#پارت_215
مشغول صحبت با تلفن بود
نمی دیدم
پشتش به من بود
- خیله خب الان من چیکار کنم حالت بده؟
با شنیدن حرفش می ایستم
دلیل تند شدن ضربان قلبم را نمی دانستم
فاصله ام با او ده قدمی بیشتر نبود
که از حال بدش پشت تلفن میگفت؟
- یه قرص بخور ، کارام تموم شه تا عصر میام دنبالت ...
دستانم درهم می پیچد
سرمایشان را حس میکردم
لرزشان به پاهایم هم سرایت کرده بود
عصر دنبال که میرفت؟
با که انقدر با ملایمت حرف میزد
نمی دانم شخص پشت خط چه می گوید که از خنده آرامش ، قلبم فشرده میشود
- تو قراره بلای جون من باشی دختر؟
مشغول صحبت با تلفن بود
نمی دیدم
پشتش به من بود
- خیله خب الان من چیکار کنم حالت بده؟
با شنیدن حرفش می ایستم
دلیل تند شدن ضربان قلبم را نمی دانستم
فاصله ام با او ده قدمی بیشتر نبود
که از حال بدش پشت تلفن میگفت؟
- یه قرص بخور ، کارام تموم شه تا عصر میام دنبالت ...
دستانم درهم می پیچد
سرمایشان را حس میکردم
لرزشان به پاهایم هم سرایت کرده بود
عصر دنبال که میرفت؟
با که انقدر با ملایمت حرف میزد
نمی دانم شخص پشت خط چه می گوید که از خنده آرامش ، قلبم فشرده میشود
- تو قراره بلای جون من باشی دختر؟