجم: علی امیرآبادی
ناشر: نشر بیدگل

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _81

💬 شرح مثنوی دفتر
           ششم

🎙 دکتر عبدالکریم
         سروش

حجم : 13,8MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی و عرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _81

💬 شرح مثنوی دفتر
           ششم

🎙 دکتر عبدالکریم
         سروش

حجم : 100,9MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی و عرفان

Показано 20 последних публикаций.