° ایوای جاوید °
#پارت351
تکیهاش را به در ماشین داد و با سرگرمی به ایوا خیره شد.
تای ابرویی بالا انداخت.
- دیگه چیا دیدی؟
ایوا "پوف"ی کشید و به جای جواب دادن صورتش را به پنجره چسباند.
با دیدن پارکینگ، دستش روی دستیگره در نشست و بی تعادل از ماشین پیاده شد.
جاوید با دیدن وضعیتش، سریع پیاده شد و خودش را به دخترک رساند.
با آن کفش های پاشنه بلند در حالت هوشیارش هم نمیتوانست درست راه برود، چه رسیده به این حالِ مستِ ناهوشیارش!
زیر بغلش را گرفت و غر زد:
- تف به روح پر فتوح پادینا بیاد با این نونی که امشب گذاشت تو کاسهمون!
ایوا تا وارد آسانسور شدند، واکنش خاصی نداشت.
اما به محض اینکه وارد آن اتاقک مربعی شدند، تمام مسیر تا پنت هاوس را خون به جگر جاوید کرد.
اول که بی تعادل سرش را به سینهی جاوید تکیه داد.
نفس های بلند و داغ و کشدارش درون سینهاش پخش میشد و سیب آدمش را بی اراده جا به جا میکرد.
چند لحظه بعد، سرش را بالا کشید و در حالی که لبهای مرطوبش، مماس با خط فک جاوید قرار داشت، با بی تابی لب زد:
- زن نگیر جاوید!
صدایش لرزید وقتی ادامه داد:
- من جز تو هیچکس رو ندارم... اگه زن بگیری دیگه رسما بی کس و کار میشم!
جاوید در تمام مدت، چشمش را بسته بود و نفسش را در سینهاش حبس کرده بود.
چشمش را آرام از هم فاصله داد.
خیره به چشمان درشتِ خمار دخترک، شانهاش را گرفت و کمی از تنش فاصلهاش داد.
پیغمبر خدا هم اگر بود، نمیتوانست با این کنش و واکنشهای امشب ایوا، به خودش مطمئن بماند!
سرش را خم کرد تا صورتش دقیقا مقابل صورت ایوا قرار بگیرد.
پارتها چه توی وی آی پی چه توی کانال عمومی از این قسمتا به بعد دیگه تا آخر داستان محدودیت سنی داره خوشگلا لطفا خودتون رعایت کنید🙏❤️
پارتهای بعدی رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/19499
از 40 هزارتومان تخفیف ویژهمون جا نمونید🔥🔥🔥
#پارت351
تکیهاش را به در ماشین داد و با سرگرمی به ایوا خیره شد.
تای ابرویی بالا انداخت.
- دیگه چیا دیدی؟
ایوا "پوف"ی کشید و به جای جواب دادن صورتش را به پنجره چسباند.
با دیدن پارکینگ، دستش روی دستیگره در نشست و بی تعادل از ماشین پیاده شد.
جاوید با دیدن وضعیتش، سریع پیاده شد و خودش را به دخترک رساند.
با آن کفش های پاشنه بلند در حالت هوشیارش هم نمیتوانست درست راه برود، چه رسیده به این حالِ مستِ ناهوشیارش!
زیر بغلش را گرفت و غر زد:
- تف به روح پر فتوح پادینا بیاد با این نونی که امشب گذاشت تو کاسهمون!
ایوا تا وارد آسانسور شدند، واکنش خاصی نداشت.
اما به محض اینکه وارد آن اتاقک مربعی شدند، تمام مسیر تا پنت هاوس را خون به جگر جاوید کرد.
اول که بی تعادل سرش را به سینهی جاوید تکیه داد.
نفس های بلند و داغ و کشدارش درون سینهاش پخش میشد و سیب آدمش را بی اراده جا به جا میکرد.
چند لحظه بعد، سرش را بالا کشید و در حالی که لبهای مرطوبش، مماس با خط فک جاوید قرار داشت، با بی تابی لب زد:
- زن نگیر جاوید!
صدایش لرزید وقتی ادامه داد:
- من جز تو هیچکس رو ندارم... اگه زن بگیری دیگه رسما بی کس و کار میشم!
جاوید در تمام مدت، چشمش را بسته بود و نفسش را در سینهاش حبس کرده بود.
چشمش را آرام از هم فاصله داد.
خیره به چشمان درشتِ خمار دخترک، شانهاش را گرفت و کمی از تنش فاصلهاش داد.
پیغمبر خدا هم اگر بود، نمیتوانست با این کنش و واکنشهای امشب ایوا، به خودش مطمئن بماند!
سرش را خم کرد تا صورتش دقیقا مقابل صورت ایوا قرار بگیرد.
پارتها چه توی وی آی پی چه توی کانال عمومی از این قسمتا به بعد دیگه تا آخر داستان محدودیت سنی داره خوشگلا لطفا خودتون رعایت کنید🙏❤️
پارتهای بعدی رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/19499
از 40 هزارتومان تخفیف ویژهمون جا نمونید🔥🔥🔥