#گریز_از_تو
#پارت_1032
به خودش قول داده بود تا اشک نریزد. حتی اگر مجبور میشد با خودخوری خودش را خفه میکرد.
_میون این همه حرف که همش طرف ارسلان و گرفتید حتی یک بار انکارش نکردید. اصلا نتونستید بگید اون حرفا توی نامه دروغه. حتی یک بار...
زمان خِر بغض هایش را گرفته و برای نفس کشیدنش هم ثانیه ها را میشمرد. دنیا باهاش لج کرده بود؟!
_از اینکه ارسلان بفهمه من حامله ام میترسید. استرس شما از من بیشتره. اینا بیخود نیست. بی دلیل نیست!
درد خفیفی سینه ی چپ مرد را لرزاند. مانده بود چه جوابی دهد که حالت عصبی او دردش را بیشتر کرد.
_تو نباید به عشق ارسلان شک کنی. زندگی شما رو هوا شکل نگرفته... عشق شما انقدر دم دستی و بدردنخور نیست که بخوای به ارسلان و با این قضاوت ها ببری پای چوبه دار.
دستش چسبید بیخ سینه اش و قلب ناسور و بدقلقش را ماساژ داد. رمق از صدایش هم پر کشیده بود.
_ارسلان الان، اون پسر بیست و شیش ساله ی وحشی نیست. این آدم بعد تو صد و هشتاد درجه فرق کرده. ارسلان اون موقع ادم نبود، کنترل کاراش و نداشت. زیر فشار زیاد حرفای دیگران و اون منصور بی پدر داشت له میشد. یه چیزایی و پشت هم تجربه کرد که بخدا اگه آهن بود ذوب میشد.
_با این حرفا گناهش پاک نمیشه.
_هیچکدوم از گناهاش با حرف پاک نمیشه اما تو اگه عاشقشی...
یاسمین غیظ کرد. توان شنیدن این حرف ها را نداشت.
_من واسه این عشق تا جایی که میتونستم فداکاری کردم. کم ذلت و بدبختی نکشیدم. کم تحقیر نشدم و آسیب ندیدم. از همون ارسلان خان عاشق کم حرف نخوردم و زور نشنیدم. تهش گفتم بیخیال یاسمین، مجبوره اینجوری زندگی کنه، با آدمای بی گناه که کار نداره اما این دختر بیچاره...
لب گزید و حرف کم آورد. حتی تصور ماجرا تنش را لرزاند. توی ذهنش هزار بار صحنه را از اول میساخت و بعد انگار چیزی مثل بمب توی جانش میترکید. شایان درمانده نفس عمیقی کشید و دست از روی قلبش برداشت. باید سریع تر قرص زیرزبانی اش را میخورد.
_حالا میخوای چیکار کنی یاسمین؟ بشینی با بغض و خودخوری ارسلان و تو ذهنت مجازات کنی؟
یاسمین بی حرف و با نگاهی مکدر خیره اش ماند که همین شایان را به هول و ولا انداخت. باز خودش را با خواهش و تمنا سمت او کشید و تا نامش صدایش زد، پیمانه ی سکوت او سر آمد.
_من بهش میگم که حاملم. همین امشب بهش میگم.
#تخفیف چنل vip گریز به مناسبت روز مادر🌸 احتمالا دیگه بعد از این تخفیف نداشته باشیم! رمان با ۱۲۰۰ پارت در vip تکمیل شده و چندین ماه جلوتره!
قیمت ویپ گریز قبل تخفیف: 40 هزارتومان
قیمت ویپ گریز بعد تخفیف: 32 هزارتومان
مبلغ رو به شماره کارت زیر واریز و رسید رو برای ادمین ارسال بفرمایید🧡🧡
6393461045433816
(مریم نیک فطرت)
آیدی ادمین کانال:
@ad_goriz_az_to
#پارت_1032
به خودش قول داده بود تا اشک نریزد. حتی اگر مجبور میشد با خودخوری خودش را خفه میکرد.
_میون این همه حرف که همش طرف ارسلان و گرفتید حتی یک بار انکارش نکردید. اصلا نتونستید بگید اون حرفا توی نامه دروغه. حتی یک بار...
زمان خِر بغض هایش را گرفته و برای نفس کشیدنش هم ثانیه ها را میشمرد. دنیا باهاش لج کرده بود؟!
_از اینکه ارسلان بفهمه من حامله ام میترسید. استرس شما از من بیشتره. اینا بیخود نیست. بی دلیل نیست!
درد خفیفی سینه ی چپ مرد را لرزاند. مانده بود چه جوابی دهد که حالت عصبی او دردش را بیشتر کرد.
_تو نباید به عشق ارسلان شک کنی. زندگی شما رو هوا شکل نگرفته... عشق شما انقدر دم دستی و بدردنخور نیست که بخوای به ارسلان و با این قضاوت ها ببری پای چوبه دار.
دستش چسبید بیخ سینه اش و قلب ناسور و بدقلقش را ماساژ داد. رمق از صدایش هم پر کشیده بود.
_ارسلان الان، اون پسر بیست و شیش ساله ی وحشی نیست. این آدم بعد تو صد و هشتاد درجه فرق کرده. ارسلان اون موقع ادم نبود، کنترل کاراش و نداشت. زیر فشار زیاد حرفای دیگران و اون منصور بی پدر داشت له میشد. یه چیزایی و پشت هم تجربه کرد که بخدا اگه آهن بود ذوب میشد.
_با این حرفا گناهش پاک نمیشه.
_هیچکدوم از گناهاش با حرف پاک نمیشه اما تو اگه عاشقشی...
یاسمین غیظ کرد. توان شنیدن این حرف ها را نداشت.
_من واسه این عشق تا جایی که میتونستم فداکاری کردم. کم ذلت و بدبختی نکشیدم. کم تحقیر نشدم و آسیب ندیدم. از همون ارسلان خان عاشق کم حرف نخوردم و زور نشنیدم. تهش گفتم بیخیال یاسمین، مجبوره اینجوری زندگی کنه، با آدمای بی گناه که کار نداره اما این دختر بیچاره...
لب گزید و حرف کم آورد. حتی تصور ماجرا تنش را لرزاند. توی ذهنش هزار بار صحنه را از اول میساخت و بعد انگار چیزی مثل بمب توی جانش میترکید. شایان درمانده نفس عمیقی کشید و دست از روی قلبش برداشت. باید سریع تر قرص زیرزبانی اش را میخورد.
_حالا میخوای چیکار کنی یاسمین؟ بشینی با بغض و خودخوری ارسلان و تو ذهنت مجازات کنی؟
یاسمین بی حرف و با نگاهی مکدر خیره اش ماند که همین شایان را به هول و ولا انداخت. باز خودش را با خواهش و تمنا سمت او کشید و تا نامش صدایش زد، پیمانه ی سکوت او سر آمد.
_من بهش میگم که حاملم. همین امشب بهش میگم.
#تخفیف چنل vip گریز به مناسبت روز مادر🌸 احتمالا دیگه بعد از این تخفیف نداشته باشیم! رمان با ۱۲۰۰ پارت در vip تکمیل شده و چندین ماه جلوتره!
قیمت ویپ گریز قبل تخفیف: 40 هزارتومان
قیمت ویپ گریز بعد تخفیف: 32 هزارتومان
مبلغ رو به شماره کارت زیر واریز و رسید رو برای ادمین ارسال بفرمایید🧡🧡
6393461045433816
(مریم نیک فطرت)
آیدی ادمین کانال:
@ad_goriz_az_to