onepiece.farsi | وان پیس فارسی

ادامه ی اسپویل ها

یک رعد و برق سیاه در دایره‌ی جادویی فرود می‌آید و دو شوالیه‌ی جدید خدایان در یک صفحه‌ی دوتایی حماسی ظاهر می‌شوند.

اولین شوالیه‌ی خدا "سنت سامرز" از خاندان "شپرد" (خانواده‌ی جو پیتر) است. او یک مرد میانسال با عینک، موهای بلند و ریش (ریش بزی او به شکل صلیب) است. سامرز روی یک صندلی لوکس نشسته (کنارش یه چمدون پر از لباس هست) و با کسی از طریق دن دن موشی صحبت می‌کند. ظاهراً قبل از این‌که لباسش را بپوشد، احضار شده، چون فقط یک زیرپوش رکابی و لباس زیر پوشیده! (خنده‌داره😂)

سامرز:
"ای بابا، این حرف‌ها رو نزن، من باید لباسم رو عوض کنم و یه سری کارها رو آماده کنم. یه ساعت بهم وقت بده، باشه؟ راستی اون قضیه چی شد؟ آذوقه‌ی غذا! قطعاً که ما قرار نیست بگذاریم خدایان از گرسنگی بمیرن. هلو!؟ چی شده که ارتباط قطع شد...؟"

دومین شوالیه‌ی خدا "سنت گیلیگهام" از خاندان "لیموشیف/رموشیف" است (هنوز ترجمه‌ی دقیق این نام مشخص نیست). اگرچه در این فصل تأیید نشده، اما گیلیگهام قطعاً قدرت میوه‌ی زوآن "کیرین" را دارد (اسم ژاپنی او "کیرینگامو" است که خودش یک اشاره‌ی واضح است). به‌نظر می‌رسد میوه‌ی کیرین بیدار شده است، چون ابرهای سفیدی دور گردن گیلیگهام شناورند.

گیلیگهام در فرم هیبریدی ظاهر می‌شود. او یک گردن بسیار بلند با یال‌های بلند دارد. سرش شبیه سر اسب است، اما با دو شاخ و دو سبیل بلند. او لباس نظامی مشابه شامراک پوشیده و یک نیزه‌ی سه‌شاخه‌ی عجیب در دست دارد. همچنین، روی سرش یک حباب شیشه‌ای مثل تنریوبیتوها با یک ماسک تنفسی ویژه دارد.

گیلیگهام:
"نههههه!! نههههه!! دارم دیر می‌رسم~~~!! خواب‌آلود بودم، کجا گفتن که باید برم!!؟"

سامرز متوجه می‌شود که شامراک و گانکو جلوی او ایستاده‌اند. گانکو به‌خاطر این‌که سامرز فقط لباس زیر پوشیده، خجالت‌زده شده و رویش را برمی‌گرداند. (بازم خنده‌داره😂)
سامرز:
"ها؟ چی شده گانکو؟ چی باعث شده که بیای خونه‌ی من؟ هاه؟ شامراک!!"

سامرز/گیلیگهام:
"اِه!!؟ اینجا "الباف"ـه~!!؟"

شامراک می‌پرسد که چرا هر دوی آن‌ها احضار شده‌اند، درحالی‌که فقط به یک نفر نیاز داشت. گیلیگهام توضیح می‌دهد که شامراک به دستور "مقامات بالا" به سرزمین مقدس احضار شده است.
سامرز:
"پس این همون "سرزمین غول‌ها"ـست... چقدر عظیمه!! تو توی یه کشور غیر وابسته به دولت جهانی چی کار می‌کنی؟ اومدی سر قبر "هارالد"؟"

و بعد، در صفحه‌ی پایانی شگفت‌انگیز فصل، چهار شوالیه‌ی خدا را می‌بینیم که از بالای یک شاخه‌ی غول‌پیکر، به کودکان "مدرسه‌ی والروس" نگاه می‌کنند. سامرز بالاخره لباس نظامی‌اش را پوشیده، که مشابه لباس همکارانش است اما با چندین مدال و یک گل سرخ روی سینه. همچنین یک شمشیر با دسته‌ی خاردار روی کمرش دارد.
سامرز:
"خیلی خب. خیلی خب. پس ما قراره بچه‌ها رو برباییم و ببریم به "سرزمین مقدس". البته، این بچه‌ها اون‌قدر کوچیک نیستن که توی یه کیسه جا بشن..."

