اسپویل های کامل چپتر 1139
عنوان: کوه خوار
جلد: یاماتو و دو شورشی دستگیر شدهاند. دو سایه جلوی ووز هو آورده میشوند. او شمشیرش رو کشیده تا مجازاتشون کنه. به نظر میاد این دو نفر اولتی و پیج وان باشن چون هر دو شاخ دارن و قیافهشون شبیه اوناست.
چپتر با لوفی و گروهش توی قلعه "آورست" شروع میشه. نگهبانهای غول نمیدونن کلید لوکی کجاست، بنابراین لوفی و گروهش به جستجو ادامه میدن. اما چون قلعه خیلی بزرگه، نمیتونن چیزی پیدا کنن.
بعد به اتاق "تخت سلطنت" میرسن و واردش میشن. یه سوراخ توی سقف میبینن و یه دایره جادویی بزرگ روی زمین.
لوفی: "این چیه؟"
نامی: "شبیه دایرههای جادوییه که توی بعضی کتابا میبینی. یه جور مراسمیه تو بعضی کشورها که میتونن شیاطین رو احضار کنن یا یه همچین چیزی."
رود: "چرا یه همچین چیزی باید توی 'اتاق سلطنتی' باشه...؟ خیلی ترسناکه...!!"
لوفی: "احساس میکنم یه همچین چیزی رو تازگیا دیدم..."
یهو یه صدا میاد.
؟؟؟: "لوفی کلاهحصیری."
لوفی: "هااا؟! کی بود؟ شیطونه؟!"
نامی: "شیطون وجود نداره! کیه؟!"
رود: "نکنه ارواح مردهها هستن~~~!!؟"
یه تبر بزرگ به سمت رود پرتاب میشه که به سختی جاخالی میده. بعد لوفی و زورو میپرن و لوفی دستش رو دراز میکنه تا نامی رو از افتادن نجات بده (بعدش لوفی نامی رو میسپاره به زورو که بغلش میکنه). مرد مرموزی که توی چپتر قبل دیدیم روی تخت سلطنت نشسته.
رود: "آاااه!! آقای یا!! چرا اینجایی!!؟" [ساکن انسانِ الباف (دزد دریایی سابق) - "یا-سان"]
یا-سان: "یه هاکی عجیب و غریب رو توی قلعه احساس کردم. دیگه اینجا نیست ولی به جاش شماها رو پیدا کردم. شنیدم لوفی کلاهحصیری!! میگن کایدو رو شکست دادی!! باعث میشه بخوام دوباره برم 'وانو' بعد از این همه سال..."
"یا-سان" در واقع همون "اسکوپر گابان" از خدمه راجره. یا-سان موهای بلند و عینک آفتابی داره مثل فلشبک اودن، اما الان ریش بلند بافتهشده و یه زخم روی پیشونیش داره (شکلش شبیه یه شعلهاس). لباس هاوایی و شلوارک هم پوشیده.
رود توضیح میده که یا-سان شوهر ریپلی و پدر کولونه. نامی میپرسه چطور ممکنه. یا-سان از تخت میاد پایین و باهاشون حرف میزنه.
یا-سان: "عشق یعنی آزادی!! نژادهای مختلف توی تاریخ بارها با هم قاطی شدن. مثل 'باکنیرها'، 'دوسونداداها'، 'قبایل پا بلند-گردن بلند'، 'وتانها'... زندگی برای این افراد ترکیبی سخته، اما هر دورهای آدمایی هستن که ذهنهای انعطافپذیر دارن...!!"
زورو: "به نظر میاد خیلی چیزا میدونی... کی هستی؟"
یا-سان: "من 'مبلّغ عشق' هستم!!!"
لوفی: "این همون چیزیه که سانجی وقتی پیر بشه شبیهش میشه. به هر حال پیرمرد، دنبال کلید زنجیرهای لوکی هستیم."
رود: "نمیتونی اینو لو بدی!!"
لوفی: "خب انگار که چیزی نگفتم، بیخیالش شو!!"
یا-سان: "پس لوکی... من دردسرایی که بقیه درست میکنن رو دوست دارم!! میدونی لوکی چه جور آدمیه؟ اگه بدترین حالت پیش بیاد چی کار میکنی؟"
لوفی: "میزنمش و دوباره زنجیرش میکنم!!"
یا-سان: "قبل از اینکه 'مو قرمز' شَنکس دستگیرش کنه، هیچکس نتونسته بود لوکی رو متوقف کنه. حتی نمیدونی چه قدرتی داره یا میتونه چقدر آسیب بزنه... هی، وایسا!!"
لوفی و زورو پشت میکنن و حرفای یا-سان رو نادیده میگیرن و میگن حرفاش زیادی طولانیه (خندهدار بود). نامی میگه یا-سان داره هشدار میده و باید گوش بدن. رود از یا-سان عذرخواهی میکنه.
یا-سان اولش شوکه میشه اما بعد لبخند میزنه و دورانش با راجر و ریلی رو یادش میاد. بعد یه فلشبک کوتاه از اون سه نفر میبینیم.
راجر: "از این همه هشدار خسته شدم!! ترسیدی، مگه نه؟!"
