Репост из: جامعه شناسی در یک نگاه
🌐 جامعه شناسی فرم ها
جامعهشناسی صوری که زیمل بنیان نهاد، توجه خاصی به فرم کنش اجتماعی دارد. او جامعه را کلیت حاصله از تعاملهای الگوداری میداند که افراد به هنگام پیوند با یکدیگر به منظور دست یابی به هدفهای گوناگون میآفرینند.
موضوع شایسته جامعه شناسی توصیف و تحلیل صورت های ویژه کنش های متقابل بشری و تبلور آنها در ویژگی های گروهی است
جامعهشناسی می خواهد بداند که چه بر سر انسان ها می آید و قواعد رفتار آنها چیست. جامعه شناسی نمی خواهد وجود فردی انسان ها را در جامعیت شان کشف کند، بلکه می خواهد بداند که آنها چگونه گروه هایی را تشکیل می دهند و رفتار آنان بر اثر کنش متقابل گروهی چگونه تعیین می شود.
موضوع اصلی جامعه شناسی عبارتست از توصیف و تحلیل اشکال خاصی از کنش متقابل انسان. بسیاری از رفتارهای فردی را می توان بر حسب تعلق گروهی افراد تبیین کرد.
زیمل اولین جامعه شناسی بود که به کنش متقابل توجه کرد. ایشان می گوید زندگی جمعی دو وجه دارد یا حاصل تقابل های دوتایی است مثل شادی- غم، عشق- نفرت، حقیقت- دروغ و پدیده نیز دو وجه دارد(صورت و محتوا).
قواعد روشی جامعهشناسی زیمل در دو اصل اساسی تفکرش بسط داده شده است:
اصل تقابل فرم و محتوا به قاعدهای بدل میشود که از پدیدهها، عنصر اجتماعی را بیرون میکشد. برای زیمل تنها صورتهای کنش( کنش های متقابل) اجتماعی هستند و محتوای آن اعم از منافع، هدفها و انگیزهها خصلت اجتماعی ندارند.
اصل دوم یعنی اصل کنش متقابل به ما میگوید صورتهای کنش متقابل را باید بررسی کرد. برای زیمل کوچکترین واحد اجتماعی گروه است.
برای شکلگرفتن حیات اجتماعی تنها کنش متقابل کافی نیست بلکه افرادی که درگیر کنش متقابل هستند هم باید یک گروه تشکیل دهند و به عضویت در این گروه آگاه باشند.
زیمل بر این آگاهی تأکید مؤکد دارد که گروه واقعی باید با آگاهی تشکیل شده باشد. در واقع گروه را نه تبعیت از اصول و مرام خاص که نفس آگاهی از مشارکت در یک امر مشترک میسازد.
به همین ترتیب، زیمل ورود به جهان مشترک ذهنی را نه مقدمه ورود به جامعه که خود جامعه میداند.جامعه چیزی جز آگاهی بینالاذهانی نیست. باید تا جایی که میشود فرمهای کنش متقابل را استخراج و انتزاع کرد.
این فرمها هیچ کدام به شکل تمام عیار در جهان واقع وجود ندارند و با اغراق در بعضی از وجوه واقعیت به دست میآیند. اما برخلاف تیپ های ایده آل وبر که ابزاری برای تحلیل موضوعات جامعهشناسی بودند این فرم ها خود موضوع جامعهشناسی هستند.
زیمل تأکید میکند این فرم ها از روش استقرائی و با انتزاع واقعیت به دست آمدهاند.او قبول میکند که محتواها پتانسیل ساختن بیشمار فرم را دارند و فرمها قابلیت توضیح بیشمار محتوا.
به نظر می رسد محتوای تفکر زیمل در مفهوم دوگانه گرایی (صورت، محتوا) دو گانگی درکنش متقابل یا دیالکتیک بدون سنتز خلاصه می شود.
او معتقد است که تاریخ از رهگذار دیالکتیک فرم و محتوا به پیش می رود و فرایندی را طی می کند که در آن فرم و محتوا به یکدیگر بدل می شوند.