گیلیگهام:
"افرادی که "نشان" ندارن نمی‌تونن از "پرتگاه" رد بشن (کانجی "±" به معنی "پنتاگرام" استفاده شده). پس مجبوریم که اونا رو با کشتی ببریم... ززززز~~"

گانکو (با عصبانیت):
"این یارو..."

فصل با نمایی از شامراک که یک چهره‌ی شیطانی به خودش گرفته، تمام می‌شود...
شامراک:
"با قدرتی که دارید... چرا اینو تبدیل به یه "بازی" نمی‌کنید...!!"

**پایان فصل. هفته‌ی بعد وقفه‌ای در کار نیست.

اسپویل کامل چپتر جدید

فصل ۱,۱۴۰: "اسکوپر گابان"

سفر زیارتی جانشین برداشت طلایی یاماتوی بچه غول، شماره ۲۶:
"اگه اتفاقی برای پی-تان بیفته، تا عمیق‌ترین نقطه‌ی جهنم دنبالت میام و همون‌جا می‌کشمت."
اولتی به یه تخته‌ی دارت بسته شده و داره "هو's هو" رو تهدید می‌کنه، درحالی‌که اون چاقوها رو به سمتش پرتاب می‌کنه.

فصل از همون جایی که قبلاً تموم شده بود شروع می‌شه. لوفی گیج شده و نمی‌دونه چرا باید با گابان بجنگه. زورو به حرف‌هایی که "کولون" درباره‌ی قدرت پدرش گفته بود فکر می‌کنه.

لوفی دستش رو دراز می‌کنه تا کلید رو بگیره، اما گابان به‌راحتی جاخالی می‌ده. کم‌کم کلافه می‌شه، نزدیک‌تر می‌پره و دوباره سعی می‌کنه کلید رو بگیره. این بار، گابان کلید رو با هاکی می‌پوشونه و لوفی رو به زمین می‌کوبه. (وقتی کلید به لوفی برخورد می‌کنه، رعد و برق سیاه ظاهر می‌شه.)
رود: "صبر کن یا-سان!!"
نامی: "نه امکان نداره!؟ لوفی!!"
لوفی: "اواااااااااه~~~~!!!"

لوفی از زیر آوار بلند می‌شه، حسابی عصبانیه. چند بار دستش رو به سمت گابان می‌فرسته (مثل وقتی که "گومو گومو نو گاتلینگ" رو استفاده می‌کنه)، اما گابان دوباره به‌راحتی جاخالی می‌ده.

گابان: "چه کلاه حصیری خوشگلی داری! بهت بیشتر از اون کلاهخود میاد، نه؟"
لوفی: "واضحه!! این یه گنجـه که شانکس بهم سپرده که براش نگه دارم!! حالا اون کلید رو بده!!"
گابان: "سپرده؟ یعنی خودش بهت نداده؟ چه آدم خسیسی."
لوفی: "احمق!! اینطوری نیست!!! این حرفا رو نزن وقتی هیچی درباره‌ی شانکس نمی‌دونی!!"
گابان: "هاها. خودت هم همینطوری حرف می‌زنی، بچه."

یهو، گابان یه تیکه از کلید رو توی دهن لوفی می‌ذاره و سر لوفی شکل کلید رو می‌گیره! (خنده‌داره😂) بعدش گابان دو تا تبرش رو درمیاره و آماده می‌شه که باهاشون به لوفی حمله کنه.
زورو: "چی!؟ تبرها!؟"
گابان: "یاسوتاکرو (ارتش جنگجویان وحشی)"
زورو: "لوفی از سر راه برو کنار!!!"

لوفی قدرت عظیم هاکی گابان رو حس می‌کنه و قیافه‌ش از نگرانی و ترس یه شکل خنده‌دار به خودش می‌گیره. گابان یه حمله‌ی غول‌پیکر با چندین ضربه‌ی تبر انجام می‌ده که یکی از برج‌های قلعه رو نابود می‌کنه. لوفی به سختی از حمله جاخالی می‌ده و زورو یه بخش از اون رو با سه تا شمشیرش دفع می‌کنه.
گابان (تو فکرش): "این یه هم‌تیمی خوب داره."

نامی و رود شوکه شدن. لوفی و زورو جدی می‌شن: لوفی به "گیر ۵" تغییر حالت می‌ده و از سه تا شمشیر زورو برق‌های سیاه ساطع می‌شه. تمام لباس‌های لوفی (و تبرش) سفید می‌شن، حتی کلاه وایکینگیش با موهاش ترکیب می‌شه و طوری به نظر میاد که انگار لوفی شاخ داره! (خیلی خنده‌داره😂)
لوفی: "بزن بریم زورو!!"
زورو: "آره."
گابان (تو فکرش): "پس این واقعاً همون فرم سفید ـه."

لوفی و زورو به گابان حمله می‌کنن، اما یهو گابان تسلیم می‌شه و کلید رو بهشون می‌سپاره. لوفی و زورو نمی‌تونن حمله‌شون رو متوقف کنن و با کله می‌رن توی تخته‌سنگ‌ها! (خنده‌داره😂)

لوفی و زورو حسابی عصبانی‌ان چون دیگه مبارزه ادامه پیدا نمی‌کنه. رود می‌خواد بهشون بگه که گابان کیه، اما گابان جلوی رود رو می‌گیره، درحالی‌که ردای خودش و کلاه کاسا‌ش رو برمی‌داره.
گابان: "عجله نکن، رود. تا وقتی که از این جزیره بیرون برید، اگه الباف هنوز…"
زورو: "ما هیچ‌وقت همچین کاری نمی‌کنیم!!"

بعد، یه لحظه نشون می‌ده که شانکس برای دیدن گابان میاد.
گابان: "هی شانکس، واقعاً انتظار داری من همین‌جوری به اون بچه اعتماد کنم؟"
شانکس: "هاهاها، حق با توئه. هر کاری که دوست داری انجام بده، گابان-سان."

صحنه تغییر می‌کنه و می‌ریم به "مدرسه‌ی والروس". بچه‌ها به آنج می‌گن که یه پرنده‌ی عجیب از بالای سرشون رد شده، اما وقتی آنج به آسمون نگاه می‌کنه، دیگه چیزی نمی‌بینه.

دوباره صحنه عوض می‌شه و می‌ریم به یه جنگل تو "دنیای خورشید" (نزدیک "مدرسه‌ی والروس"). شامراک و گانکو روی یه شاخه‌ی بزرگ فرود میان. شامراک از این که حتی الباف هم مدرسه داره، متعجب می‌شه. بعدش، گانکو دستش رو بالا می‌بره و یه دایره‌ی جادویی روی زمین درست می‌کنه...

اسپویل های بیشتر

گابان یه حمله‌ی خاص انجام میده که کلی موج شمشیری ایجاد می‌کنه. لوفی جاخالی میده و واکنش‌های بقیه رو می‌بینیم، درحالی که زورو یکی از ضربه‌ها رو دفع می‌کنه تا از لوفی محافظت کنه.

بعد از این، لوفی گیر ۵ رو فعال می‌کنه و آماده میشه که کنار زورو بجنگه، ولی یهو گابان بیخیال مبارزه میشه و تسلیم میشه!

ادامه ی اسپویل های چپتر

ریلی/گابان: "ما همچین چیزی نگفتیم."

راجر: "اگه می‌خواین جلومو بگیرین، فقط امتحان کنین!!"

گابان: "ما می‌گیم مهمه که خطرات رو بدونی!! راجر احمق!!"

یا-سان (زمان حال): "رود... اون تخت رو فشار بده."

صحنه تغییر می‌کنه به جشن توی دهکده. اویمو داره با اوسوب و بقیه درباره یا-سان حرف می‌زنه.

اویمو: "توی خدمه 'راجر' دو نفر هستن که از همه قوی‌ترن!!"

اوسوب: "یکی غیر از ریلی هم هست؟"

اویمو: "آره!! اون فرد یه بار راجر رو برد برای درمان توی یه بیمارستان وسط کوه‌ها. متأسفانه بیمارستان توسط دزدان دریایی دشمن محاصره شده بود... ولی اون مرد تنهایی صدها دشمن رو فقط با دو تا تبر شکست داد. بعد از نبرد، حتی یه دونه درخت هم روی اون کوه باقی نمونده بود... و به همین خاطر بهش لقب دادن: 'خورنده‌ی کوه' (یاماگورای)."