عنوان: کوه خوار
جلد: یاماتو و دو شورشی دستگیر شدهاند. دو سایه جلوی ووز هو آورده میشوند. او شمشیرش رو کشیده تا مجازاتشون کنه. به نظر میاد این دو نفر اولتی و پیج وان باشن چون هر دو شاخ دارن و قیافهشون شبیه اوناست.
چپتر با لوفی و گروهش توی قلعه "آورست" شروع میشه. نگهبانهای غول نمیدونن کلید لوکی کجاست، بنابراین لوفی و گروهش به جستجو ادامه میدن. اما چون قلعه خیلی بزرگه، نمیتونن چیزی پیدا کنن.
بعد به اتاق "تخت سلطنت" میرسن و واردش میشن. یه سوراخ توی سقف میبینن و یه دایره جادویی بزرگ روی زمین.
لوفی: "این چیه؟"
نامی: "شبیه دایرههای جادوییه که توی بعضی کتابا میبینی. یه جور مراسمیه تو بعضی کشورها که میتونن شیاطین رو احضار کنن یا یه همچین چیزی."
رود: "چرا یه همچین چیزی باید توی 'اتاق سلطنتی' باشه...؟ خیلی ترسناکه...!!"
لوفی: "احساس میکنم یه همچین چیزی رو تازگیا دیدم..."
یهو یه صدا میاد.
؟؟؟: "لوفی کلاهحصیری."
لوفی: "هااا؟! کی بود؟ شیطونه؟!"
نامی: "شیطون وجود نداره! کیه؟!"
رود: "نکنه ارواح مردهها هستن~~~!!؟"
یه تبر بزرگ به سمت رود پرتاب میشه که به سختی جاخالی میده. بعد لوفی و زورو میپرن و لوفی دستش رو دراز میکنه تا نامی رو از افتادن نجات بده (بعدش لوفی نامی رو میسپاره به زورو که بغلش میکنه). مرد مرموزی که توی چپتر قبل دیدیم روی تخت سلطنت نشسته.
رود: "آاااه!! آقای یا!! چرا اینجایی!!؟" [ساکن انسانِ الباف (دزد دریایی سابق) - "یا-سان"]
یا-سان: "یه هاکی عجیب و غریب رو توی قلعه احساس کردم. دیگه اینجا نیست ولی به جاش شماها رو پیدا کردم. شنیدم لوفی کلاهحصیری!! میگن کایدو رو شکست دادی!! باعث میشه بخوام دوباره برم 'وانو' بعد از این همه سال..."
"یا-سان" در واقع همون "اسکوپر گابان" از خدمه راجره. یا-سان موهای بلند و عینک آفتابی داره مثل فلشبک اودن، اما الان ریش بلند بافتهشده و یه زخم روی پیشونیش داره (شکلش شبیه یه شعلهاس). لباس هاوایی و شلوارک هم پوشیده.
رود توضیح میده که یا-سان شوهر ریپلی و پدر کولونه. نامی میپرسه چطور ممکنه. یا-سان از تخت میاد پایین و باهاشون حرف میزنه.
یا-سان: "عشق یعنی آزادی!! نژادهای مختلف توی تاریخ بارها با هم قاطی شدن. مثل 'باکنیرها'، 'دوسونداداها'، 'قبایل پا بلند-گردن بلند'، 'وتانها'... زندگی برای این افراد ترکیبی سخته، اما هر دورهای آدمایی هستن که ذهنهای انعطافپذیر دارن...!!"
زورو: "به نظر میاد خیلی چیزا میدونی... کی هستی؟"
یا-سان: "من 'مبلّغ عشق' هستم!!!"
لوفی: "این همون چیزیه که سانجی وقتی پیر بشه شبیهش میشه. به هر حال پیرمرد، دنبال کلید زنجیرهای لوکی هستیم."
رود: "نمیتونی اینو لو بدی!!"
لوفی: "خب انگار که چیزی نگفتم، بیخیالش شو!!"
یا-سان: "پس لوکی... من دردسرایی که بقیه درست میکنن رو دوست دارم!! میدونی لوکی چه جور آدمیه؟ اگه بدترین حالت پیش بیاد چی کار میکنی؟"
لوفی: "میزنمش و دوباره زنجیرش میکنم!!"
یا-سان: "قبل از اینکه 'مو قرمز' شَنکس دستگیرش کنه، هیچکس نتونسته بود لوکی رو متوقف کنه. حتی نمیدونی چه قدرتی داره یا میتونه چقدر آسیب بزنه... هی، وایسا!!"
لوفی و زورو پشت میکنن و حرفای یا-سان رو نادیده میگیرن و میگن حرفاش زیادی طولانیه (خندهدار بود). نامی میگه یا-سان داره هشدار میده و باید گوش بدن. رود از یا-سان عذرخواهی میکنه.
یا-سان اولش شوکه میشه اما بعد لبخند میزنه و دورانش با راجر و ریلی رو یادش میاد. بعد یه فلشبک کوتاه از اون سه نفر میبینیم.
راجر: "از این همه هشدار خسته شدم!! ترسیدی، مگه نه؟!"