برایم سخت بود تصور کنم که نسل به نسل، همۀ آدمها طوری رفتار کرده بودند که انگار پدرومادر بودن ابتداییترین و منطقیترین کار دنیاست. چه شوهرم و چه من، هر دو، میترسیدیم به بچه صدمهای بزنیم. شستنش، لباس پوشاندن و تمیز کردن زخم بند ناف کارهای جسورانهای بودند که ما را به تردید میانداختند. به نظرم ظالمانه بود بچه را بعد از اینکه نُه ماه چسبیده به بدنم سر کرده بود، بلافاصله جدا از خودمان بخوابانیم. اما برای ونسان این یک قانون ابتدایی بقا بود. هر دو را امتحان کردیم، اما در هر صورت، بیدار شدنهای هر دو ساعت یک بار ــ ریتمی که بایستی به بچه غذا داد و پوشکش را عوض کرد ــ برایمان غیرقابلتحمل بودند. عین دو زامبی عصبانی بودیم که توی آپارتمانی حبس شدهاند. آن روزها بهسختی صحبت میکردیم. به نوبت میخوابیدیم و مدام این حس را داشتیم که دیگری دارد بیشتر میخوابد. من تا حد جان به لب رسیدن تلاشم را میکردم، اما هرگز کافی نبود. شوهرم با نیش و کنایههایش من را مقصر میدانست که مثل مادران نمونه به بچه نمیرسم و من هم به خاطر سرکوفتهایش سرزنشش میکردم.
از کتاب زندگی زناشویی ماهیهای قرمز
گوادالوپه نتل
ترجمه سارا عصاره
برایم سخت بود تصور کنم که نسل به نسل، همۀ آدمها طوری رفتار کرده بودند که انگار پدرومادر بودن ابتداییترین و منطقیترین کار دنیاست. چه شوهرم و چه من، هر دو، میترسیدیم به بچه صدمهای بزنیم. شستنش، لباس پوشاندن و تمیز کردن زخم بند ناف کارهای جسورانهای بودند که ما را به تردید میانداختند. به نظرم ظالمانه بود بچه را بعد از اینکه نُه ماه چسبیده به بدنم سر کرده بود، بلافاصله جدا از خودمان بخوابانیم. اما برای ونسان این یک قانون ابتدایی بقا بود. هر دو را امتحان کردیم، اما در هر صورت، بیدار شدنهای هر دو ساعت یک بار ــ ریتمی که بایستی به بچه غذا داد و پوشکش را عوض کرد ــ برایمان غیرقابلتحمل بودند. عین دو زامبی عصبانی بودیم که توی آپارتمانی حبس شدهاند. آن روزها بهسختی صحبت میکردیم. به نوبت میخوابیدیم و مدام این حس را داشتیم که دیگری دارد بیشتر میخوابد. من تا حد جان به لب رسیدن تلاشم را میکردم، اما هرگز کافی نبود. شوهرم با نیش و کنایههایش من را مقصر میدانست که مثل مادران نمونه به بچه نمیرسم و من هم به خاطر سرکوفتهایش سرزنشش میکردم.
از کتاب زندگی زناشویی ماهیهای قرمز
گوادالوپه نتل
ترجمه سارا عصاره