روضه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


❖﷽❖
کانال اشعار اوج روضه
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است
♦️ کانال مرثیه:
@marsiyeeh
🔹 ارتباط شاعران با ما:
@heydari_am_man
🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@navay_roze

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


#امام_زمان_عج

اومدم دعا کنم تا که بیای
هی خداخدا کنم تا که بیای
بعداز این میخوام که همراه دعا
دوری از خطا کنم تا که بیای

اومدم بگم منو نگا کنی
تو نمازشب برام دعا کنی
اومدم که التماست بکنم
نشه یک لحظه منو رها کنی

اگه تو بیای آقا بهار میاد
تو دل منتظرات قرار میاد
یه روز عاشقات بهم خبر میدن
آقامون داره با ذوالفقار میاد

میای و لبارو خندون می کنی
مهربونی رو فراوون می کنی
شب انتظار دیگه تموم میشه
میای و دردا رو درمون می کن

میای و غم از تو سینه می بری
میاری صفا و کینه می بری
کاش که باشیم و اون روز ببینیم
که میای مارو مدینه می بری

میای و با چشمای تر میخونی
میای از غربت حیدر میخونی
چه قیامتی میشه وقتی آقا...
برا ما روضه ی مادر میخونی

کاشکی از باغ خزونت بخونی
از عموی مهربونت بخونی
ما چقد لطمه بصورت می زنیم
وقتی که از عمه جونت بخونی

سیدمجتبی شجاع

@rozeh_1


#امام_زمان_عج

غفلت از راه تو بی یار شدن هم دارد
غرق در درهم و دینار شدن هم دارد
خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد
"غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد"

هر که از غیر خبر داد محلش ندهند
هر که از عشق شد آزاد محلش ندهند
نزند بنده چو فریاد محلش ندهند
"هر که از چشم بیافتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد"

درد اینجاست که هر صبح نمی بینیمت
غم عظماست که هر صبح نمی بینیمت
سینه غوغاست که هر صبح نمی بینیمت
"عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد"

ما ز هجران تو در اوج غریبی هستیم
ما گرفتار بلایای عجیبی هستیم
در به در، بی سر و سامان نهیبی هستیم
"همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد"

دینمان گم شده ای یار دلت با ما نیست؟
نشده موعد دیدار؟ دلت با ما نیست؟
نوه ی حیدر کرار دلت با ما نیست؟
"ای طبیب همه انگار دلت باما نیست
بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد"

اشک ها در اثر هجر شما جمع شده
خون دل در دل مردان خدا جمع شده
سوز و تاثیر ز الحان دعا جمع شده
"آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلمبار شدن هم دارد"

همه ی ندبه کنان سائل این درگاهند
از عطش سوخته افتاده میان راهند
منتظر در صف دیدار رخت ای شاهند
"از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد"

خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا
ذکر ما صبح وشب این است کجایی آقا
کی رسد بر سر ما دست شفایی آقا
"نکند منتظر مردن مایی آقا
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد"

ما فقیریم فقیر غم دنیا هستیم
در جوانی همه گیر غم دنیا هستیم
بی سبب نیست شهیر غم دنیا هستیم
"ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد"

مجتبی قاسمی

@rozeh_1


#امام_زمان_عج


حالا که سیل غم بنا دارد بیاید
کشتی نوحی لاجرم باید بیاید

دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم
باز است این در هرکه میخواهد بیاید

فریاد ایمان سر برآوردیم و با شک
گفتیم منجی جمعه ای شاید بیاید

شاید برای کوفیان عصر غیبت
بد نیست گاهی استخاره بد بیاید

بیراهه رفتیم و گمان کردیم کافی است
روی ولا الضالین مومن "مد" بیاید

در غیبتیم و ظاهرا فکر ظهوریم
قبل از نود آخر چگونه صد بیاید؟

هی درد پشت درد ما دنبال درمان
آخر نفهمیدیم او باید بیاید

از دست ما گم کرد قافیه خودش را
حق دارد اینکه ظرف صبرش سر بیاید

علی اکبر نازک کار

@rozeh_1


#امام_زمان_عج

آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند
از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند

آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت

هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند

یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست

جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست

رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد

خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است

آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟

وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است

سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خیر؟
از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟

ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو

سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا

به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند

قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟

آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟

خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو

سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟

حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است
این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است

از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان

ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ

رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد

آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر

تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی

روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود

از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم

هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست

تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست

می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد
یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد

سید حمیدرضا برقعی

@rozeh_1


#امام_زمان_عج

گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست

آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور...

آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...

آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند...

چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست

محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست

چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است

سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست

جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود
او حجت خداست که پنهان نمی‌شود

روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را

آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...

پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را

یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود
دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود...

او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات

روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست
آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست

احیاگر معالِم دین خداست او
شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او

الهام، کم گرفتی از آن فاطمی‌نَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس

یک‌بار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟
آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟

تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...

ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها

مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...

دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»

«یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام
چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام

ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم

شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم

یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم
بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم

دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود
عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود

صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند

موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست

تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است

شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است

محمدجواد غفور زاده

@rozeh_1


#امام_‌زمان‌

بیا ای گل بیا بی تو زمین سرد و زمان خسته
بهاران است و لیک آمد خزان در باغ نو رسته

بیا در غیرت شیعه که این آیین نمیگنجد
تمام مسجد و محراب و درهای حرم بسته

بساط هیئت و روضه همه بر چیده شد حالا
نفس در سینه سنگین است و روح و جانمان خسته

تو آقایی و ما رسم رفاقت را ندانستیم
از این رو راه ‌وصل‌ ما ز هر چه ‌رشته‌ بگسسته

بهار روشنایی ها به تاریکی مبدل شد
تو را می خوانیم ای جانا ز اشک و آه پیوسته

بیا محض رضای مادرت زهرا(س) تجلی کن
ز دوریت غبار غم به روی چهره بنشسته

اگر چه می شود خانه بساط روضه بر پا کرد
ولی شوری دگر دارد دلم در هیئت و دسته

چه کردیم اشک و استغفار و عجز و توبه کاری نیست
که ما اینگونه درماندیم از این فعل ندانسته

خداوندا بحق نیمه‌ی شعبان که در پیش است
به جان مهدی زهرا همان انسان وارسته

در باغ حرم ها را به روی عاشقان وا کن
به شان و حرمت زهرا(س) به آن پهلوی بشکسته

بیا از کل هستی دور کن این هاله ی غم را
غمی که جان عالم را گرفت آهسته آهسته!

هستی محرابی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد

خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد

داد زد بابای پیرت، آه زینب، اکبرم
ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم

مجید تال

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم

کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم

مصطفی متولی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

تو را بريده بريده صداكند ،ولدَی
اگر كه هلهله ها يک كمی امان بدهد

بغل گرفته تو را و تن تو می ريزد
خودت بگو كه چگونه تو را تكان بدهد

بلند شو پدرت را به خيمه برگردان
وگرنه پيش تن زخمی تو جان بدهد

محسن حنیفی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

یارم شوید ، آه ،رفیقانِ اکبرم
تا خیمه بردنش تک و تنها نمی شود

تا گیسوان عمه پریشان نگشته است
کاری کنید... اکبر من پا نمی شود

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

ناگه در آن میانه پلیدی رسید و بعد…
خاکی بپا شد و تو شدی ناپدید و بعد…
دیگر حسین، رزم پسر را ندید و بعد…
از زنده دیدن تو شده ناامید و بعد…

فریاد زد حسین، که وای از دل حرم

مصطفی گودرزی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

شرافت مات تشریفات والای علی اکبر
تعالی شمّه ای از شأن اعلای علی اکبر

معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری
قیامت جلوه ای از قد و بالای علی اکبر

تجلّی های پیغمبر در این آئینه بی وقفه
حرم را می کند محو تماشای علی اکبر

هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو
هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر

به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت
عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر

نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست
خدا آغوش واکرده مهیّای علی اکبر

اگرچه حاصل عمرحسین از دست رفت اما
به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر

غم فرزند سنگین است، تا می شد تحمل کرد
ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر

به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده
به خاک افتاد بین ارباً اربای علی اکبر

