#حضرت_عباس
برادری به زمین بود و بال و پَر میزد
برادری به سرش بود و هِی به سر میزد
برادری به زمین از لبش جگر میریخت
برادری به سرش داد از جگر میزد
چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهلهها دست بر کمر میزد
دو دست در بغل و یادِ مادرش میکرد
دوباره حرف در و چوبِ شعلهور میزد
رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بیخبر میزد
کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت
سهشعبه زخم خودش را عمیقتر میزد
کمی ز ساقهیِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد
برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر میزد
حسن لطفی
@rozeh_1
برادری به زمین بود و بال و پَر میزد
برادری به سرش بود و هِی به سر میزد
برادری به زمین از لبش جگر میریخت
برادری به سرش داد از جگر میزد
چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهلهها دست بر کمر میزد
دو دست در بغل و یادِ مادرش میکرد
دوباره حرف در و چوبِ شعلهور میزد
رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بیخبر میزد
کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت
سهشعبه زخم خودش را عمیقتر میزد
کمی ز ساقهیِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد
برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر میزد
حسن لطفی
@rozeh_1