تاریخ به قبرمان خواهد رید
#A 453
آرمان امیری @armanparian : حالا که این را مینویسم دقیقا نمیدانم چند روز گذشته. شاید فقط دو سه روز، اما اینقدر سخت و طولانی، که انگار چند سال؛ حال و روز انسان چشمبهراه همیشه همینگونه است.
هر لحظهای که در این مدت خبری خواندهام یا سری به شبکههای اینترنتی زدهام، به دنبال رد پایی گشتهام از نام نویسنده یا هنرمندی که به فریاد آمده باشد از اینکه چطور یک نفر میتواند به این سادگی فرمان خشونت و جنایت علیه قشری از شهروندان مملکت صادر کند! نه اینکه چرا چنین کسی حق دارد خودش را «هنرمند» بخواند و عضو کانون نویسندگان باشد، یا اینکه مدال «روشنفکر» به سینه بزند و با دیگر همپالگیهای خودخواندهاش بیانیه هم صادر کند، نفس اینکه یک نفر در یک کجای جهان به این سادگی و این صراحت فرمان کشتار صادر میکند باور نکردنی است.
تاریخ فراموش نکرده که حتی بزرگترین جنایتکارانش، در زمان طرحریزی شومترین ایدههای خودشان اینقدر شرم و حیا داشتند که نسخهی قتلعام عمومیشان را در پس عناوینی همچون «راهحل نهایی» پنهان کنند. چطور حالا باید به این تاریخ برگی اضافه کرد که در یک گوشهی جهان، پرچمداران پرمدعایی که لقلقهی دهانشان «فاشیست» خواندن هرکسی است که به سلک مریدان چشم و گوش بستهشان در نیاید، به همین صراحت و شفافیت فرمان کشتار آن هم به شیوهای «قابیلوار» صادر میکنند.
کارنامه روشنفکری ایرانی، دهههاست که زیر ذرهبین نقادانهی جامعه قرار گرفته است. نقادیهایی بسیار بیرحمانه که گاه از دایرهی انصاف هم خارج شدهاند اما من به شخصه گمان میکنم تا این لحظه، روشنفکری ایرانی و به ویژه، نویسندگان داستانیاش، علیرغم تمامی اشتباهات تاریخی، همچنان روسفید باقی ماندهاند، چرا که هرچند در تحلیل سیاسی ممکن است به خطا رفته باشند، اما در نهایت تلاش کردهاند جانب انسانیت را بگیرند. این بار اما، بزنگاه مهمی از راه رسیده است.
این روزهای سخت، هرقدر سختتر میگذرد، عمیقتر و ماندگارتر در اذهان عمومی ثبت میشود. دقیقا به همان دلیل که هر فریاد سادهای در گوشهای از کشور انعکاسی فراگیر مییابد، هر خاطرهی جمعی هم معنادار و تاریخساز به ثبت میرسد از این پس به تمامی تصاویر معنا و مفهوم متفاوتی میدهد. تصویر و موقعیت هنرمندان و نویسندگان هم از این قاعده مستثنی نیست، به ویژه که در چنین آزمون آشکار و عریانی قرار گرفتهاند: آیا هیچ کس نمیخواهد نسبت به این کلام نفرتانگیز واکنشی نشان بدهد؟ آیا کانون نویسندگان نمیخواهد بیانیهای بدهد و خیال همه را آسوده کند که این دعوت آشکار به خشونت و کشتار نسبتی با مرام و منش این سازمان ندارد؟ آیا باقی نویسندگان نمیخواهند فریاد بزنند که «هیهات اگر اینچنین تصویری قرار است از نویسندگان در فضای جامعه به ثبت برسد»؟
تصویر جسارت و توهین به آرامگاه غلامحسین ساعدی البته که تکاندهنده و غافلگیر کننده بود، چون توهین و جسارت به قبور با فرهنگ و سنت و آیین اغلب ایرانیان سازگاری ندارد. من اما گمان میکنم، اگر تکتک اعضای کانون نویسندگان و یا تمام آنان که احساس وظیفه کردند برای این جسارت نابخشودنی به ساحت مقدس نویسندگان ایرانی واویلا سر دهند، هرچه زودتر نسبت به شیوع و عادیسازی این شیوهی عریان از ترویج توحش از جانب شخصی با پلاکارد نویسندگی واکنش نشان ندهند، دیگر هیچ اهمیتی ندارد که فردا روزگاری عموم شهروندان به قبر نویسندگان جسارت میکنند یا نه؟ چون این دادگاه بیرحم تاریخ است که بیشک حکم خواهد داد: بر زنده و مردهی آن روشنفکری که در برابر دعوت به جنایت سکوت میکند و بر کرّ و فرّ آن کانون نویسندگانش باید رید!
