در ادامهی شعر "خمار مستی":
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا/ به وصال مرهمی نِه چو به انتظار خستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را/ تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
پ.ن: آقای سعدی! اگه دنبال وصال وعاشقی و مستی هستی پس چرا ادعای خماریپرستی میکنی؟! کشیدن غم هجران شیکه؟! وقتی حافظ از لذت درد هجران حرف میزنه حداقل تا آخر غزل با همون فرمون جلو میره جناب آقای سعدی بزرگوار! حداقل تا آخر یک غزل تناقض نشون نده لطفن.
@hafezbajoghli
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا/ به وصال مرهمی نِه چو به انتظار خستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را/ تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
پ.ن: آقای سعدی! اگه دنبال وصال وعاشقی و مستی هستی پس چرا ادعای خماریپرستی میکنی؟! کشیدن غم هجران شیکه؟! وقتی حافظ از لذت درد هجران حرف میزنه حداقل تا آخر غزل با همون فرمون جلو میره جناب آقای سعدی بزرگوار! حداقل تا آخر یک غزل تناقض نشون نده لطفن.
@hafezbajoghli