Toonel


Гео и язык канала: Иран, Английский
Категория: Telegram


یه روزی منم و گیبسون کاستوم دهه۶۰ و یه منظره ناب🍃
پارسا
سایر کانال‌ها:
@sisyphusindark
@doclecterhouse
حرف یا سخن:
@Tooneldm_bot
ویرگول:
https://virgool.io/@youngparsa

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Английский
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций




مدرنیته حتی به شِرک هم رحم نکرد. چه می‌کنید با خاطرات ما به دردنخورها؟!






تلخی از یک جایی به بعد پوچ و از معنا تهی می‌شود. چرا اینقدر از تلخی بنویسم وقتی نه ماهیت او تغییر می‌کند و نه من قدمی برای ترک کردن او بر می‌دارم؟ اگر الان جلوی قلمم را نگیرم مثل هزاران انشای دوران دبیرستان باز نوشته‌ام مملو از احساسات می‌شود.
این روزها صبح که از خواب بیدار می‌شوم کمی سرم گیج می‌رود. مغزم مثل دستگاه قهوه‌ساز صدا می‌دهد و با سرعت هرچه تمام‌تر دنبال بهانه‌ای می‌گردد که مرا از تخت بیرون کشد. دو سه باری در دفترم نوشتم که آرزو دارم نویسنده خوبی بشوم و معمولا یادداشت‌های روزانه‌ام مخاطب دارند چون پس ذهنم این سناریو در جریان است که بعد از مرگم کسی این دفترها را چاپ می‌کند و به مردم می‌فروشد. احتمالا یک فیلم هم به نامم بسازند که اسمش یک پسر معمولی خواهد بود. همه چیز معمولی خواهد بود. من نه کتاب‌ها را آنقدر رنگین می‌بینم که عده‌ای می‌بینند و نه آنقدر فلسفی‌مآب‌ام که در پس هر چیز دنبال علت و بهانه‌ای باشم.
بله بله. احتمالا چند صفحه شعری در میان نوشته‌هایم پیدا بشود اما محض اطلاعتان باید بگویم که یا آن‌ها را با خودم به گور می‌برم یا قبل از مرگم آتششان خواهم زد. معنا ندارد که. مگر قرار نیست این فیلم داستان یک پسر معمولی باشد؟ عشق را با معمول بودن چه کار؟
اصلا جوان بودم و جاهل.
بله. گاهی وقت‌ها دوست دارم یک بافتنی‌ای که گشاد است به تن کنم و پتو پیچ در بالکن کتاب بخوانم. من هم آدمم دیگر. وقتی دماوند را از تهران دیدم فهمیدم هنوز بارقه‌ای از امید در من می‌لولد. به آن بها دادم. دماوند را نگاه کردم. زیباست. استوار است. توپ تکانش نمی‌دهد. دامنش سفید است. دلم خواب بسیار می‌خواهد. بیست سال زندگی کفافم را می‌دهد دیگر نه؟ یعنی دامن دماوند برای منِ کوچک جا ندارد؟ فقط به اندازه‌ای که سرم را روی دامنش بنهم و برای همیشه به خواب بروم.
امروز یک متن نوشتم. هم به دماوند فکر کردم هم به او. سراسر ایراد بودم. هم من و هم جملاتم. به استواری دماوند غبطه می‌خورم. صبور و ساکت به تهران می‌نگرد. به گمانم دماوند هیچ‌وقت عاشق نشده. جای پرومته دماوند در زنجیر است!


با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید

فاضل نظری


شاید سرسپردگی دیرین خاصی در کار باشد، نوعی دلبستگیِ خست‌آمیز به منزل نشینی، خصلت محافظه‌کارانه‌ی ذاتی‌ام که جوانیِ آشوبگرم هیچ‌گاه پذیرایش نبود. کتابخانه‌ام لاکِ پشتم بود.
- آلبرتو مانگل
- برچیدن کتابخانه‌ام


My mama always told me, put yourself first
I don't really fall in love with women, man, cause love hurt






Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram






این شبکه نسیم یک استاد زبان‌شناسی آورده. اولا با سواد هست و دوما زبان‌شناسی چقدر جالبه. دوست‌داشتید ببینید.


دوست ندارم از نوشتن در حاشیه‌ی کتاب‌های امانتی منع شوم. وقتی چیزی شگفت‌آور یا ارزشمند در کتابی کشف می‌کنم، نمی‌خواهم مجبور باشم برش گردانم. مثل غارتگران حریص دوست دارم کتابی که می‌خوانم از آنِ خودم باشد.

- برچیدن کتابخانه‌ام
- آلبرتو مانگل






Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
انرژی این آقا تپله رو نیاز دارم.


به هر حال باید به بلاهت روزهایی از زندگی‌ام بخندم. اگر نخندم که تلخی‌اش آزارم می‌دهد. درست است که گاهی وقت‌ها به سگ صادق هدایت نیازمند می‌شوم اما‌ به هرحال زندگی به اندازه یک گاز از پنینی مرغ ارزش زیستن دارد. ندارد؟


این روزهای اسفند بوی عید نمی‌دهند. نمی‌دانم چرا. شاید بخاطر این سرماییست که این آخر سالی تهران را در آغوش گرفته.
درست است بوی عید نمی‌آید اما همچنان مردم درحال جنب و جوش هستند. معمولا انقدر کارها زیاد می‌شوند که نمی‌فهمیم کی از اول اسفند به انتهایش رسیدیم.
در این چند وقتی که گذشت فهمیدم نسکافه گلد با قهوه‌ی دستگاهی کاملا متفاوت است. دو دنیای کاملا متفاوت. هنر باریستایی را دوست دارم. یک سیستم کامل است. هرچند از قهوه تعریف می‌کنم اما شب‌هایی شده که به خودم لعنت فرستادم که چرا قهوه خوردم و از فکر و خیال خوابم نمی‌برد.
دلم برای روزهای دبیرستان تنگ می‌شود. آن موقع خیال می‌کردیم آینده فقط در کنکور است. کسی چه می‌دانست که وقتی بزرگ‌تر شوی مشکلاتت هم بزرگ‌تر می‌شوند.
گاهی وقت‌ها می‌شود که دلم برای کسانی از گذشته تنگ شود. احساسی طبیعیست. دوران خوبی داشتیم. به چندتا از دوستان قدیمم پیام دادم تا شاید در فرصتی دیداری تازه کنیم.
کار برای انجام دادن دارم‌ اما دو روزیست در رخوت به سر می‌برم. کاش می‌شد پروداکتیویتی را بازگرداند.
۷ اسفند ۱۴۰۳: قلبم به سردی باد امروز است.

Показано 20 последних публикаций.