برمی‌گردیم به 'قلعه آورست' توی یه صفحه‌ی فوق‌العاده. رود لوفی و بقیه رو توی دستش گرفته و از یه راه مخفی زیر تخت سلطنت پایین می‌ره. پله‌ها به یه اتاق گنج مخفی می‌رسن.

نامی: "کیاااا ♡ یا-سان، عاشقتم گنج ♡"

لوفی: "گنج!!"

رود: "آقای یا، چطور اینجا رو می‌شناسی؟!"

یا-سان: "خب، اکتشاف یکی از سرگرمیامه."

گروه می‌رسه به اتاق گنج... اما همه‌ی گنج‌ها ناپدید شدن و صندوق‌ها خالیه. فقط یه کلید وسط اتاق باقی مونده.

نامی: "گنج... همه‌ش فقط جعبه‌های خالیه!! دروغگو!!"

یا-سان: "حالا حالا، تقصیر من نیست..!! این یه قلعه‌ی خالیه، معلومه که تا حالا چند تا دزد اومدن سراغش. نگاه کن اونجا!!"

لوفی: "کلید!!"

یا-سان: "بله، این یه چیزیه که حتی اون دزدها هم نمی‌خواستنش..."

اما قبل از اینکه لوفی به کلید برسه، یا-سان می‌پره نزدیکش. بعد شروع می‌کنه به درآوردن لباس و کلاهش...

یا-سان: "به عبارت دیگه... 'آزادی لوکی' چیزی نیست که حتی شرورها بخوان."

دوباره برمی‌گردیم به جشن توی دهکده. اویمو و کاشی داستان مردی از خدمه‌ی راجر رو تموم می‌کنن.

اویمو: "اون مرد بیش از ۲۰ ساله که توی الباف زندگی می‌کنه."

خدمه کلاه‌حصیری: "چیییی~؟! جدی~؟!"

اویمو/کاشی: "اون یه 'شخصیت افسانه‌ای' هم‌تراز راجر و ریلیه!!"

چپتر با یا-سان/اسکوپر گابان تموم می‌شه که کلید رو گرفته و آماده‌ی روبه‌رو شدن با لوفیه...

اسکوپر گابان: "حالا، می‌تونی این کلید رو ازم بگیری؟"

لوفی: "ها؟"

اویمو/کاشی: "'دست چپ پادشاه دزدان دریایی'!!"

اسکوپر گابان: "اگه فکر می‌کنی می‌تونی، بیا و ازم بگیر!!"

اویمو/کاشی: "اسکوپر گابان!!!"

پایان چپتر.

❗️ هفته‌ی بعد وقفه داریم. وان پیس در شماره ۱۳/۲۰۲۵ شونن جامپ هفتگی (۲۴ فوریه) برمی‌گرده.

اسپویل های کامل چپتر 1139

عنوان: کوه خوار

جلد: یاماتو و دو شورشی دستگیر شده‌اند. دو سایه جلوی ووز هو آورده می‌شوند. او شمشیرش رو کشیده تا مجازاتشون کنه. به نظر میاد این دو نفر اولتی و پیج وان باشن چون هر دو شاخ دارن و قیافه‌شون شبیه اوناست.

چپتر با لوفی و گروهش توی قلعه "آورست" شروع میشه. نگهبان‌های غول نمی‌دونن کلید لوکی کجاست، بنابراین لوفی و گروهش به جستجو ادامه میدن. اما چون قلعه خیلی بزرگه، نمی‌تونن چیزی پیدا کنن.

بعد به اتاق "تخت سلطنت" می‌رسن و واردش میشن. یه سوراخ توی سقف می‌بینن و یه دایره جادویی بزرگ روی زمین.

لوفی: "این چیه؟"

نامی: "شبیه دایره‌های جادوییه که توی بعضی کتابا می‌بینی. یه جور مراسمیه تو بعضی کشورها که می‌تونن شیاطین رو احضار کنن یا یه همچین چیزی."

