رنسانس


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


"همیشه تصور کرده ام که بهشت، کتابخانه ای بی انتهاست"
بورخس
مجله الکترونیک «رنسانس»
گزیده ای از دنیای هنر، فلسفه، ادبیات و علوم اجتماعی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


زندگی، این ترتیبِ اسرارآمیز منطق بی‌امان برای هدفی بیهوده، چه تلخ و بی‌ معناست. آدمی نمی‌تواند برای هیچ‌‌چیز به آن دل ببندد جز رسیدن به معرفتی اندک درباره خودش که_ آن هم دیر به دست می‌آید_ و خرمنی از حسرت‌هایی که آتش آن خاموش نمی‌شود...





"دل تاریکی"
✍️جوزف کنراد

@Renaissancetranslate


Репост из: Renaissance Podcast
💫 اپیزود چهارم منتشر شد:

💫 این اولین اپیزود از سه‌گانه تالکین به روایت پادکست رنسانس است. در این اپیزود به اوایل زندگی نویسنده، زبان‌شناس و آکادمیسین انگلیسی جی. آر. آر. تالکین (۱۹۷۳-۱۸۹۲) و اتفاقاتی که بر ذهنیت و آثار او تاثیرگذار است می‌پردازد. این نویسنده که در جهان به خاطر خلق جهان اسطوره‌ای middle-earth و نوشتن رمان‌های هابیت و ارباب حلقه‌ها شهرتی جهانی دارد، یک استاد دانشگاه در آکسفورد، پژوهشگر و زبان‌شناسی بسیار مشهور است.

💫 از آنجایی که درباره‌ی زندگی تالکین منابع زیادی به زبان فارسی وجود ندارد و بیشتر محتوای تولید شده درباره‌ی آثار و تحلیل آثار اوست، تصمیم گرفتیم که پس از شوپنهاور سراغ تالکین برویم.

💫 متن اپیزود توسط سردبیر رنسانس سجاد عدیلی‌پور نوشته شده است و رضی‌الدین طبیب آن را ویراستاری کرده است. عرفان عباسی آهنگساز و تنظیم کننده‌ی پادکست آن را گویندگی کرده است و مهدی محمدصادقی کاور آن را طراحی کرده است. این اپیزود براساس کتاب زندگینامه تالکین نوشته‌ی همفری کارپنتر نوشته شده است که از منابع معتبر درباره‌ی زندگی تالکین است.

لینک این اپیزود در کست‌باکس:
https://castbox.fm/vb/774655947


موسیقی واپسین شب


قطعه رؤیایی "سورپرایزِ شام شاهانه و رقص"

آهنگساز: مائسترو انیو موریکونه

آلبوم موسیقی متن فیلم سینمایی "روزی روزگاری در آمریکا"(۱۹۸۴)


سبک: ساندترک، کلاسیک
@Renaissancetranslate


"‌در غرب، رویاها برای تبدیل شدن به حقیقت بنا می‌شوند‌‌‌ و‌‌ در‌ شرق رویاها برای فرار از حقیقت!
به عبارت دیگر جغرافیا یعنی خودِ سرنوشت."





آبلوموف
✍ایوان گونچاروف

@Renaissancetranslate


.
در تمام دوران بلوغم، در قبال ملال خانه‌ی پدر و مادرم، تخت برایم پناهگاهی بوده است. گرسنگی، کج‌خلقی و نزاع‌های هر روزه. تخت و انواع رمان‌ها. ساعت‌ها و ساعت‌ها، افتاده روی تخت، وقت می‌گذراندم. هر شب به محض اینکه در را روی خودم قفل می‌کردم، دنیایی از فریب، بنا شده بر اساس هیچ و پوچ، بنا شده بر پایه‌هایی از شن، مواج بریده‌هایی از خوانده‌هایم، بریده‌هایی از رؤیاهایم، در انتظارم بودند.

زمانی که دختر دانشجویی بودم، بعضی وقت‌ها به بهانه‌ی کار، خودم را در اتاقم حبس می‌کردم و افتاده روی تختم (تخت دوران تجردم، خیلی باریک‌تر و ناراحت‌تر از این)، می‌خواندم و غرق رؤیا می‌شدم. پدرم در خانه نبود. در اداره‌اش ساعت‌ها اضافه کاری داشت. مادرم آرامشم را محترم می‌شمرد. هرگز مزاحمم نمی‌شد. کتاب‌ها را، یکی بعد از دیگری، حریصانه می‌بلعیدم. کتاب‌های خوب و کتاب‌های بد.

بی‌آنکه درست بدانم کدام‌ها خوبند و کدام‌ها بد. رؤیاهایم درآمیخته با خوانده‌هایم به جهش درمی‌آمدند و گاه متوجه می‌شدم که بیست صفحه خوانده‌ام بی‌آنکه چیزی درک کرده باشم، زیرا ماجرای خودم را جانشین سرگذشتی که می‌خواندم می‌کردم. در تنهایی، آرام و به دور از دیگران بودم.


