#پارت_۱۱۳
تنم به لرز افتاد سپهر بازوی منو ول کرد و هومن رو کنار زد و گفت :
- فضولیش به تو نیومده
در ماشینو باز کرد و روی صندلی هلم داد اونقدر بدنم سِر بود که راحت ولو شدم و با بسته شدن در اشکم سرازیر شد و با هر جمله شون گریه ام شدت می گرفت
سایه : سپهر مگه بچه شدی این چه حماقتیه واقعا دائمیش کردی
سپهر : تو رو سننه زندگیتو بکن به من چیکار داری
هومن : می خوای بچتو بذاری زیر دست یه قاتل چی می خواد به بچت یاد بده
سپهر : هومن خفه شو وگرنه خودم خفه ات می کنم
هومن در عقب ماشین باز کرد و بلافاصله توسط وکیلم کوبیده شد و صدای دادش اومد .
- دست به بچه ی من نزن هومن
هومن : من نمی ذارم بچه رو ببری
سپهر : اون خانم همسر منه و پسرم هم دوستش داره حرف حساب شما چیه این وسط
سایه : اینکه اون زن صلاحیت نگهداری از بچه ی تو رو نداره حتی صلاحیت زندگی با تو رو هم نداره که عقدش کردی چرا خودت رو دست پایین می گیری سپهر بهترین دخترا آرزوی تو رو دارن اونوقت تو رفتی و با یه مجرم ازدواج کردی
سپهر : دخترای با کلاستونم دیدیم جمع کنین بابا روزی با ده نفر لاس می زنن کثافتا
در ماشین باز شد و خودشو روی صندلی پرت کرد و استارت زد هومن در کنارشو باز کرد و با داد گفت :
- کیانو بذار و خودت هر جا می خوای برو
هومن رو هل داد و درو محکم بست و غر زد .
- ولم کن هومن چی می گی برای خودت
پاشو روی گاز گذاشت و با تیک آف پر صدایی ازشون دور شد لبامو محکم روی هم فشردم تا صدای گریه ام بلند نشه شالمو هم کمی جلو کشیدم که اشکامو نبینه حوصله ی تشر شنیدن نداشتم
گریه ام که دست خودم نیست که هر بار تهدید می کنه که گریه نکنم گوشیش زنگ خورد بی حوصله نگاهی به شماره انداخت و کلافه رد تماس زد و گوشیو خاموش کرد و داخل کنسول بین دو تا صندلی گذاشت و داد زد :
- بچه شدم دوست دارم به شما چه شما کلاه خودتون رو بچسبید باد نبره
بی اختیار نالیدم :
-حق دارن کار شما اشتباه بود من به درد زندگی نمی خورم .
تنم به لرز افتاد سپهر بازوی منو ول کرد و هومن رو کنار زد و گفت :
- فضولیش به تو نیومده
در ماشینو باز کرد و روی صندلی هلم داد اونقدر بدنم سِر بود که راحت ولو شدم و با بسته شدن در اشکم سرازیر شد و با هر جمله شون گریه ام شدت می گرفت
سایه : سپهر مگه بچه شدی این چه حماقتیه واقعا دائمیش کردی
سپهر : تو رو سننه زندگیتو بکن به من چیکار داری
هومن : می خوای بچتو بذاری زیر دست یه قاتل چی می خواد به بچت یاد بده
سپهر : هومن خفه شو وگرنه خودم خفه ات می کنم
هومن در عقب ماشین باز کرد و بلافاصله توسط وکیلم کوبیده شد و صدای دادش اومد .
- دست به بچه ی من نزن هومن
هومن : من نمی ذارم بچه رو ببری
سپهر : اون خانم همسر منه و پسرم هم دوستش داره حرف حساب شما چیه این وسط
سایه : اینکه اون زن صلاحیت نگهداری از بچه ی تو رو نداره حتی صلاحیت زندگی با تو رو هم نداره که عقدش کردی چرا خودت رو دست پایین می گیری سپهر بهترین دخترا آرزوی تو رو دارن اونوقت تو رفتی و با یه مجرم ازدواج کردی
سپهر : دخترای با کلاستونم دیدیم جمع کنین بابا روزی با ده نفر لاس می زنن کثافتا
در ماشین باز شد و خودشو روی صندلی پرت کرد و استارت زد هومن در کنارشو باز کرد و با داد گفت :
- کیانو بذار و خودت هر جا می خوای برو
هومن رو هل داد و درو محکم بست و غر زد .
- ولم کن هومن چی می گی برای خودت
پاشو روی گاز گذاشت و با تیک آف پر صدایی ازشون دور شد لبامو محکم روی هم فشردم تا صدای گریه ام بلند نشه شالمو هم کمی جلو کشیدم که اشکامو نبینه حوصله ی تشر شنیدن نداشتم
گریه ام که دست خودم نیست که هر بار تهدید می کنه که گریه نکنم گوشیش زنگ خورد بی حوصله نگاهی به شماره انداخت و کلافه رد تماس زد و گوشیو خاموش کرد و داخل کنسول بین دو تا صندلی گذاشت و داد زد :
- بچه شدم دوست دارم به شما چه شما کلاه خودتون رو بچسبید باد نبره
بی اختیار نالیدم :
-حق دارن کار شما اشتباه بود من به درد زندگی نمی خورم .