Фильтр публикаций


بیاین اینطرف:
https://t.me/+0E6YucyvDZ9lZWQ0


همیشه از خیابونای خلوت،رستورانای خالی از مشتری یا صندلیای خالیِ اتوبوس و مترو بدم میومد؛ اصن با دیدنشون قلبم یجوری میشد.
ولی امروز صبح بعد از کلی غُر غُر کردن سر اینکه کاش مترو خالی تر میبود به این فکر کردم که کدوم کافه برم که خلوت و اروم باشه و کسی نیاد مزاحمم بشه.
از صبح چهار پنج تا تماس رد کردم و ترجیه دادم تنهایی بگذرونم پنج شنبه رو..نمیدونم چی داره به سرم میاد ولی من واقعا بیزار شدم از ادما و تموم این مدتی که داشتم تغییر میکردم خودم هیچی رو متوجه نشدم.
راستش الان بدون ادما خوشحال ترم و دیگه ترس از دادنشونو ندارم،فک کنم تنها حُسن این تغییر همینه..


اشکاتو پشت خنده هات قایم نکن
لطفا بذار بفهمم غم داری


تو حتی اگه "بد"و"ردی"و"مردد"هم بشی،
میتونی دوست داشته بشی
ولی فقط توسط من


بنویس که هرچه نامه دادم نرسید
بنویس که یک نفر به دادم نرسید




ببین اولش اینجوریه که وقتی حرفاتو نمیزنی و درد و دل نمیکنی انگار یچیزی کمه
سختته
هی میای حرف بزنی و درداتو بالا بیاری ولی جلوی خودتو میگیری و حرفات همینجوری بغض میشن میشینن توی گلوت
ولی خب بعد از یکی دوماه،دیگه عادی میشه برات
هرچی ام میان بهت میگن واسمون حرف بزن نمیتونی حرف بزنی
هی فکر میکنی ولی چیزی به ذهنت نمیاد و گاهی ام مجبور میشی الکی یه سری چیز سر هم کنی و به بقیه بگی تا دست از سرت بردارن
و اون موقع دیگه ترسی نداری از ادما
چون قرار نیست رازای زندگیتو برملا کنن چرا که رازی نمیدونن ازت
دیگه قرار نیست بهت ضربه بزنن چون نقطه ضعفاتو نمیدونن و تو اینجوری میتونی خوشحال تر و اروم تر باشی و راحت تر روزاتو بگذرونی


دردناکه عاشق نبودن و از عشق نوشتن


Репост из: بابا‌ انتظام، ما گُم شدیم.
دیشب گوشیمو برداشتم تا بهت زنگ بزنمو بگم خیلی میترسم از دستت بدم اما یادم افتاد که تو دیگه نیستی.


گریه کن دلتنگیِ  هفتاد پشتِ آدمی را


از ادمای در دسترس بدم می‌اد
شاید دلیل نفرتم از خودم،همینه


03:25
از عشق می‌ترسید و گفت:
از عشق می‌ترسی و رفت..

@MALJAE_IR


پاهام زخمی شدن اره..ولی قطع نشدن که!
زخما خوب میشن.
من بلند میشم
قد میکشم
و به دروغگوییم در مورد اینکه روزای خوبم میان ادامه میدم.


همیشه حواسم پرت بود،اما نه از تو.
همیشه حواسم جمعِ تو بود گلی..
اسمِ تو ارومم میکرد.

#padcast
@MALJAE_IR


-پای تویی.
دست تویی.
هستیِ هر هست تویی.


شنیدم، خالِ لب هات می فروشی!
خریدارُم! به سودات، اومدم موُ..

@MALJAE_IR


همانم! رنجِ سرگردانِ روزِ اولِ خلقت
و با خود می برم انبوهی از اما و آیا را.


-اره میدونم زندگی کردن این نیست که صبحا تا شب بخوابم و شبا تا صبح گریه کنم و صبح ساعت شیش وقتی شیر روی گاز سررفت و کوکیام سوختن باز با گریه برم لای پتو و انقد گریه کنم تا خوابم ببره.
اره خودم میدونم این زندگی نیست ولی تو بهم بگو چجوری باید زندگی کنم وقتی جونی توی بدنم نمونده و چجوری باید امید داشته باشم وقتی هیچ امید فروشی ای توی این شهر نیست؟ چجوری باید رویا ببافم وقتی دستام شکستن؟
دیدی نمیتونی چیزی بگی؟ نکنه تو ام مثل منی؟آشوب و سردرگم و خنثی،بدون هیچ حسی ، با یه بغل مُردگی و افسردگی.


[تو یک با از مادر متولّد شدی و این بار باید از خودت بیرون بیایی]


اکثر ادما در طول زندگیشون حتما یه تولد دوباره ای دارن توی یه روزی از سال که اون روز ممکنه غیر از روز تولدشون باشه، یعنی در اصل روزی غیر از سالروزِ به زمین اومدنشون .
من مشتاقم روزِ اون تولد دوباره ی ادمارو که نتیجش قشنگتر زندگی کردنشونه رو بدونم نه سالروزِ به دنیا اومدنشون رو..دوست دارم اونروزو کنارشون باشم و ببینم حال خوبشونو..
و چه حیف که کسی تا حالا نیومده بهم اون تولد دوبارش رو خبر بده.
روزی که حتی یه نفر اینکارو بکنه و ازم بخواد کنارش باشم چه مجازی و چه حضوری،
عمیقا احساس خوشبختی میکنم،
و مطمئنم که یه جون به جونم اضافه میشه.

Показано 20 последних публикаций.

1 602

подписчиков
Статистика канала