"سقوط"
✍کارلوس لاررا
@Renaissancetranslate


🟥 ششم بهمن، سالروز همه‌پرسی انقلاب سفید

🔷 انقلاب سفید: کمپین تامین اجتماعی و کارزار تجدد اقتصادی و اجتماعی

🔹ششم بهمن سالروز همه‌پرسی انقلاب سفید است که در سال ۱۳۴۱ انجام شد. اصول انقلاب سفید و دیگر اصولی که در سال‌های بعد به آن افزوده شد در واقع یک‌ کمپین تامین اجتماعی و کارزار اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بود.

🔹 از نکات جالب توجه این که یکی از اصول انقلاب سفید، اعطای حق رای به زنان بود که تا پیش از آن پیشینه‌ای در ایران نداشت. البته چون زنان تا آن تاریخ حق رای نداشتند، طبیعتا آرا آنان در این همه‌پرسی شمرده نشد و پس رای مثبت همگانی به اصول انقلاب سفید، حق رای یافته و در انتخابات‌های پس آن شرکت کردند.

@tarikh_eghtesaad1
@Renaissancetranslate


‏در تمام جوامع، یک گناه وجود دارد که نابخشودنی است؛ متفاوت باشی، طرد و لعنت می‌شوی.





"مارگارت میچل"

@Garte_mag
@Renaissancetranslate


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🟥 در اولین تصاویر منتشر شده از اسناد محرمانه، که بسیار هم تکان‌دهنده است، گویا سرنشین جلو ماشین (احتمالاً یکی از محافظان شخصی پرزیدنت کندی) خود شخصاً جان‌اف کندی را به قتل می‌رساند!

این ویدئویی کمتر دیده شده، پس از آن منتشر شد که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، روز قبل به مقام‌های دولت دستور داد برای خارج کردن اسناد مربوط به ترور جان اف کندی، رابرت اف کندی و مارتین لوتر کینگ از حالت محرمانه طرحی جدید ارائه دهند.

قتل "جان.اف کندی" یکی از تکان‌دهنده‌ترین ترورها در تاریخ سیاسی آمریکا به شمار می‌رود که پیامدهای گسترده‌ای در سطح ملی و بین‌المللی به دنبال داشت. دونالد ترامپ روز پنجشنبه در کاخ سفید گفت:

«خیلی از مردم مدت‌هاست، سال‌هاست، دهه‌هاست که منتظر این روز هستند. و همه چیز آشکار خواهد شد.»
براساس این دستور مقام‌های ارشد دولت باید ظرف ۱۵ روز طرحی را برای خارج کردن این اسناد از حالت محرمانه ارائه کنند.

@Renaissancetranslate

3.2k 0 138 3 22

🟥خاویر میلی به یک الگو تبدیل شد: ایلان ماسک، مسئول بهینه‌سازی دولت، در مسیر میلی

🔹 سیاست‌های خاویر میلی، رئیس‌جمهور آرژانتین برای بازسازی اقتصادی این کشور، اکنون تبدیل به الگویی برای دولتمردان دولت ترامپ تبدیل شده است.

🔹 به گزارش وال استریت ژورنال، دستاوردهای یکسال گذشته خاویر میلی، او را به ستاره‌ای در میان بزرگترین سیاستمداران «راست‌گرا»ی جهان از ترامپ گرفته تا جورجیا ملونی تبدیل کرده است. در این میان ایلان ماسک و خاویر میلی نیز سیاست‌ها و دستاوردهای یکدیگر را می‌ستایند.

🔹 ویوک راماسوامی نیز در صفحه ایکس خود نوشت که فرمول خاویر میلی، روش مناسبی برای اصلاح دولت در ایالات متحده است.

