«انتخاب من انسان است، نه بهشت موعود»
✍️#گوشه
ماری، زن جوان بلژیکی رؤیای پرستارشدن داشت. پدرش جراح نامداری بود در اروپا و از کودکی با میکروسکوپ و کتابهای پزشکی بزرگ شده بود. آرزوی او در دهه ۱۹۳۰ میلادی از راه راهبهشدن به واقعیت میپیوست. اول باید از دنیا میبُرید، روزی پنجبار مینوشت که چقدر گناهکار و خودخواه است، روزههای سکوت بلندمدت میگرفت، گذشتهاش را حتی در ذهن یادآوری نمیکرد، دعا میخواند و توبه میکرد تا بتواند پرستاری شود که به کنگو میرود و به بیماران در حال مرگ کمک میکند.
ماری آدم روراستی با خودش بود. متوجه شد این مسیری که برای او ساختهاند پر از تزویر و خودخواهیست. راه کلیسا، نشان میداد رهبانیت از علم مهمتر و واجبتر است. مهم این بود که او راهبهای پرهیزکار و ترسان از گناه و همیشه در حال توبه باشد. کلیسا از او که در تب علم میسوخت و شیفته پزشکی بود، اول حجاب کاملی بر جسم و روح میخواست. مهم نبود که جراحها و پزشکان چقدر روی استعداد و تبحر او حساب میکردند، مهم این بود که زمان شنیدن صدای ناقوس کلیسا از جراحی دست بکشد، تزریق، درمان یا معاینه بیمار را رها کند، خودش را به محراب برساند، زانو بزند و دعا و نماز بخواند. از او فقط اطاعت طلب میشد؛ باید مطیعانه، «نازیها» را میبخشید که پدرش را کشته بودند. باید دشمن را با ملاطفت و مهر میپذیرفت. باید چشمانش را بر ستم و ظلم میبست.
ماری در میانه جنگ و اشغال هلند و بلژیک، با خودش کنار آمد. او انسان و انسانبودن را از عهد مذهبی واجبتر میدید. کمککردن به آدمها و رساندن یاری به هر موجودی را از زانوزدن و ذکرخواندن و روزهگرفتن، ضروریتر میدانست. به صومعه خبر داد که میرود. حجاب را برداشت. پا به دنیای واقعی بیرون گذاشت و به نیروی مقاومت بلژیک پیوست تا از علم پزشکی برای درمان مجروحان جنگ استفاده کند، نه از دعا برای تذهیب روح.
وقتی «کاترین هولم»، نویسنده آمریکایی با «ماری هابتز» در بلژیک آشنا شد، فکرش را هم نمیکرد داستانی که درباره او مینویسد دنیای سینما را با چهرهای فتح کند که نماد معصومیت و شفقت بود؛ #آدری_هپبورن، چنان در ماری حل شد که میگفتند، به سختی میشد او را از صومعه دور کرد و از نقش ماری بیرون آوردش.
آدری هپبورن که خودش طعم جنگ و خشونت را چشیده بود، میگفت: «این دشوارترین نقشی بوده که بازی کردم. باید با تمام وجودم حس میکردم که چطور نظام دینی آدم را به چیزی تبدیل میکند تا به جای رسیدگی به آدمها در فقر و جنگ و جهنم روی زمین، مشغول فرشتگان و بهشت موعود در آسمانها میشود.»
@gooshe
🎬 فیلم: #داستان_راهبه، فرد زینهمان، ۱۹۵۹، براساس داستان واقعی نوشته کاترین هولم
🎬 Movie: The Nun's Story, Fred Zinnemann, 1959, Based on the novel by Kathryn Hulme.
🔗 لینک بخشهایی از فیلم و عکسهای ماری و آدری هپبورن در فرسته بالا...
🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره هنرمندان
@gooshe
✍️#گوشه
ماری، زن جوان بلژیکی رؤیای پرستارشدن داشت. پدرش جراح نامداری بود در اروپا و از کودکی با میکروسکوپ و کتابهای پزشکی بزرگ شده بود. آرزوی او در دهه ۱۹۳۰ میلادی از راه راهبهشدن به واقعیت میپیوست. اول باید از دنیا میبُرید، روزی پنجبار مینوشت که چقدر گناهکار و خودخواه است، روزههای سکوت بلندمدت میگرفت، گذشتهاش را حتی در ذهن یادآوری نمیکرد، دعا میخواند و توبه میکرد تا بتواند پرستاری شود که به کنگو میرود و به بیماران در حال مرگ کمک میکند.
ماری آدم روراستی با خودش بود. متوجه شد این مسیری که برای او ساختهاند پر از تزویر و خودخواهیست. راه کلیسا، نشان میداد رهبانیت از علم مهمتر و واجبتر است. مهم این بود که او راهبهای پرهیزکار و ترسان از گناه و همیشه در حال توبه باشد. کلیسا از او که در تب علم میسوخت و شیفته پزشکی بود، اول حجاب کاملی بر جسم و روح میخواست. مهم نبود که جراحها و پزشکان چقدر روی استعداد و تبحر او حساب میکردند، مهم این بود که زمان شنیدن صدای ناقوس کلیسا از جراحی دست بکشد، تزریق، درمان یا معاینه بیمار را رها کند، خودش را به محراب برساند، زانو بزند و دعا و نماز بخواند. از او فقط اطاعت طلب میشد؛ باید مطیعانه، «نازیها» را میبخشید که پدرش را کشته بودند. باید دشمن را با ملاطفت و مهر میپذیرفت. باید چشمانش را بر ستم و ظلم میبست.
ماری در میانه جنگ و اشغال هلند و بلژیک، با خودش کنار آمد. او انسان و انسانبودن را از عهد مذهبی واجبتر میدید. کمککردن به آدمها و رساندن یاری به هر موجودی را از زانوزدن و ذکرخواندن و روزهگرفتن، ضروریتر میدانست. به صومعه خبر داد که میرود. حجاب را برداشت. پا به دنیای واقعی بیرون گذاشت و به نیروی مقاومت بلژیک پیوست تا از علم پزشکی برای درمان مجروحان جنگ استفاده کند، نه از دعا برای تذهیب روح.
وقتی «کاترین هولم»، نویسنده آمریکایی با «ماری هابتز» در بلژیک آشنا شد، فکرش را هم نمیکرد داستانی که درباره او مینویسد دنیای سینما را با چهرهای فتح کند که نماد معصومیت و شفقت بود؛ #آدری_هپبورن، چنان در ماری حل شد که میگفتند، به سختی میشد او را از صومعه دور کرد و از نقش ماری بیرون آوردش.
آدری هپبورن که خودش طعم جنگ و خشونت را چشیده بود، میگفت: «این دشوارترین نقشی بوده که بازی کردم. باید با تمام وجودم حس میکردم که چطور نظام دینی آدم را به چیزی تبدیل میکند تا به جای رسیدگی به آدمها در فقر و جنگ و جهنم روی زمین، مشغول فرشتگان و بهشت موعود در آسمانها میشود.»
@gooshe
🎬 فیلم: #داستان_راهبه، فرد زینهمان، ۱۹۵۹، براساس داستان واقعی نوشته کاترین هولم
🎬 Movie: The Nun's Story, Fred Zinnemann, 1959, Based on the novel by Kathryn Hulme.
🔗 لینک بخشهایی از فیلم و عکسهای ماری و آدری هپبورن در فرسته بالا...
🔗 لینک کانال یوتیوب گوشه و مستندهایش درباره هنرمندان
@gooshe