#پارت_صدوهفتادوهشت
پذیرش پیشنهاد یاسین مولوی وسوسه انگیز بود
نباید می پذیرفت
در واقع در شرایط معمولی بود هرگز نمی پذیرفت
حالا هم شرایط معمولی بود اما
امروز به قدری خسته بود که دیگر توان رد کردن این پیشنهاد وسوسه انگیز را نداشت...
سوار اتومبیل یاسین مولوی شده بود .
در راه بازگشت به خانه بودند .
میان راه یاسین از سختی های کار و همزمان تحصیل میگفت و او به این فکر میکرد اگر این مرد می دانست متاهل است هم اینطور دست و دلبازانه پیشنهاد رساندنش را میداد.؟
قطعا که نه...
دست به سینه گوش میداد
گاهی هم میان صحبت های یاسین چیزی میگفت که خود را متمرکز روی حرف هایش نشان دهد ..
با توقف ماشین و رسیدنشان از یاسین تشکر میکند .
در را باز میکند و درست حین پیاده شدنش از ماشین است که سر و کله اتومبیل هاکان پیدا میشود
پذیرش پیشنهاد یاسین مولوی وسوسه انگیز بود
نباید می پذیرفت
در واقع در شرایط معمولی بود هرگز نمی پذیرفت
حالا هم شرایط معمولی بود اما
امروز به قدری خسته بود که دیگر توان رد کردن این پیشنهاد وسوسه انگیز را نداشت...
سوار اتومبیل یاسین مولوی شده بود .
در راه بازگشت به خانه بودند .
میان راه یاسین از سختی های کار و همزمان تحصیل میگفت و او به این فکر میکرد اگر این مرد می دانست متاهل است هم اینطور دست و دلبازانه پیشنهاد رساندنش را میداد.؟
قطعا که نه...
دست به سینه گوش میداد
گاهی هم میان صحبت های یاسین چیزی میگفت که خود را متمرکز روی حرف هایش نشان دهد ..
با توقف ماشین و رسیدنشان از یاسین تشکر میکند .
در را باز میکند و درست حین پیاده شدنش از ماشین است که سر و کله اتومبیل هاکان پیدا میشود