@tarikh_eghtesaad1
@Renaissancetranslate


‍ 🟥تحلیف دوم: دونالد ترامپ و انقلاب عقل سلیم

✍ رضی‌الدین طبیب

شب قبل، و در مراسم تحلیف دور دوم ریاست جمهوری‌اش، از برپایی و هدایت دولتش بر مبنای ايده‌ نوینی تحت نام "انقلاب عقل سلیم"
"The Revolution of Common Sense"
یاد کرد.
مفهومی که به وضوح به معنی بازگشت به بنیان‌های اندیشه سیاسی محافظه‌کارانه در وادی سیاست و مسائل کلان اجتماعی است و از ممانعت و دشمنی آشکار ترامپ و دولت متبوعش با گسترش و رواج تفكرات افراط‌گرایانه چپِ نو و همپالکی‌هایشان در این کشور خبر می‌دهد؛ اندیشه‌هایی مخرب و تفرقه‌برانگیز که به انحا گوناگون توسط دمکرات‌ها در یک دهه اخیر به رهبری مثلث "اوباما_ بایدن_هریس" در ایالات‌متحده پیوسته تأیید، ترویج و تقویت می‌شدند و تحت لوای دفاع از ایده "لیبرال دمکراسی" و ادعای دروغین پایبندی به نص صریح قانون اساسی آمریکا، عملاً تیشه به ریشه به هرآنچه می‌زدند که دستاورد این ابرقدرت در دوران حیات ۲۵۰ ساله‌اش بوده است. ترامپ روز قبل به روشنی هرچه تمام‌تر و بی‌‌کمترین پرده‌پوشی یا سانسوری به تمام آنچه‌ که دستاورهای دموکرات‌ها و خاصه شخصِ جو بایدن نامیده می‌شد تاخت و او را زیر تیغ مرگبار نقد خود برد و بر هرآنچه که تیم بایدن_هریس را کارنامه طلایی خود می‌دانستند خط بطلان کشید؛ ترامپ اگرچه در زمانه‌ای قدرت را از نو تحویل گرفته که جامعه سنتی آمریکا با نوعی وضعیتِ دوقطبی_متشنج مواجه است و مخالفانش کم تعداد نیستند، اما نتایج انتخابات اخیر و شکست پررنگ و معنادار "کامالا هریس" نشان داد که اکثر آمریکایی‌ها تا چهارسال آینده با نگرش‌ها و افکار دموکرات‌ها نه تنها همراه و همدل نیستند که بسیاری نسبت به بازبینی کارنامه و عملکرد جو بایدن و دولتش رویکردی انتقادی و خصمانه دارند.
اما آنچه که دونالد ترامپ از آن به عنوان "انقلاب عقل سلیم" یاد کرد مشخصاً ارجاعی است معنادار به نگرش "ادموند بِرک" فیلسوف نامدار بریتانیایی و مشهور به "پدر تفکر محافظه‌کاری".
در این میان، مخالفان و دشمنان اندیشه‌های محافظه‌کارانه_ خاصه سوسیالیست‌ها و چیگرایان_ از زمان حیات بِرک تا به اکنون لطیفه زننده و معناداری درباره او و تفکراتش ساخته‌اند که هنوز در دیباچه و مطلع بسیاری از کتب "تاریخ اندیشه‌های سیاسی" نقل می‌شود، تا توأمان میراث فکری او را مضحک و کم‌مایه جلوه دهند؛آنها می‌گویند که:

"بِرک" مغز متفکر اندیشه‌های محافظه‌کارانه است، اگرچه اصولاً باید به یاد داشت که محافظه‌کاری مغز ندارد!
(خصلت یا کنایه‌ای شبیه به همان چیزی که از آغاز ظهور دونالد ترامپ در سپهر سیاسی ایالات متحده به وی نسبت داده‌اند و می‌دهند!)
اما ادموند برک را باید به رغم برخی تعصبات و اشتباهاتش به درستی "ندای عقلانیت" در زمانه‌ی پر هیاهو خطاب کرد. او در روزگار وقوع انقلاب فرانسه و پیدایش هرج و مرج سیاسی در سرتاسر اروپا چون وزنه‌ای قابل اعتماد از عقلانیت و اتخاذ رویکردهای منطقی و عملی در قبال آشوب‌ها، شورش‌ها و آنارشیسم اجتماعی ايستادگی کرد و در نکوهش آنها سخن می‌گفت. بِرک اگرچه به واسطه نگرش عمیقاً محافظه‌کارانه‌اش در عرصه سیاست و حکمرانی مورد نقد جدی یا دشنام و دشمنی مخالفینش قرار گرفت، اما افکار و سخنانش او را به پدر فکری و معنوی کسانی چون الکس دو توکویل (که خود یکی از بانیان و پدران معنوی دموکراسی آمریکایی است!) و پیدایش اندیشه لیبرال‌دمکراسی در کشور نوظهور ایالات متحده مبدل ساخت.
با این‌همه، و اساساً، باید به یاد داشت که ایده‌های محافظه‌کارانه از دل آثار و افکاری پدید می‌آیند که درباره مضامین روشن و مشخصی به نگارش در آمده‌اند؛ این مسئله قطعاً درباره مردی او را به عنوان «پدر محافظه کاری می شناسند صدق می‌کند. دشمنان مشهور و نیرومند بِرک و رویکردهای به شدت متضاد او در سالیان و دهه‌های پس از مرگش، یعنی «ایسم‌های» بزرگ و دهان‌پُرکُنِ قرن نوزدهم و بیستم: سوسیالیسم، فمینیسم، کمونیسم و ​​غیره، حامیان بیشمار و متعصبی برای خود دست‌ و‌ پا کردند، اما عقاید این فیلسوف همچنان، هواخواهان و پشتیبانان جدی و فراوان خود را در جهان دارد. ادموند بِرک فقید اگر در این عصر پرتلاطم و آشوب‌زده زنده بود، بی‌شک تعریف مایکل اوکشات را عمیقاَ تحسین می‌کرد:

«محافظه‌کاری… یعنی ترجیحِ امر معلوم بر امر مجهول، امر آزموده بر امر نیازموده، واقعیت بر اسطوره، امر موجود بر امر ممکن، امر محدود بر امر نامحدود، نزدیک بر دور، کافی بر وافر، سهل بر کامل و خوشیِ لحظه‌ای بر شادمانی آرمان‌گرایانه.»

