ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو، راهی شهر شد.
در راسته کفشفروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد، انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفشها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه میداد.
ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید. دید کفشها درست اندازه پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. میدانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چطور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره میکنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند، چون کفشهای خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
@ketabdooni✨
در راسته کفشفروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد، انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفشها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه میداد.
ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید. دید کفشها درست اندازه پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. میدانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چطور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره میکنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند، چون کفشهای خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
@ketabdooni✨