#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_119
با حرفی که زد مثل مجسمه خشکم زد
وقتی در به هم کوبیده شد الیاس خم شد گفت
_بیا بیرون
_شنیدی چی گفت؟
کلافه گفت
_اره..نگران نباش
_چی چیو نگران نباش گفت موش کوچولو
یعنی فهمیده من اینجا بودم
صداش بالا برد
_تو موش کوچولویی؟
متعجب نگاش کردم نتونستم بگم اره یکی از القابی که بهم نسبت میداد همین بود
_حتما فکر کرده دختر مختر این زیر قائم کردم!
خودش تو دفترش هر غلطی میکنه فکر میکنه بقیه هم مثل خودشن
با حرفش یکم آروم شدم
_اره راس میگی!اصلا از کجا میخواد بفهمه من این زیر بودم
دستی به موهاش کشید
_فقط اومد تر بزنه به اعصاب من و بره
از کنارش رد شدم گوشیم از رو میز برداشتم
_از قصد ایجوری میکنه! دیده سودم خوبه میخواد تو جیب خودشم بزنه
اینهمه ثروت داره باز براش کمه
حرصی نگام کرد
_با همچین آدم عوضی چجوری زندگی کردی؟
به هیچکس رحم نمیکنه
شرمنده چشم دزدیدم
_یعنی خیلی ضرر میکنی اگه باهاش ادامه بدی؟
_از نظر خودم آره...این مسئله رو حقوق شما هم تاثیر میزاره
#طلا
#پارت_119
با حرفی که زد مثل مجسمه خشکم زد
وقتی در به هم کوبیده شد الیاس خم شد گفت
_بیا بیرون
_شنیدی چی گفت؟
کلافه گفت
_اره..نگران نباش
_چی چیو نگران نباش گفت موش کوچولو
یعنی فهمیده من اینجا بودم
صداش بالا برد
_تو موش کوچولویی؟
متعجب نگاش کردم نتونستم بگم اره یکی از القابی که بهم نسبت میداد همین بود
_حتما فکر کرده دختر مختر این زیر قائم کردم!
خودش تو دفترش هر غلطی میکنه فکر میکنه بقیه هم مثل خودشن
با حرفش یکم آروم شدم
_اره راس میگی!اصلا از کجا میخواد بفهمه من این زیر بودم
دستی به موهاش کشید
_فقط اومد تر بزنه به اعصاب من و بره
از کنارش رد شدم گوشیم از رو میز برداشتم
_از قصد ایجوری میکنه! دیده سودم خوبه میخواد تو جیب خودشم بزنه
اینهمه ثروت داره باز براش کمه
حرصی نگام کرد
_با همچین آدم عوضی چجوری زندگی کردی؟
به هیچکس رحم نمیکنه
شرمنده چشم دزدیدم
_یعنی خیلی ضرر میکنی اگه باهاش ادامه بدی؟
_از نظر خودم آره...این مسئله رو حقوق شما هم تاثیر میزاره