@Renaissancetranslate

2.1k 0 51 16 37

🟥ملت فقر را مدیریت می‌کنند!

✍سعید معدنی


▫️ یکی از همکارانم به مطب خواهرشان که پزشک متخصص زنان است رفته و خواهر پرسیده "با این حقوق و درآمد چطور زندگی می‌کنید؟" دوست ما در  جواب گفته " ما زندگی نمی‌کنیم، ما فقر را مدیریت می‌کنیم!"

▫️ همه‌ی ما به نوعی هر سال و هر ماه و هر روز فقیرتر و فقیرتر می شویم و برخی از خرج‌کردها را کم می‌کنیم وبه طبقه‌ی پایین‌تر سقوط می‌کنیم. برای مثال هر سال مطب‌های دندانپزشکی خلوت‌تر و خلوت‌تر می شوند، چرا که جامعه توان پرداخت هزینه‌های اینچنینی را ندارد. دوستی به خاطر هزینه بالا آنقدر رفتن به دندان پزشکی را عقب انداخت که ماه پیش در سنین میان‌سالی پانزده تا از دندان‌هایش را کشیده تا از درد دندان  مزمن راحت شود و با دندان مصنوعی بقیه عمر را سر کند.

▫️ آن‌ یکی ده- دوازده سال است که اتومبیل‌اش را  عوض نکرده به معنای واقعی لگن شده و دیگری حتی ازعهده‌‌ی تعمیر اتومبیل لگن خود هم بر نمی‌آید. سومی ماشین را می‌فروشد تا پول پیش کرایه منزل را تامین کند و برای یکسالی زندگی کند. دیگری فرزندش را که قبلا به مدارس غیر انتفاعی می‌فرستاد حالا دیگر بودجه‌اش نمی‌رسد و فرزند را به مدرسه دولتی شلوغ، با معلمان خسته‌ از گرانی و تورم فرستاده است. این پدر حالا در چشم فرزندش بیش از پیش تحقیر شده است. بسیاری هزینه مراجعه به پزشک را ندارند و هربار درمان را به تاخیر می‌اندازند. آنها می‌دانند که خسارت این تأخیر در آینده جبران‌ناپذیر است ولی فعلا فقر را مدیریت می‌کنند.

▫️ از بعدی دیگر همچنین این روزها به خاطر بیکاری و افزایش جوانان بیکار هر روز در کوی و برزن شاهد روند روبه رشد موبایل دزدی و کیف دزدی و دیگر رفتارهای مجرمانه هستیم. امروزه با این تورم و گرانی سرسام‌آور، بیش از ۸۰ درصد مردم فقیر هستند. برخی مستاصل شده و فقر را پذیرفته‌اند، برخی فقیرند اما ظاهرشان از تک و تا نیفتاده است. نمی دانم مسئولین تا کی می‌خواهند جامعه ۸۰ - ۹۰ میلیونی را همینطور رها کنند و هر روز بیکاری و گرانی و تورم و مهاجرت نخبگان و... و... افزایش یابد. مهمتر آنکه در آینده نه چندان دور جمعیت کشور از صد میلیون نفر هم عبور خواهد کرد اینکه چه برنامه ای برای آینده جمعیت صد میلیونی دادند معلوم نیست.    

▫️ یکی به تمسخر به من می‌گوید "تو را چه شده، نصیحت‌الملوک شده‌ای! ول کن تا بیفتند و بینند سزای خویش!"

اما می‌دانم که اگر فکری عاجل نشود جامعه دچار بحران‌های عمیق پی در پی و جبران ناپذیر خواهد شد. مسئولین و مدیران ارشد جامعه باید فکری به حال جامعه بکنند. همه کارشناسان متفق‌القوال‌اند که تنش زدایی با جهان بویژه جهان غرب، و جذب سرمایه‌ گذاری و رونق اقتصادی و افزایش اشتغال و اصلاح در سایر سیاست‌های کلان مملکتی راه حل مشکلات کشور است. اما نمی‌دانم چرا اینقدر در مقابل پیشنهادهای کارشناسان مقامت می‌کنند تا جامعه فقیر و فقیرتر شود. بهرحال ما کاری از دست‌مان برنمی‌آید. فقط همین نصیحت‌الملوکی! برای‌مان مانده. می‌دانم بسیاری افراد متخصص، کاردان و دلسوز این سخنان را بارها و بارها و بسیار بهتر از من گفته‌اند و نوشته‌اند. اما چه کنیم چاره‌ای جز گفتن و نوشتن نداریم."
وذکر فان الذکری تنفع‌المومنین".

@TahlilZamane
@Renaissancetranslate


"اگر آدم‌ها خبیث‌اند شاید فقط به این خاطر است که رنج می‌برند، اما فاصله‌ی زمانی میان لحظه‌ای که رنج‌شان به پایان می‌رسد و زمانی که کمی بهتر می‌شوند، بسیار زیاد است."




✍️لویی فردینان سلین

@Garte_mag
@Renaissancetranslate


هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید باشد، مطالعه، چاقوی درد را کند می‌کند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.





"تسلی بخشی‌‌های فلسفه"
✍️آلن دوباتن

@Renaissancetranslate


.
🟥مرثیه‌ای برای یک "رؤیاساز"
(بخش پایانی)

✍رضی‌الدین طبیب

شاید تقدیر یا رسالت دیوید لینچ کبیر آن بود که با مرگ نابهنگامش، آخرین سیلی وضع و واقعیتِ موجود را بر چهره‌مان بنشاند؛ این واقعیت تلخ که جهان کنونی ما نه جهان معناها، تأملات و دغدغه‌های عمیق و راهگشا که دنیایی برساخته از ابتذال، پلشتی و شهرت‌های زودگذر و عصر ظهور کوتوله‌ها و میانمایگان بسیار است.

RIP "David Lynch"🥀
(1946_2025)

@Renaissancetranslate


.
🟥مرثیه‌ای برای یک "رؤیاساز"
(بخش دوم)

✍ رضی‌الدین طبیب

لینچ که فن دشوار انتزاعی کردن مفاهیم و سوژه‌ها را پیشتر در عرصه نقاشی آموخته بود، تا پیش از مرگ برجسته‌ترین نماینده سینمای سوررئالیستی به‌شمار می‌رفت. اگر لوئیس بونوئل با سینمایش در مقام استادی افسانه‌ای و دست نایافتنی، سنگ‌بنای این ژانر پیچیده‌ را بنیان نهاد، اما این مسیر در خالص‌ترین وجه خود توسط لینچ تداوم یافت. در واقع بونوئل سینمای سوررئالیستی را با شاخصه‌های بنیادین و مقدماتی این سبک به مخاطب شناساند و سبب شد تا در میانه هجوم سایر ژانرهای پرطرفدار و تجاری سینما، این سبک نیز نمایندگانی بزرگ و هواخواهان خاص خود را در اختیار داشته باشد. سبکی که از هر حیث وامدار دانش روان‌شناسی و روانکاوی است و زیگموند فروید یکی از پدران معنوی‌اش_ یا به بیانی دیگر پیامبر مقربش_ به شمار می‌رود.

با این‌همه، و بر حسب طبقه‌بندی‌های مرسوم هنری، ديوید لینچ در زمره فیلمسازان پساکلاسیک سینما قرار می‌گیرد که این ژانر را با ویژگی‌های سینمای مدرن و مؤلفه‌های بومی و اجتماعی محیط خود درهم آمیخت. در سالیانی که ژانرهای سینمایی در مرحله انتقال از سینمای کلاسیک به مفاهیم‌ مدرن (دوره گذار) پوست‌اندازی مفهومی و کیفی را تجربه می‌کردند یا به نوعی وضعیت بینا-ژانری گرایش می یافتند، نابغه‌ای چون لینچ با کمک مؤلفه‌های شخصی و درون‌مایه‌های منحصر به فردش، این گونه را با نوعی دگردیسی کلی و متفاوت مواجه کرد. اگر سینمای بونوئل سرشار از نمادهای متمایزی چون پوشاک، کتب، اسامی، افراد یا ابزارهایی است که جهانی حرف و تفسیر در پس خود دارند و سرانجام منطق حاکم بر آثارش را به رغم همه پیچیدگی‌ها توضیح‌پذیر می‌سازند، اما فیلم‌های لینچ مملو از تکه پازل‌های کوچک و بزرگ نامرتب و نامرتبطی هستند که اصلاً رسالتشان برهم زدن و آشفته کردن هر برونداد ذهنی‌ای است که مخاطب را به نوعی نتیجه‌گیری منطقی در پایان فیلم راه می‌بَرَد؛ به همین دلیل است که باید گفت به جز اثر کاملاً متفاوتِ او یعنی "داستانِ استریت"(۱۹۹۹) منطق روایی حاکم بر ساخته‌های لینچ، نه منطق بیداری که "منطقِ خواب" است!

قهرمانان و ضدقهرمانان آثار لینچ افرادی منزوی، عجیب، مطرود، تنها و اغلب درک ناشدنی و در همان حال انباشته از اوهام، رویاها، عقده‌ها، افکار نامأنوس و مواجهات تکان‌دهنده‌اند و به طرز هراس‌انگیزی در میانه دو جهانِ واقعیت و کابوس‌ گرفتار آمده‌اند. همین نگاه شخصی نامرسوم _شاید بیش از اندازه واقع‌گرا و شاید بغایت اگزجره‌_ فیلم‌های لینچ را در پس پرده ضخیم و گاه عمیقاً درک‌ناشدنی‌ای از رازآلودگی و وحشت می‌پوشاند. نماهایی بغایت خلاقانه اما دلهره‌آور از اماکن، دالان‌ها، منازل یا صداهایی نجواگونه و گاه چندش‌آور و تاکنون ناشنیده در حالت عادی، سینمای او را از دیگر همکارانش به کلی متمایز می‌کند؛ و در همان‌حال استفاده و در‌ک استادانه لینچ از تأثیر نور، رنگ‌ها و میزانسن در برانگیختن پیچیده‌ترین احساسات در مخاطب که مبنایی عمیقاً روانکاوانه دارد، بخشی از توانایی‌های درخشان این کارگردان صاحب‌سبک به شمار می‌روند؛ آثار جاودانی که بر این مدعا صحه می‌گذارند "مرد فیل‌نما"(۱۹۸۰، سیاه و سفید) و "مخمل آبی"(۱۹۸۶، رنگی) هستند که توانایی بی‌نظیر و یکسان لینچ در بهره‌گيری و درک زیبایی‌شناختی او از تأثیر رنگ و نور بر نگرش مخاطب سینمایی را بازنمایی می‌کنند.

