#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_112
پشت دستش روی صورتم کشید
_نمیخوام حس بد داشته باشی
اصلا از حقوق ماهانت کم میکنم خورد خورد که حس بد نداشته باشی اوکی؟فعلا از هدیهت لذت ببر
گوشی قبلی از جیب شلوارم بیرون آوردم
روی میز انداختم
_فکر نکنم دیگه بهش احتیاجی باشه!
لپمو کشید بلند شد
_آفرین دخترخوب
با لفظی که بکار برد صدای مالک..
نفس نفس زدناش روی تخت وقتی تو واژنـم ضربه میزد، تو گوشم پژواک شد
با یادآوری اون درد و لذتی که بهم میداد زیرشکمم منقبص شد
_چیشد؟
_هیچی!
از جام بلند شدم
_قبلش باز کردم همونجا ریجستریشو انجام دادن کارای جزئی خودت میتونی اوکی کنی
گوشی تو دستم گرفتم با ذوقی که ناخودآگاه تو صدام نشست گفتم
_هیچی ازش بلد نیستم اما یاد میگیرم
چشماشو با طمأنینه روی هم گذاشت
به گوشی قبلیم که روی میز بود اشاره زد
_دیگه از اون لکنده راحت شدی
خواستم برش دارم که چشمکی زد و گفت
_نمیخواد خودم برمیدارمش
تو برو با گوشی جدیدت وقت بگذرون
خواستم جوابش بدم که تقهای به در خورد
یکی از بچه ها بود
نگاهی به من انداخت و بعد رو به الیاس گفت
_ببخشید مزاحم شدم یه آقایی اومدن گفتن با شما کار دارن؛مالک شمس
#طلا
#پارت_112
پشت دستش روی صورتم کشید
_نمیخوام حس بد داشته باشی
اصلا از حقوق ماهانت کم میکنم خورد خورد که حس بد نداشته باشی اوکی؟فعلا از هدیهت لذت ببر
گوشی قبلی از جیب شلوارم بیرون آوردم
روی میز انداختم
_فکر نکنم دیگه بهش احتیاجی باشه!
لپمو کشید بلند شد
_آفرین دخترخوب
با لفظی که بکار برد صدای مالک..
نفس نفس زدناش روی تخت وقتی تو واژنـم ضربه میزد، تو گوشم پژواک شد
با یادآوری اون درد و لذتی که بهم میداد زیرشکمم منقبص شد
_چیشد؟
_هیچی!
از جام بلند شدم
_قبلش باز کردم همونجا ریجستریشو انجام دادن کارای جزئی خودت میتونی اوکی کنی
گوشی تو دستم گرفتم با ذوقی که ناخودآگاه تو صدام نشست گفتم
_هیچی ازش بلد نیستم اما یاد میگیرم
چشماشو با طمأنینه روی هم گذاشت
به گوشی قبلیم که روی میز بود اشاره زد
_دیگه از اون لکنده راحت شدی
خواستم برش دارم که چشمکی زد و گفت
_نمیخواد خودم برمیدارمش
تو برو با گوشی جدیدت وقت بگذرون
خواستم جوابش بدم که تقهای به در خورد
یکی از بچه ها بود
نگاهی به من انداخت و بعد رو به الیاس گفت
_ببخشید مزاحم شدم یه آقایی اومدن گفتن با شما کار دارن؛مالک شمس