پیوستگی در تاریخ ممکن نبود اگر محتوایی واحد ( برای مثال، حکومت) به فرم ها و صورت های متفاوت ( اریستوکراسی، دیکتاتوری، دموکراسی) ظاهر نمی شد ، و در صورتی که فرمی واحد ( رهبری استبدادی) محتواهای گوناگون ( خانواده، دولت، کلیسا) را شکل نمی داد.
زیمل تفکری پویا درباره کلیت زندگی پیشنهاد می کند که بر تحلیلی غیرسیستماتیک(غیرنظام مند) مبتنی ست ومیان اشیای ظاهری، ارتباطات قیاسی و روابط کنایی برقرار می کند وآن ها را به عنوان نمایندگان نمادی معنای کلی زندگی تفسیر می کند.
چون برای تحلیل، سیستمی معرفی نمی کند که کلیت دنیا را یکجا معرفی نماید، بنابراین درصد برمی آید تا کلیت را با قرار دادن نزدیک ترین اشیاء در کنار هم به چنگ آورد.
زیمل کلیت را نقطه عزیمت نمی دانست بلکه معتقد بود باید پس از پرسه زدن های قیاسی به عنوان نقطه مقصد دست یافت.
او معتقد است که غنای امر واقعی، نامتناهی است. نمی توان آن را آنطورکه در واقعیت است توصیف کرد، چون که نمی توان کلیت اش را آنگونه که هست و با تمام ابعاد و جزییات توصیف نمود.
امر واقعی تنها از راه چشم اندازهای چندگانه و متفاوتی که هرکدام منظری از زندگی را معنا می کنند، بدون آنکه به معنای کل دست یابند، قابل فهم است.
هیچ کدام از چشم اندازهای منفرد، به تنهایی بازتاب دقیق واقعیتی نیست که بررسی می کند. بلکه هر چشم انداز بازسازی مجدد جزیی از واقعیت راعرضه می کند، ولی هرگز به کل واقعیت دست نمی یابد.
او بر این باور است که برای درک صحیح واقعیت، لازم است چشم اندازها را چند برابر کنیم تا واقعیت را ازهمه زوایا مشاهده نموده باشیم. آنچه خطاست این است که یافته های یک چشم انداز که یک واقعیت جزیی ست به یک واقعیت مطلقاً معتبر و کامل تعمیم داده شود.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
📌
جامعهشناسی صوری که زیمل بنیان نهاد، توجه خاصی به فرم کنش اجتماعی دارد. او جامعه را کلیت حاصله از تعاملهای الگوداری میداند که افراد به هنگام پیوند با یکدیگر به منظور دست یابی به هدفهای گوناگون میآفرینند.
موضوع شایسته جامعه شناسی توصیف و تحلیل صورت های ویژه کنش های متقابل بشری و تبلور آنها در ویژگی های گروهی است
جامعهشناسی می خواهد بداند که چه بر سر انسان ها می آید و قواعد رفتار آنها چیست. جامعه شناسی نمی خواهد وجود فردی انسان ها را در جامعیت شان کشف کند، بلکه می خواهد بداند که آنها چگونه گروه هایی را تشکیل می دهند و رفتار آنان بر اثر کنش متقابل گروهی چگونه تعیین می شود.
موضوع اصلی جامعه شناسی عبارتست از توصیف و تحلیل اشکال خاصی از کنش متقابل انسان. بسیاری از رفتارهای فردی را می توان بر حسب تعلق گروهی افراد تبیین کرد.
زیمل اولین جامعه شناسی بود که به کنش متقابل توجه کرد. ایشان می گوید زندگی جمعی دو وجه دارد یا حاصل تقابل های دوتایی است مثل شادی- غم، عشق- نفرت، حقیقت- دروغ و پدیده نیز دو وجه دارد(صورت و محتوا).
قواعد روشی جامعهشناسی زیمل در دو اصل اساسی تفکرش بسط داده شده است:
اصل تقابل فرم و محتوا به قاعدهای بدل میشود که از پدیدهها، عنصر اجتماعی را بیرون میکشد. برای زیمل تنها صورتهای کنش( کنش های متقابل) اجتماعی هستند و محتوای آن اعم از منافع، هدفها و انگیزهها خصلت اجتماعی ندارند.
اصل دوم یعنی اصل کنش متقابل به ما میگوید صورتهای کنش متقابل را باید بررسی کرد. برای زیمل کوچکترین واحد اجتماعی گروه است.