رنگ‌های سیاه، سرخ، آبی و زرد و عناصری چون آتش، تلفن، نوار ویدئوی، تلویزیون، جاده، موسیقی در کنار دیالوگ‌های استعاریِ نامفهوم و ‌برون‌ریزی‌های روانی و تکانشی شخصیت‌هایش بر روی پرده مؤلفه‌های پای ثابت تقريباً تمام آثار سینمایی‌ لینچ را تشکیل می‌دهند؛ چنانکه شاید بتوان گفت هیچ کارگردانی در تاریخ سینما به قدر دیوید لینچ موفق نشد از داده‌هایی رئالیستی(واقعی) به یک بیان سوررئالیستی(فراواقعی) گاهِ بسیار خوش‌ساخت و منسجم، و گاه بشدت پیچیده‌ و گیج کننده دست یابد.
جز مهر اصالت هنری لینچ بر آثارش، می‌توان اشارات و ارجاعات سیاسی و اجتماعی فراوانی را در ساخته‌هایش بازشناخت که فرهنگ معاصر آمریکا_زادگاهش_ و کانسپت مشهور "رؤیای آمریکایی" _ را به وادی نقد و چالش می‌کشد و شرارت و خشونت روزافزون و پنهان آن را در پس جهان تبلیغاتیِ رنگارنگ و روزهای شاد و روشن شهرهای آرام و بظاهر بی‌حاشیه آمریکایی نکوهش می‌کند؛ جوامعی که گویا ساکنان خود را به رؤیایی خلسه‌وار و خواستنی از خوشبختی و عیاشی و شهرت و بی‌خیالی محض دعوت می‌کنند، اما لینچ با نگاه و آثارش این خواب شیرین و آرامش‌بخش را به کابوسی هولناک بدل می‌سازد و واقعیتِ جاری را چون یک سیلی بر صورت مخاطب خوش‌خیال آمریکایی می‌نشاند.


‍ .
🟥مرثیه‌ای برای یک "رؤیاساز"
(بخش اول)

✍️ رضی‌الدین طبیب

از میانه دهه هشتاد میلادی و در توافقی عُرفی میان بسیاری از تماشاچیان و منتقدانِ سینما، دیوید لینچ را تا پیش از مرگ نابهنگامش، هنرمند اصیلی می‌دانستند که بالاتر از بسیاری از هم‌نسلانش یگانه امید سینمای جهان در هزاره جدید به شمار می‌رفت؛ و آنچه که بن‌مایه این اصالت هنری را تشکیل می‌داد، جسارت او در قاعده‌شکنی و نمایش روایت‌های نابهنجار، تکان‌دهنده و اغلب بی‌منطقی است که در عوض تطابق با مختصات جهانِ واقعی و بازه بیداری، از دل اوهام، رویاها و کابوس‌های آدمی بیرون می‌جهند و بر پرده سینما ظاهر می‌شوند؛ مؤلفه‌هایی تکرارشونده در آثار او، که بیشتر اوقات مخاطب را میخکوب و حیرت‌زده برجای می‌گذراند و البته در پارادوکسی عصبی‌کننده همزمان دو احساس را در مخاطب خلق می‌کنند:

روایت‌ها آنچنان لابیرنت‌وار، پیچیده‌ و استعاری‌اند که علاوه بر فرونشاندن عطش مخاطب تا مدت‌های مدید ذهن بیننده را به تحلیل و واکاوی خود معطوف می‌دارند و در وجهی متضاد_و به استثنای آثاری چون "مخمل آبی"(۱۹۸۶) _ آنقدر گیرا، قابل‌فهم و روشن نیستند که در تماشاچی رغبتی برای تماشای مجدد آثارش برانگیزند، که البته این خود بر نبوغ زیرکانه‌ی ذهن لینچ دلالت دارد؛ سمبلی از نیروی عظیم کارگردان برای بازنمایی و مواجه کردن مخاطب با حقایق عریان و هولناکی که غالب آدمیان عامدانه و از سر ترس شهامت رویارویی با آن را ندارند.

