#جانان_من
#پارت714
سینی رو برداشتم و با احتیاط سمت پله ها رفتم
گوش هامو تیز کرده بودم تا ببینم صدایی میاد یا نه
به محض رسیدن به اتاق ایمان قبل اینکه داخل بشم، گوشم به در چسبوندم
_ مطهره خانوم....
تمومه دیگه؟
از صدای ایمان مشخص بود چقدر کلافه اس.
من به شوهر خودم ذره ای شک نداشتم
اما نمیخواستم به این دختره پروو فرصت نفس کشیدن بدم
بدون اینکه به در بزنم، ناگهانی در رو باز کردم و داخل رفتم
مطهره ترسیده از جاش پرید
انگار در حین جرم مچش رو گرفته باشن.
اما ایمان بدون هیچ تکونی سرجاش ثابت مونده بود
لبخندی زد و گفت:
_ دست شما درد نکنه
به بدنم تابی دادم
با ناز گفتم:
_ من به فکر شوهرم نباشم کی باشه!
قیافه مطهره جمع شد
تا اون باشه توی حریم خصوصی من وارد نشه.
#پارت714
سینی رو برداشتم و با احتیاط سمت پله ها رفتم
گوش هامو تیز کرده بودم تا ببینم صدایی میاد یا نه
به محض رسیدن به اتاق ایمان قبل اینکه داخل بشم، گوشم به در چسبوندم
_ مطهره خانوم....
تمومه دیگه؟
از صدای ایمان مشخص بود چقدر کلافه اس.
من به شوهر خودم ذره ای شک نداشتم
اما نمیخواستم به این دختره پروو فرصت نفس کشیدن بدم
بدون اینکه به در بزنم، ناگهانی در رو باز کردم و داخل رفتم
مطهره ترسیده از جاش پرید
انگار در حین جرم مچش رو گرفته باشن.
اما ایمان بدون هیچ تکونی سرجاش ثابت مونده بود
لبخندی زد و گفت:
_ دست شما درد نکنه
به بدنم تابی دادم
با ناز گفتم:
_ من به فکر شوهرم نباشم کی باشه!
قیافه مطهره جمع شد
تا اون باشه توی حریم خصوصی من وارد نشه.