#عشقتو_باور_ندارم_ثابت_کن ❌❌
مردی_که_برای_اثبات_عشقش_دست_به_کارای_جنتلمنانه_میزنه_و ...❌⛔️🔞
#لب هایم را به هم می #فشارم و قلبم از صحبت هایش می #لرزد، دستانم یخ کرده و #دستپاچه هستم که ادامه می دهد:
-در واقع تو با #قانون هات خودتو به من نشون دادی، چقدر برام #دوست داشتنی می اومدی، چقدر #ظریف و چقدر با #ارزش !
صحبتش را قطع می کنم و با بغض می گویم:
-داری دروغ می گی، تو منو هیچ وقت #نخواستی !
به یکباره از جا می پرد و چنان کلافه سمت دریا قدم بر میدارد که من جا می خورم، دستش را میان #موهایش چنگ می کند و با صدای بلندی می گوید:
-به قرآن نه، به خداوندی خدا این طور نیست، آخه #قربونت برم چه دلیلی داره #دروغ بگم؟
دستی به صورتش می کشد و جلو می آید، مقابل پایم #زانو می زند و آشفته می گوید:
-تو حق داری هر چی بگی، حق داری، اعتمادت نسبت به من از بین رفته، اما من درستش می کنم، به جون #نویدت درستش می کنم، این بار بهم یه فرصت بده، باشه ترانه؟
نگاهم بین چشمانش دو دو می زند، بار اولی است که او را چنین پریشان و ملتمس می بینم، پاهایم را بیشتر در #بغل می گیرم و نگاهم را از او می دزدم.
-نمی تونم بهت #قول بدم!
نگاهش افسرده می شود و #نفس کلافه ای می کشد.
-منم ضربه ی بزرگی خوردم ترانه، پشیمونم، باور کن سعی داشتم همون هشت سال پیش بهت بگم، اما فرصتش پیش نیومد و اون #حادثه طوری رخ داد که اصلا فکرشم نمی کردم با یک ندونم کاریِ من، تو رو به مدت هشت سال از دست می دم، تو نمی دونی چی کشیدم، نمی دونی!
چشم می بندم و زمزمه می کنم:
-اگه این طوره چرا نیومدی دنبالم؟ چرا با من #تماس نگرفتی؟ چرا حتی یک پیامک به من ندادی تا بهم بفهمونی میخوای بهم توضیح بدی؟!
فوری می گوید:
-دادم، به جان #نویدت دادم!
-این قدر #نگو #نویدت نویدت، #تو_نوید_من نیستی!
دستانش #صورتم را قاب می گیرد.
-هستم، فقط #برای تو، دارم راست می گم ترانه، تو رو به خدا #قسم باورم کن!
#چشمانم را محکم تر به هم می فشارم.
-ولم کن نوید، من هنوز با این موضوع کنار نیومدم، مطمئن هم نیستم که بتونم کنار بیام!
همین جمله کافی بود تا #کمرم را محکم بگیرد و مرا سمت خودش بکشاند و...
😱🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEj4QiuV_UtiVXAkrQ