پس از سینمای تماماً سوررئال "لوئیس بونوئل" اسپانیایی، کمتر کسی شجاعت آن را داشت تا سینمای خود را به مفاهیم سوررئالیسم، رؤیا، ناخودآگاه و اوهام انسانی گره بزند؛ عرصه‌ای سخت جنجال‌برانگیز که در میانه تمامی سوژه‌های و پرسش‌های بزرگ زندگی تا به اکنون ایستاده است: زندگی، مرگ، اخلاق، مذهب، سکس، خشونت، پوچی و... ؛ اما لینچ این کار بزرگ را به انجام رساند، اگرچه با افت و خیزهای بسیار و فراز و فرودهایی غریب و سوررئالیستی ‌که تنها ردپایش را می‌توان در سینمایش دید.

دیوید لینچ_ این پسرک متولد ایالت مونتانا_کم‌جمعیت‌ترین ایالتِ آمریکا، کار خود را با تحصیل در رشته نقاشی و کارهای گرافیکی و تبلیغاتی آغاز کرد؛ و به گفته خودش یا یکی از منتقدان، زاده شدن و زیستن در این ایالت کم‌سکنه این اندیشه را به ذهنش متبادر ساخت که اساساً مونتانا مکانی‌ست که بر اساس ایده پُر کردن خلأها پدیده آمده و از همین‌رو، گاوها بیش از مردم، سکوت بیش از هیاهو، و اصلاً هرچیز نه چندان مهمی بیش از مخلوقی به نام انسان در پيرامونش وجود دارد؛ و لینچِ جوان تدریجاً می‌آموخت که هرچیزی را با معانی پنهان، نشانه‌ها و رازهایش پر یا تفسیر کند؛ همین نگرش بود که سبب شد تا او از همان ابتدا به این باور دست یابد که قدرت روایت‌گری و مفاهیم مستتر در پسِ تصاویر، عمقی به مراتب بیشتر از حرفها و واژگان دارند. دیویدِ اینگونه راهش را به سوی سینما باز کرد.

@Renaissancetranslate


🟥چرا رهبران اقتدارگرا به منافع جمعی نمی‌اندیشند؟!

✍️بروس بوئنو دمسکیتا

دیکتاتورها بالفطره و مادرزاد دزد و اهریمن نیستند، لااقل، الزاما این‌گونه نیستند. در مقابل، رهبرانی که به طمع انتخاب دوباره زندگی خود را وقف رفاه حال مردم می‌کنند نمی‌توانند قدیس باشند و به سختی می‌توان آنها را فرشته‌های مقدسی دانست که تنها به فکر مردمند.

در واقع هر دوی این گروه برای آن‌که مدت بیشتری در قدرت باشند کارهای درستی انجام می‌دهند.
لئوپولد پادشاه بلژیک، هر قدر هم منفور، در کشور کنگو که از لحاظ سیاسی هیچ قید و بندی نداشت ( و‌ علیه بومیان‌ جنایت‌ کرد)به اقداماتی دست زد که بیش ترین منافع را برایش به ارمغان آورد و در مقابل در بلژیک و در ساختار قانون اساسی مشروطه سلطنتی این کشور نیز کارهایی انجام داد که برایش مفید بود.

♦️فرق میان اتخاذ سیاست‌های پسندیده با اقدامات و سیاست‌های ناپسند کاملا به این نکته بستگی دارد که یک رهبر سیاسی باید چند نفر از مردم جامعه را راضی و خوشحال نگاه دارد؛ ولی چرا تمام رهبران سیاسی اجازه نمی‌دهند تا اعوان و انصارشان همچون پلیس کنگو در دوران لئوپولد به غارت و چپاولگری روی آورند؟

رهبرانی که در دولت‌ها و جوامع بزرگ توسعه یافته و دموکراتیک حاکمند قادر به انجام چنین کاری نیستند، زیرا آنها برای نیل به چنین هدفی باید سبیل تعداد بسیار زیادی از مردم را (تقریبا به اندازه کل جمعت کشور) چرب کنند تا به نمایندگی از او فساد کنند و دست به چپاول بزنند.

به عبارت دیگر، این‌گونه نظام‌ها برای اعمال و اجرای چنین راهبردی بارور نیستند و به وضوح مشاهده می‌شود چنین چیزی ممکن نیست. اما رهبران اقتدارگرا در عمل و کمابیش برای حفظ قدرت خود تنها به بخش کوچکی از جامعه نظير جمعی از ژنرال‌های ارتش، مدیران عالیرتبه و همین طور فامیل و وابستگان خود متکی‌اند تا از حضور آنها در قدرت حمایت کنند.
از آنجا که رهبران اقتدارگرا برای ماندن در قدرت تنها به حمایت جمع کوچکی از افراد جامعه محتاجند به راحتی و گشاده دستی می‌توانند به آنها باج دهند و در مقابل نیز آن جمع کوچک به واسطه مزایا و ثروتی که از این طریق به دست می‌آورند هیچ‌گاه حاضر نمی‌شوند رهبر اقتدارگرای آنها از حکومت خلع شود زیرا در آن صورت آنها نیز از آن مزايا محروم می‌شوند.