برای شکلگرفتن حیات اجتماعی تنها کنش متقابل کافی نیست بلکه افرادی که درگیر کنش متقابل هستند هم باید یک گروه تشکیل دهند و به عضویت در این گروه آگاه باشند.
زیمل بر این آگاهی تأکید مؤکد دارد که گروه واقعی باید با آگاهی تشکیل شده باشد. در واقع گروه را نه تبعیت از اصول و مرام خاص که نفس آگاهی از مشارکت در یک امر مشترک میسازد.
به همین ترتیب، زیمل ورود به جهان مشترک ذهنی را نه مقدمه ورود به جامعه که خود جامعه میداند.جامعه چیزی جز آگاهی بینالاذهانی نیست. باید تا جایی که میشود فرمهای کنش متقابل را استخراج و انتزاع کرد.
این فرمها هیچ کدام به شکل تمام عیار در جهان واقع وجود ندارند و با اغراق در بعضی از وجوه واقعیت به دست میآیند. اما برخلاف تیپ های ایده آل وبر که ابزاری برای تحلیل موضوعات جامعهشناسی بودند این فرم ها خود موضوع جامعهشناسی هستند.
زیمل تأکید میکند این فرم ها از روش استقرائی و با انتزاع واقعیت به دست آمدهاند.او قبول میکند که محتواها پتانسیل ساختن بیشمار فرم را دارند و فرمها قابلیت توضیح بیشمار محتوا.
به نظر می رسد محتوای تفکر زیمل در مفهوم دوگانه گرایی (صورت، محتوا) دو گانگی درکنش متقابل یا دیالکتیک بدون سنتز خلاصه می شود.
او معتقد است که تاریخ از رهگذار دیالکتیک فرم و محتوا به پیش می رود و فرایندی را طی می کند که در آن فرم و محتوا به یکدیگر بدل می شوند.
پیوستگی در تاریخ ممکن نبود اگر محتوایی واحد ( برای مثال، حکومت) به فرم ها و صورت های متفاوت ( اریستوکراسی، دیکتاتوری، دموکراسی) ظاهر نمی شد ، و در صورتی که فرمی واحد ( رهبری استبدادی) محتواهای گوناگون ( خانواده، دولت، کلیسا) را شکل نمی داد.
زیمل تفکری پویا درباره کلیت زندگی پیشنهاد می کند که بر تحلیلی غیرسیستماتیک(غیرنظام مند) مبتنی ست ومیان اشیای ظاهری، ارتباطات قیاسی و روابط کنایی برقرار می کند وآن ها را به عنوان نمایندگان نمادی معنای کلی زندگی تفسیر می کند.
چون برای تحلیل، سیستمی معرفی نمی کند که کلیت دنیا را یکجا معرفی نماید، بنابراین درصد برمی آید تا کلیت را با قرار دادن نزدیک ترین اشیاء در کنار هم به چنگ آورد.
زیمل کلیت را نقطه عزیمت نمی دانست بلکه معتقد بود باید پس از پرسه زدن های قیاسی به عنوان نقطه مقصد دست یافت.
او معتقد است که غنای امر واقعی، نامتناهی است. نمی توان آن را آنطورکه در واقعیت است توصیف کرد، چون که نمی توان کلیت اش را آنگونه که هست و با تمام ابعاد و جزییات توصیف نمود.
امر واقعی تنها از راه چشم اندازهای چندگانه و متفاوتی که هرکدام منظری از زندگی را معنا می کنند، بدون آنکه به معنای کل دست یابند، قابل فهم است.
هیچ کدام از چشم اندازهای منفرد، به تنهایی بازتاب دقیق واقعیتی نیست که بررسی می کند. بلکه هر چشم انداز بازسازی مجدد جزیی از واقعیت راعرضه می کند، ولی هرگز به کل واقعیت دست نمی یابد.
او بر این باور است که برای درک صحیح واقعیت، لازم است چشم اندازها را چند برابر کنیم تا واقعیت را ازهمه زوایا مشاهده نموده باشیم. آنچه خطاست این است که یافته های یک چشم انداز که یک واقعیت جزیی ست به یک واقعیت مطلقاً معتبر و کامل تعمیم داده شود.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
📌