#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_113
با اسمی که شنیدم چشمام درشت شد
تند نگاهی به الیاس انداختم
چند نفر تو این شهر بودن که اسم و فامیلیشون مثل مالک باشه؟
الیاس انگار خودشم تعجب کرد بدون اینکه به من نگاه کنه از زنه پرسید
_مالک شمس؟مطمئنی؟
_بله خودشون گفتن
چیکار کنم آقا؟
_بگو جلسه آنلاین داره یکم دیگه میام بیاد داخل
با رفتن زنه هول زده نزدیکش شدم
_مالک خودمون؟
احساس کردم دنیا داره رو سرم خراب میشه
_نکنه..نکنه فهمید
الـ..الیاس؟؟مالک اینجا چیکار میکنه؟
نفسش به حالت عصبی بیرون فرستاد
_خودمم تو شکم باورم نمیشه اومده رستوران
هیچوقت نمیومد
همیشه من میرفتم
دستام روی صورتم کشیدم
_بدبخت شدم..رسما بدبخت شدم
تکسرفهای کرد
_آروم باش گیریم که تورو اینجا ببینه
بعدش چی؟ چه غلطی میخواد بکنه؟
ناباور خندیدم
_اگه من اینجا ببینه کارم تمومه
تو مالک نمیشناسی
باید یه کاری میکردم
همین الانشم زیادی معطلش کردیم
میترسیدم یهو در باز کنه و بیاد داخل
گوشه لبم محکم گاز گرفتم و با فکری که به سرم زد چشم ریز کردم
_فهمیدم!
_چیو؟
بی توجه به الیاس سمت میز بزرگ مشکیش رفتم و زیرش نگاه کردم
#طلا
#پارت_113
با اسمی که شنیدم چشمام درشت شد
تند نگاهی به الیاس انداختم
چند نفر تو این شهر بودن که اسم و فامیلیشون مثل مالک باشه؟
الیاس انگار خودشم تعجب کرد بدون اینکه به من نگاه کنه از زنه پرسید
_مالک شمس؟مطمئنی؟
_بله خودشون گفتن
چیکار کنم آقا؟
_بگو جلسه آنلاین داره یکم دیگه میام بیاد داخل
با رفتن زنه هول زده نزدیکش شدم
_مالک خودمون؟
احساس کردم دنیا داره رو سرم خراب میشه
_نکنه..نکنه فهمید
الـ..الیاس؟؟مالک اینجا چیکار میکنه؟
نفسش به حالت عصبی بیرون فرستاد
_خودمم تو شکم باورم نمیشه اومده رستوران
هیچوقت نمیومد
همیشه من میرفتم
دستام روی صورتم کشیدم
_بدبخت شدم..رسما بدبخت شدم
تکسرفهای کرد
_آروم باش گیریم که تورو اینجا ببینه
بعدش چی؟ چه غلطی میخواد بکنه؟
ناباور خندیدم
_اگه من اینجا ببینه کارم تمومه
تو مالک نمیشناسی
باید یه کاری میکردم
همین الانشم زیادی معطلش کردیم
میترسیدم یهو در باز کنه و بیاد داخل
گوشه لبم محکم گاز گرفتم و با فکری که به سرم زد چشم ریز کردم
_فهمیدم!
_چیو؟
بی توجه به الیاس سمت میز بزرگ مشکیش رفتم و زیرش نگاه کردم