آنها هر کار از دستشان برآید انجام می‌دهند تا رئیس همچنان در قدرت بماند. به همین جهت شهروندان را به شدیدترین وجه ممکن سرکوب، مطبوعات آزاد را ساکت و معترضان را به شدت تنبیه می کنند و این روند مادام که حق حساب آنها برسد و سبیل‌شان چرب شود ادامه خواهد داشت.

🔸رهبران سیاسی اگر بخواهند به واقع کار خیری هم انجام دهند بسیار مراقبند این اقدام خیر از محل اعتبار و ثروت هواداران آنها هزینه نشود. چنانچه ذره‌ای از حق و حقوق هواداران و گردن کلفت‌هایی که حامی آنهایند کسر شود و رهبر سیاسی ذره‌ای از پول و ثروت آنها را به نفع مردم کسر کند به طور قطع گور خود را کنده است.

♦️اگر رهبر سیاسی در این نوع از جوامع بیش از حد برای مردم دلسوزی کند طبعا از منافع یاران و وفاداران که پایه‌های قدرت او را مستحکم نگاه داشته اند کاسته شده و از عواید اعوان و انصار وی کم می‌شود.

به این ترتیب آنها به دنبال فرد جایگزین جدیدی می‌گردند تا مقام ریاست را به عهده گیرد و به جای آن که پول بی‌‌زبان را برای توده مردم هدر بدهد آن را برای همان جمع اندک هوادار و سرکوبگر هزینه کند.

🔸رهبران و سیاستمداران دموکرات و منتخب مردم نیز مانند حکمرانان مستبد و دیکتاتور باید به این سؤال پاسخ دهند: «تو اخیرا برای رفاه حال ما چه کرده‌ای؟» با این تفاوت که رهبران دموکراتی که با رأی مردم انتخاب می‌شوند باید به سؤال میلیون‌ها نفر پاسخ دهند در حالی که رهبران خودکامه و اقتدر گرا تنها باید به سؤال چند صد نفر پاسخ دهند.

♦️حالا می‌توان توضیحات قانع کننده‌ای برای دو‌ لئوپولد، یک لئوپولدی که در بلژیک پادشاه بود و لئوپولد دیگری که در کنگو جنایت می کرد ارائه داد.
هنگامی که حکمرانان و رهبران سیاسی برای ماندن در قدرت به حمایت توده مردم احتیاج دارند مانند لئوپولد بلژیک، بهترین راه برای کسب و حفظ قدرت به کار گیری خیرخواهانه‌ترین سیاست‌هاست. اما زمانی که رهبران سیاسی نظیر لئوپولد کنگو، برای بقا و حفظ قدرت تنها به حمایت جمع کوچک و محدودی نیاز دارند بهترین روش آن است که همان قشر کوچک و محدود را فربه کرد و آنها را راضی نگاه داشت حتا اگر فلاکت و بدبختی کل جامعه تمام شود.

(متن از کتاب: « پیش‌بینی‌های سیاسی»)

@shakhzarin
@Renaissancetranslate

2k 0 24 2 17

موسیقی واپسین شب


ترانه رؤیایی و زیبای «اسرار عشق»

خواننده: جولی کروز

آلبوم موسیقی متن فیلم سینمایی «مخمل آبی»(۱۹۸۶)‌ به کارگردانی دیوید لینچ

سبک: ساندترک، پاپ، جاز

@Renaissancetranslate


"دنیا همان چیزی است که تو هستی و من فکر می‌کنم فیلم‌ها هم همان هستند که ما هستیم."




#دیوید_لینچ

@Renaissancetranslate


🟥 دیوید لینچ، کارگردان و فیلمساز و نقاش شهیر آمریکایی در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

🔸آقای لینچ که آثار ماندگاری چون «کله‌پاک‌کن»، «مخمل آبی» و همچنین «قلب وحشی» را از خود در سینما به یادگار گذاشته روز پنجشنبه ۲۷ دی جان باخت.

🔸خبر درگذشت این کارگردان شهیر ابتدا در صفحه فیس‌بوک او اعلام شد. در این بیانیه که خانواده او به اشتراک گذاشته‌اند آمده است: «با اندوهی عمیق، ما، خانواده او، خبر درگذشت هنرمند، دیوید لینچ را اعلام می‌کنیم.»

🔸در ادامه این پست در فیس‌بوک که تصویری از لینچ همراه با یک گیتار هم به اشتراک گذاشته شده، خانواده آقای لینچ خواستار حفظ حریم خصوصی خود شده و اشاره‌ای به علت دقیق مرگ این کارگران نکرده‌اند.

🔸مجله سینمایی ورایتی اما در گزارش مربوط به خبر درگذشت لینچ نوشته که او مدت‌ها سیگار می‌کشیده و در سال ۲۰۲۴ پزشکان تشخیص داده بودند که به بیماری آمفیزم یا انسداد مزمن ریوی مبتلا شده است.

@Renaissancetranslate

Показано 20 последних публикаций.