رود: "چرا یه همچین چیزی باید توی 'اتاق سلطنتی' باشه...؟ خیلی ترسناکه...!!"

لوفی: "احساس می‌کنم یه همچین چیزی رو تازگیا دیدم..."

یهو یه صدا میاد.
؟؟؟: "لوفی کلاه‌حصیری."

لوفی: "هااا؟! کی بود؟ شیطونه؟!"

نامی: "شیطون وجود نداره! کیه؟!"

رود: "نکنه ارواح مرده‌ها هستن~~~!!؟"

یه تبر بزرگ به سمت رود پرتاب میشه که به سختی جاخالی میده. بعد لوفی و زورو می‌پرن و لوفی دستش رو دراز می‌کنه تا نامی رو از افتادن نجات بده (بعدش لوفی نامی رو می‌سپاره به زورو که بغلش می‌کنه). مرد مرموزی که توی چپتر قبل دیدیم روی تخت سلطنت نشسته.
رود: "آاااه!! آقای یا!! چرا اینجایی!!؟" [ساکن انسانِ الباف (دزد دریایی سابق) - "یا-سان"]

یا-سان: "یه هاکی عجیب و غریب رو توی قلعه احساس کردم. دیگه اینجا نیست ولی به جاش شماها رو پیدا کردم. شنیدم لوفی کلاه‌حصیری!! میگن کایدو رو شکست دادی!! باعث میشه بخوام دوباره برم 'وانو' بعد از این همه سال..."

"یا-سان" در واقع همون "اسکوپر گابان" از خدمه راجره. یا-سان موهای بلند و عینک آفتابی داره مثل فلش‌بک اودن، اما الان ریش بلند بافته‌شده و یه زخم روی پیشونیش داره (شکلش شبیه یه شعله‌اس). لباس هاوایی و شلوارک هم پوشیده.

رود توضیح میده که یا-سان شوهر ریپلی و پدر کولونه. نامی می‌پرسه چطور ممکنه. یا-سان از تخت میاد پایین و باهاشون حرف می‌زنه.

یا-سان: "عشق یعنی آزادی!! نژادهای مختلف توی تاریخ بارها با هم قاطی شدن. مثل 'باکنیرها'، 'دوسون‌داداها'، 'قبایل پا بلند-گردن بلند'، 'وتان‌ها'... زندگی برای این افراد ترکیبی سخته، اما هر دوره‌ای آدمایی هستن که ذهن‌های انعطاف‌پذیر دارن...!!"

زورو: "به نظر میاد خیلی چیزا می‌دونی... کی هستی؟"

یا-سان: "من 'مبلّغ عشق' هستم!!!"

لوفی: "این همون چیزیه که سانجی وقتی پیر بشه شبیهش میشه. به هر حال پیرمرد، دنبال کلید زنجیرهای لوکی هستیم."

رود: "نمی‌تونی اینو لو بدی!!"

لوفی: "خب انگار که چیزی نگفتم، بیخیالش شو!!"

یا-سان: "پس لوکی... من دردسرایی که بقیه درست می‌کنن رو دوست دارم!! می‌دونی لوکی چه جور آدمیه؟ اگه بدترین حالت پیش بیاد چی کار می‌کنی؟"

لوفی: "می‌زنمش و دوباره زنجیرش می‌کنم!!"

یا-سان: "قبل از اینکه 'مو قرمز' شَنکس دستگیرش کنه، هیچ‌کس نتونسته بود لوکی رو متوقف کنه. حتی نمی‌دونی چه قدرتی داره یا می‌تونه چقدر آسیب بزنه... هی، وایسا!!"

لوفی و زورو پشت می‌کنن و حرفای یا-سان رو نادیده می‌گیرن و میگن حرفاش زیادی طولانیه (خنده‌دار بود). نامی میگه یا-سان داره هشدار می‌ده و باید گوش بدن. رود از یا-سان عذرخواهی می‌کنه.

یا-سان اولش شوکه میشه اما بعد لبخند می‌زنه و دورانش با راجر و ریلی رو یادش میاد. بعد یه فلش‌بک کوتاه از اون سه نفر می‌بینیم.

راجر: "از این همه هشدار خسته شدم!! ترسیدی، مگه نه؟!"