حسینافتاد از پا موقعی که دید افتاده
شکافی بین ابروهای زیبای علی اکبر

مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد
خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر

علیرا تکه تکه از تمام دشت آوردند
ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر

تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش
عموعباسبا دیگر عمو های علی اکبر

وحالا بین دارالحرب دور عمه ی سادات
بنی هاشم همه جمعند، منهای علی اکبر

مصطفی متولی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

ای درّ و عقیقِ ناب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
مانندِ پدر نایاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

پشت درِ این خانه سائل شدنم عشق است
انگیزۂ دقّ الباب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

شرمنده ام از عصیان! دردم شده بی درمان
یک لحظه مرا دریاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

میخواهم از اعجازِ پیمانۂ دستانت
قدرِ دو سه جرعه آب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

لب تشنۂ پروازم؛ بردار و شهیدم کن
با ناب ترین اسباب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

ایکاش که میدیدم در گوشۂ شش گوشه
یکبار تو را در خواب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

در کنجِ خودش دارد دیوارِ حسینیه-
تصویرِ تو را در قاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)

میخوانمت و نامت جذّابیتی دارد
اوّل-علیِ ارباب! شهزاده علی اکبر(ع)

مرضیه عاطفی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

تو علی اکبری و تاجِ سرِ سرورها
واله و محو نگاهت همه پیغمبرها

انبیاء معجره دارند،تو خود معجزه ای
معجزت بردن دل از همه ی دلبرها

قد و بالای تو خود محشرِ کبریِ دگر
که به پا کرده ز نو محشر در محشرها

خُلق و خویت نبوی،سیرت تو فاطمه ای
تو شُبیری،شُبری آینه ی حیدرها

چه کسی جز تو بُوَد شبه رسول مدنی
" روی تو وجهِ مسلمان شدن کافرها "

چه نمازی بشود وقت اذان گفتن تو
بشکفد غنچه به محراب و گُل از منبرها

وقت هنگامه به پا کردن در کرب و بلا
شک نباشد که علی آمده در خیبرها

زکف پاک پیمبر چو بنوشی میِ عشق
ساقی ات احمد و ساغر زنی از کوثرها

سرِ پاکت سرِ نی، اینکه سزاوار نبود
بفدای سرِ تو،جمله ی تن ها، سرها

نوکرانت همه جا تشنه و محتاج کرم
نظری کن ز کرامت، به همه نوکرها

کی ادا گشته ثنای تو به اشعار جواد
آسمان بر تو غزل ساخته با اخترها

جواد کریم زاده

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

تپشِ نبض جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان افتاده

دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده

یک طرف جسم که نه، سایه‌ای از جسم علی
در کنارش پدری گریه کُنان افتاده

یک طرف پیکر بی‌جان و کمی آنسوتر
سپر و نیزه و شمشیر و کمان افتاده

برگ‌ریزانِ قدش طعنه به پاییز زده است
هر طرف پیکرش از بادِ خزان افتاده

گوهر سرخ نشسته به لب او خون است
که برون از صدفِ سرخ دهان افتاده

زیر پا له نشود شاخه اگر پیر افتاد
چه توان کرد زمانی که جوان افتاده؟

محمد رسولی  

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

نگاه مختصری کن به چشمهای ترم
که جان سالم از این مهلکه بدر ببرم

لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم

نفس بکش پسرم تا که من فَزَع نکنم
و پیش خنده ی این قوم نشکند کمرم

دل من از پس این داغ بر نمی آید
حریف اینهمه آتش نمی شود جگرم

خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پر از علی شده خاک تمام دور و برم

کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای من هنوز یک نفرم

مصطفی متولی

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

من کیستم ولی خداوند اکبرم
سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم

قرآن روی سینه فرزند فاطمه
فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم

در وصف خلق و منطق و خلقم نظر کنید
زیباترین شبیه به شخص پیمبرم

زهرا جمال ختم رسل دیده در رخم
لیلا کشیده شانه بـه زلف معطرم

جان جهانیان که حسین است بارها
مانند جان خویش گرفته است در برم

همسنگر شهید علمدار کربلا
تا روز حشر قلب حسین است سنگرم

پا تا به سر چو جانم و جان مجسمم
سر تا به پا چو روحم و روح مصورم

دانایی امام حسن در تکلمم
زیبایی امام حسین است منظرم

مأنوس با شهادت و شمشیر و زخم و خون
ممسوس در حقیقتِ خالقِ داورم

تسبیح دانه دانه سجادۀ حسین
قرآن پاره پارۀ زهرای اطهرم

خیمه صفا و مروه بوَد قتلگاه من
صحرای کربلا عرفات است و مشعرم

من پاره ای ز پیکر پیغمبرم ولی
گردید پاره پاره ز شمشیر، پیکرم

وقتی که قطعه قطعه ز شمشیر میشدم
دیدم ستاده حضرت زهرا برابرم

اشک روان و مهجۀ قلب حسین بود
خونیکه شد به صورت من جاری ازسرم

با آنکه در شهادت من قامتش خمید
در نزد فاطمه است سرافراز مادرم

این غم مرا کُشد که ببینم به نوک نی
سیلی زنند بر گلِ رخسارِ خواهرم

ای کاش مینشست به قلب شکسته ام
تیری که هست سهم گلوی برادرم

من آن شکوفه ام که نگه کرد باغبان
چیدند با شکنجه و کردند پرپرم

در زیر تیغ بسملِ بشکسته بال و پر
در بحر عشق، ماهیِ در خون شناورم

میثم اگر به فصل جوانی شدم شهید
هر پیر را معلم و استاد و رهبرم

استاد حاج غلامرضا سازگار

@rozeh_1


#حضرت_علی_اکبر

انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که از میوه ی باغت
اندازه کافی ثمری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی

ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی

میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی

تو از همه ی آینه ها پیش ترینی
تکثیر شدی بیشتری داشته باشی

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی

علی اکبر لطیفیان

@rozeh_1


#حضرت_عباس

برادری به زمین بود و بال و پَر می‌زد
برادری به سرش بود و هِی به سر می‌زد

برادری به زمین از لبش جگر می‌ریخت
برادری به سرش داد از جگر می‌زد

چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهله‌ها دست بر کمر میزد

دو دست در بغل و یادِ مادرش می‌کرد
دوباره حرف در و چوبِ شعله‌ور می‌زد

رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بی‌خبر می‌زد

کشید تیر به زانو و چشم‌هایش ریخت
سه‌شعبه زخم خودش را عمیق‌تر می‌زد

کمی ز ساقه‌یِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغض علی داشت تا به پَر می‌زد

برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر می‌زد

حسن لطفی

@rozeh_1


#حضرت_عباس

تا بین میدان ساقی میخانه افتاد
یادِ سه‌ساله‌دختر، آن حنانه افتاد

چشمان خود را نذر مشک آب خود کرد
سقا به فکر دادنِ بیعانه افتاد

لاحول...های خواهرش هم بی‌اثر شد
صد چشمِ بد بر قامت شاهانه افتاد

بال یمینش را زدند و در پی آن
دست چپش هم بعد، بی‌صبرانه افتاد

بر مشک تیری آمد و آهی کشید و...
یاد رباب و اصغرِ دردانه افتاد

تیری به سینه خورد و داغِ او دوتا شد
انگار یاد میخ درب خانه افتاد

ترسویِ رذلی با عمود خود رسیده
حالا که دست حضرتش از شانه افتاد

ابِن طفیل پست تنها گیرش آورد
بر جان او با نیزه بی‌رحمانه افتاد

آخر چگونه از روی زین بر زمین خورد؟!
وقتی بدون بال و پر پروانه افتاد

شاید همین‌که بوی زهرا سویش آمد
با صورتش محض ادب رندانه افتاد

سیراب از سرچشمه‌ی علم علی بود
کوه بصیرت... عالم فرزانه... افتاد

تا آخرین دم ساقی ما یاعلی گفت
والله، مثل مرتضی مردانه افتاد

دیگر علمداری به دور خیمه‌ها نیست
غارت به فکر دشمن بیگانه افتاد

ای کاش روی نیزه این‌ها را نبیند
صد چشم بد بر عمه بی‌شرمانه افتاد

یا اینکه دنبال سه‌ساله می‌دویدند
دنبال او کردند و آن ریحانه افتاد

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1

Показано 20 последних публикаций.