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
#A 453
آرمان امیری @armanparian : حالا که این را مینویسم دقیقا نمیدانم چند روز گذشته. شاید فقط دو سه روز، اما اینقدر سخت و طولانی، که انگار چند سال؛ حال و روز انسان چشمبهراه همیشه همینگونه است.
هر لحظهای که در این مدت خبری خواندهام یا سری به شبکههای اینترنتی زدهام، به دنبال رد پایی گشتهام از نام نویسنده یا هنرمندی که به فریاد آمده باشد از اینکه چطور یک نفر میتواند به این سادگی فرمان خشونت و جنایت علیه قشری از شهروندان مملکت صادر کند! نه اینکه چرا چنین کسی حق دارد خودش را «هنرمند» بخواند و عضو کانون نویسندگان باشد، یا اینکه مدال «روشنفکر» به سینه بزند و با دیگر همپالگیهای خودخواندهاش بیانیه هم صادر کند، نفس اینکه یک نفر در یک کجای جهان به این سادگی و این صراحت فرمان کشتار صادر میکند باور نکردنی است.
تاریخ فراموش نکرده که حتی بزرگترین جنایتکارانش، در زمان طرحریزی شومترین ایدههای خودشان اینقدر شرم و حیا داشتند که نسخهی قتلعام عمومیشان را در پس عناوینی همچون «راهحل نهایی» پنهان کنند. چطور حالا باید به این تاریخ برگی اضافه کرد که در یک گوشهی جهان، پرچمداران پرمدعایی که لقلقهی دهانشان «فاشیست» خواندن هرکسی است که به سلک مریدان چشم و گوش بستهشان در نیاید، به همین صراحت و شفافیت فرمان کشتار آن هم به شیوهای «قابیلوار» صادر میکنند.
کارنامه روشنفکری ایرانی، دهههاست که زیر ذرهبین نقادانهی جامعه قرار گرفته است. نقادیهایی بسیار بیرحمانه که گاه از دایرهی انصاف هم خارج شدهاند اما من به شخصه گمان میکنم تا این لحظه، روشنفکری ایرانی و به ویژه، نویسندگان داستانیاش، علیرغم تمامی اشتباهات تاریخی، همچنان روسفید باقی ماندهاند، چرا که هرچند در تحلیل سیاسی ممکن است به خطا رفته باشند، اما در نهایت تلاش کردهاند جانب انسانیت را بگیرند. این بار اما، بزنگاه مهمی از راه رسیده است.
این روزهای سخت، هرقدر سختتر میگذرد، عمیقتر و ماندگارتر در اذهان عمومی ثبت میشود. دقیقا به همان دلیل که هر فریاد سادهای در گوشهای از کشور انعکاسی فراگیر مییابد، هر خاطرهی جمعی هم معنادار و تاریخساز به ثبت میرسد از این پس به تمامی تصاویر معنا و مفهوم متفاوتی میدهد. تصویر و موقعیت هنرمندان و نویسندگان هم از این قاعده مستثنی نیست، به ویژه که در چنین آزمون آشکار و عریانی قرار گرفتهاند: آیا هیچ کس نمیخواهد نسبت به این کلام نفرتانگیز واکنشی نشان بدهد؟ آیا کانون نویسندگان نمیخواهد بیانیهای بدهد و خیال همه را آسوده کند که این دعوت آشکار به خشونت و کشتار نسبتی با مرام و منش این سازمان ندارد؟ آیا باقی نویسندگان نمیخواهند فریاد بزنند که «هیهات اگر اینچنین تصویری قرار است از نویسندگان در فضای جامعه به ثبت برسد»؟
تصویر جسارت و توهین به آرامگاه غلامحسین ساعدی البته که تکاندهنده و غافلگیر کننده بود، چون توهین و جسارت به قبور با فرهنگ و سنت و آیین اغلب ایرانیان سازگاری ندارد. من اما گمان میکنم، اگر تکتک اعضای کانون نویسندگان و یا تمام آنان که احساس وظیفه کردند برای این جسارت نابخشودنی به ساحت مقدس نویسندگان ایرانی واویلا سر دهند، هرچه زودتر نسبت به شیوع و عادیسازی این شیوهی عریان از ترویج توحش از جانب شخصی با پلاکارد نویسندگی واکنش نشان ندهند، دیگر هیچ اهمیتی ندارد که فردا روزگاری عموم شهروندان به قبر نویسندگان جسارت میکنند یا نه؟ چون این دادگاه بیرحم تاریخ است که بیشک حکم خواهد داد: بر زنده و مردهی آن روشنفکری که در برابر دعوت به جنایت سکوت میکند و بر کرّ و فرّ آن کانون نویسندگانش باید رید!
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara