مجمع دیوانگان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Блоги


وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.
ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.
اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Блоги
Статистика
Фильтр публикаций


ریشه‌های فلسفی ناسیونالیسم سمّی!

#A 460

✍️ آرمان امیری @armanparian - صحبت‌های آیسان اسلامی، «خوشبختانه» با واکنش‌های انتقادی زیادی همراه شده است. به ویژه در زمانه‌ی «پسا مهسا»، حساسیت فضای رسانه‌ای نسبت به این دست نگرش‌های زن‌ستیزانه کاملا قابل درک و ستایش‌برانگیز است؛ اما موضوع این یادداشت، وجه جنسیتی مساله نیست. ماجرای تکان‌دهنده‌ی تجاوز را من اینجا صرفا به عنوان یکی از اشکال «بی‌اخلاقی» مورد توجه قرار می‌دهم.

توجه اصلی این یادداشت، به نوع استدلال یا نگرشی است که پس ذهن چنین افرادی قرار دارد. استدلالی مبتنی بر اینکه بد اخلاقی در مواجهه با «غیرایرانی / فرنگی / بیگانگان» رخ داده، در نتیجه نه تنها قابل شماتت نیست، بلکه ای بسا قابل تقدیر یا افتخار هم باشد!

نمونه‌ای دیگر از همین استدلال را در اسلاید بعدی از جانب کسی خواهیم دید که بر خلاف آیسان، اتفاقا به جامعه‌ای از نخبگان ادبی، هنری و فرهنگی کشور تعلق دارد. (پارت دوم کلیپ پیوست و سخنان جناب فراستی)

من تردیدی ندارم که آقای فراستی بسیار باهوش‌تر از آن است که همین استدلال‌ش را در مواجهه با ماجرای تکان‌دهنده‌ای همچون تجاوز گروهی به یک زن کره‌ای تکرار کند. قطعا هم اگر از او بپرسید که نظرش در این مورد چیست، از وقوع چنین اتفاقی اعلام انزجام خواهد کرد؛ اما آیا چنین اعلام انزجاری یک تناقض در بنیان استدلالی ایشان نیست؟

گاهی شدت شنائت یک عمل، بسیار بیشتر از نفس خود عمل در قضاوت ما اثر می‌گذارد. عجیب هم نیست. به هر حال مواجهه با یک مورد «کلاه‌برداری» را نمی‌شود با یک «قتل» یا «تجاوز» مقایسه کرد. (آیا لازم است تأکید کنم که کسب جایزه‌ی جعفر پناهی را مصداق کلاهبرداری نمی‌دانم و در اینجا دارم صرفا به دریچه‌ی استدلال فراستی اشاره می‌کنم؟)

اما قضاوت در مورد شدت و ضعف یک جرم یا ناهنجاری، بحثی است در حوزه‌ی قضاوت حقوقی یا شاید هم آسیب‌شناسی اجتماعی. اگر از دریچه‌ی فلسفه‌ی اخلاق به موضوع وارد شویم، این مبنای استدلال است که اهمیت دارد، نه شدت و ضعف اتفاقی که رخ داده.

به تازگی در یادداشت دیگری هم اشاره کردم که به باور من، زبان، ادبیات و منطق نگرش نخبگان اجتماعی و فرهنگی، با فاصله‌ی اندکی در تمامی اقشار جامعه رسوب می‌کند. یعنی دستگاه فکری و اخلاقی که نخبگان تولید می‌کنند، با چند واسطه و گذشت زمانی اندک در توده‌ی جامعه فراگیر می‌شود، البته نه دقیقا به همان شکلی که نخبگان مد نظر داشته‌اند: توده‌ی مخاطبان، هر استدلالی را به شیوه‌ی خودش می‌شنود و فهم می‌کند. پس وقتی فراستی‌ها در یک سطح نخبگانی استدلال می‌کنند «از اینکه می‌شود سر خارجی‌ها را کلاه گذاشت خوشحالم»، امثال آیسان اسلامی هم پیدا می‌شوند که نتیجه بگیرند: اگر ما به خارجی‌ها آسیب بزنیم، حتی مایه‌ی افتخار است!

همچنان برای من قابل درک است که آقای فراستی صادقانه اعتراض کند که ابدا منظور من چنین مصداقی نبوده است؛ اما به همین میزان هم به آیسان اسلامی حق می‌دهم که در دفاع از خود بگوید من فقط از همان منطق آقای فراستی پیروی کردم! فرآیند ترجمان جمله‌ی فراستی به استدلال آیسان آنقدر پیچیده نیست که در همان نگاه نخست هم نتوان تشخیص داد گسترش منطق فراستی چه تبعات فاجعه‌باری به همراه خواهد داشت!

اما تمام این مقدمات را من با هدف دیگری نوشتم. از نظر من، مسعود فراستی هم در جایگاه نخبگانی قرار ندارد که توانایی تولید ایده‌های کلان فکری و اخلاقی را داشته باشند. فراستی در بهترین حالت، به قشر «نخبگان میانی» تعلق دارد. نخبگانی که جذب یکی از ابرروایت‌های فکری می‌شوند که معمولا با پیچیدگی‌های فلسفی و تاریخی و اجتماعی بیشتری طراحی شده‌اند.

ویژگی قشر نخبگان میانی همین است که از یک سو توانایی فهم این پیچیدگی‌های فکری-فلسفی را دارند، و از سوی دیگر می‌توانند با زبانی عامه‌فهم این دستگاه را در دل جامعه ترویج کرده و گسترش دهند. پس برای کشف آبشخور اصلی این دستگاه استدلالی، باید یک قدم عقب‌تر رفت و به گمان من، به یکی از آشناترین نام‌های حوزه‌ی اندیشه برخورد کرد: «سیدجواد طباطبایی»!

(اشاره به پارت سوم کلیپ پیوست)

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
کانال «مجمع دیوانگان»

@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


یک عکس و دو تصویر

#A 459

✍️ آرمان امیری @armanparian -شرح سفارشی عکس را حتما می‌دانید: «حضور چپ‌گرایان بی‌حجاب در تجمع اعتراض به جنایت‌های اسرائیل». خصلت عکس‌ها اما همین است که زیاد در قید پیوست‌های سفارشی نیستند. خودشان زبان مستقلی دارند. خط و خطوطی رمزگونه که هر ناظری می‌تواند با کمی دقت آن‌ها را بخواند و روایت دیگری به دست بدهد.

برای مثال، من سر سوزنی در این تصویر احساس «تلاش برای اعتراض به جنایات اسرائیل» یا «همدلی با کودکان غزه» نمی‌بینم. این اعتراضات یا هم‌دلی‌ها را می‌شود هر روز انجام داد. در همین شبکه‌های اجتماعی، یا در همان دانشگاه، یا اصلا سر هر کوی و برزن. خیلی هم کار خوبی است. هم اعتراض به جنگ، و هم تلاش برای بیان مستقل نظرات و ایده‌هایمان، ولو آنکه دیگران با آن موافق نباشند؛ اما ما با تصویر متفاوتی طرف هستیم. وجه بارز این عکس که به آن ظرفیت بالای خبررسانی و جنجال‌سازی می‌دهد و مشخص است که آگاهانه انتخاب و حتی کادربندی شده، ایستادن در کنار نیروهایی است که همه می‌دانیم چه کاره هستند. این وجه اصلی عکس، دو تصویر دیگر را در ذهن من تداعی می‌کند:

تصویر نخست، در درون کادر قرار دارد. تصویر زندانیان مفلوکی که به دنبال فرصتی می‌گردند تا به زندان‌بان خود عرض خاکساری و ارادت کنند. نرفته که به چیزی «اعتراض» کند. به ویژه به هیچ یک از اشکال و نمادهای «نظام سلطه». اگر قصد اعتراضی داشت، محل اعتراض و کانون اعتراض جای دیگری بود. رفته آن‌جا که اعلام «اتحاد» کند. (ظریفی می‌گفت «اعلام» اتحاد نیست، «یادآوری» اتحاد کهن است!) اتحاد با کی؟ دقیقا با جماعتی که از صدر تا ذیل، نماد و تجسم «سلطه» هستند. خاستگاه‌شان و کارکردشان و تصویرشان و هویت‌شان همگی در خدمت مخوف‌ترین ماشین سرکوب و سلطه است.

تصویر دوم اما، بیرون از کادر عکس قرار دارد. یک تصویر به ظاهر پویا که در واکنش به انتشار عکس‌ها به جریان افتاده، اما عملا هیچ نیست بجز یک رکود و جمود ملال‌آور و تکراری که دیگر نه به تراژدی می‌ماند و نه کمدی. این تصویر دوم، تصویر انبوهی از «اعضای گلّه» است که خودشان آنجا نبوده‌اند، در حالی که به سادگی می‌توانستند باشند. برخی احتمالا خبردار نشده‌اند اما خیلی‌هایشان شاید حتی اگر دعوت هم می‌شدند نمی‌رفتند. با این حال، به محض اینکه بازی شروع شد، یعنی عکس‌ها به عرصه‌ی عمومی آمد و در کانون توجه قرار گرفت، همه‌ چیز فراموش می‌شود و واکنش‌ها شکل دستورالعمل‌های حزبی پیدا می‌کند!

می‌خواهند به ما بقبولانند که عکس، صرفا نشانگر یک حضور مستقل است، در اعتراض به جنایت. اما آیا خودشان باور دارند که این یک رفتار «مستقل» و بدون تلاش برای ایجاد پیام‌های سیاسی معطوف به داخل است؟ و البته یادآور آنکه چه گروه‌هایی آماده هستند برای حذف رقبای‌شان به ماشین سرکوب حکومتی متوسل شوند و با آن همکاری کنند؟

یا برای توجیه تصویر، ارجاع می‌دهند به اعتراض فلان هنرمند در جشنواره کن! جدی؟ یعنی خودشان نمی‌دانند که معنای آن اعتراض در آن ظرف مکانی چه می‌تواند باشد؟ و چه تفاوتی هست بین کسی که در جشنواره‌های غربی به دولت‌های غربی معترض می‌شود با کسی که زیر سایه‌ی رژیم اسلامی در کنار پیاده‌نظام سرکوبش می‌ایستد؟

یا مبتذل‌تر از همه، برای ما از ضرورت «پذیرش تکثر» می‌گویند. البته هیچ ناظری در این مملکت برای اینکه بداند بخشی از جامعه مذهبی یا مثلا چادری هستند نیاز به سندسازی ندارد. اما آیا آنانکه در عکس هستند، نماینده‌های طبیعی یک جامعه‌ی مذهبی هستند؟ این حرف‌ها را شاید بتوانند به مخاطب بی‌اطلاع غربی بفروشند. اما ایرانی جماعت، کور هم که باشد، بوی مزدوری پیاده‌نظام سرکوب را از چند فرسخی استشمام می‌کند. «جامعه‌ی متکثر» آنجایی نیست که زندانی و زندان‌بان، در عین حفظ جایگاه‌شان به هم لبخند بزنند. این اسم‌ش جامعه‌ی مرده‌ای است که ذلیلانه تلاش می‌کند حقارت رقت‌انگیزی که نصیب‌ش شده را بزک کند!

آیا این‌ها را نمی‌دانند؟ نمی‌دانم. «دانستن» معنای پیچیده‌ای دارد. شاید اگر به تنهایی و در خلوت خود بیندیشند، همین نتایج را بگیرند. «هر انسانی» بی‌شک قادر به فهمیدن و قضاوت کردن است، مشروط بر اینکه هنوز «انسان» باشد. یعنی فردیتی مستقل که توانایی اندیشه داشته باشند. وقتی از این فردیت خودت تهی شدی، و وقتی به یکی از «اعضای گلّه» بدل شدی، وقتی تمام هویت‌ات تعلق به فلان اردوگاه سیاسی یا ایدئولوژیک شد، دیگر نه اندیشه معنایی دارد، نه قضاوت، نه فهمیدن. تصویر دوم، تصویر همین گلّه‌های تهی شده از فردیت انسانی است که باز یک جایی زنگوله‌ای به صدا درآمده که همه بسیج شوند و سر به هم بسایند و در عرض ارادت و وابستگی به گلّه از هم گوی سبقت را بربایند. تصویر دوم، حتی به مراتب رقت‌انگیزتر از تصویر نخست است.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


آیا ایرانیان «زبان مادری» دارند؟

#A 458

✍️ آرمان امیری @armanparian - چندی پیش، در جریان گفتگویی با آقای سلامت، به مفهوم «چند زبانی» ایرانیان اشاره‌ای کردم. در گفتگوهای عمومی (از جمله یادداشت‌های همین صفحه) معمولا ترجیح می‌دهم که با زبانی استدلالی سخن بگویم، (و نه ارجاع به اسامی مکاتب یا فلاسفه و اندیشمندان) این شیوه، علاوه بر اینکه شیوه‌ای اصیل‌تر در حوزه‌ی اندیشه است، برای مخاطب عمومی نیز مطلب را قابل فهم‌تر می‌کند. (نتیجه‌اش را در این+ کلیپ می‌توانید ببینید)


با این حال، پس از از آن گفتگو، به نتایج پژوهش‌های «شلدون پولاک» برخورد کردم که بسیار به مفهوم مورد نظر من نزدیک بود. این حسن تصادف (یا تشابه در استدلال و نتیجه‌گیری) بهانه‌ای شد که موضوع را به شکلی مدون‌تر و با تکیه به پژوهش‌های پولاک بازنویسی کنم که در این پست می‌توانید بخوانید.

📍مقدمه

در سال‌های اخیر، بحث درباره «زبان مادری» در ایران به موضوعی چالش‌برانگیز تبدیل شده است. برخی منتقدان، هم‌راستا با گرایش‌های قومیت‌گرا، از ضرورت «دفاع از زبان مادری» در برابر زبان ملی، یعنی فارسی، سخن می‌گویند. دوگانه‌سازی از زبان‌های بومی در برابر زبان فارسی، سنت تاریخی ایرانیان را به نوعی اقتدارگرایی زبانی متهم می‌کند. در این روایت، دولت‌-ملت ایرانی گاه پدیده‌ای معاصر و استعماری معرفی می‌شود که با سیاست‌های تک‌زبانی، هویت‌ها، فرهنگ‌ها و زبان‌های قومی را سرکوب کرده است. این روایت‌ها، عمدتاً از دریچه‌ی شاخص‌های برآمده از تجربه‌ی جوامع اروپایی قضاوت می‌کنند، در حالی که مروری بر تاریخ ایران نشانه‌ای از جدال میان زبان‌ها نشان نمی‌دهد.

تجربه تاریخی ایرانیان همواره مبتنی بر هم‌زیستی و احترام متقابل زبان‌ها بوده است، با زبان فارسی به‌عنوان پلی میانجی میان اقوام و فرهنگ‌های گوناگون. این وضعیت، که شباهت‌هایی با نظام زبانی هند پیشامدرن دارد، از چارچوب دوگانه «زبان مادری» در معنای غربی آن پیروی نمی‌کند. این یادداشت با الهام از دیدگاه‌های شلدون پولاک، پژوهشگر برجسته مطالعات آسیای جنوبی، به بررسی چندزبانگی تاریخی ایران می‌پردازد و نشان می‌دهد که مفهوم مدرن «زبان مادری» با واقعیت‌های زبانی و فرهنگی ایران هم‌خوانی ندارد.

برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.




کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این کلیپ در پیوند است با یادداشت «آیا ایرانیان زبان مادری دارند؟»

#A 458


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


✍️ بخشی از متن کتاب «دو مقاله درباره‌ی اقتصاد اسلامی» نوشته‌ دکتر ابراهیم یزدی:

📍 «... اقتصاد اسلامی مجموعه تدابیر حکومت اسلامی است برای هدایت فعالیت های اقتصادی جامعه اسلامی در داخل و نسبت به خارج در جهت ایدئولوژی اسلام. بنابر این اقتصاد اسلامی بدون حکومت اسلامی غیر قابل تصور است....

📍 ... نمی توان گفت که هدف نهایی اسلام از وضع قوانین اقتصادی مثلا بالا بردن سطح زندگی، رفاه عمومی و غیره است. این اهداف خود وسیله هایی هستند برای تحقق بخشیدن به ایدئولوژی اسلام».


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


لنینیست‌های خشونت‌پرهیز!

#A 456

آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

بخش‌هایی از یادداشت:

✍️ علی‌رضا رجایی، در گفتگویی با استودیوی پات، ضمن ارائه‌ی تحلیل مفصل خودش از شرایط کشور و نیروهای اپوزوسیون در جریان جنبش مهسا، به این پرسش اساسی پاسخ گفته است که «با چه تحلیلی از مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرده است؟» اینجا من صرفا به اتهام «خشونتی» که ایشان به جنبش مهسا وارد کرده‌اند یک پاسخ مختصر می‌دهم. خشونتی که به نظر می‌رسد ایشان و همفکران‌شان را متقاعد کرده راه این جنبش بر خطاست؛ پس باید با بازگشت به انتخابات به تعبیر خودشان «امر سیاست به داخل ایران (یا حاکمیت؟) برگردد».

✍️ رجایی مشخصا به عنوان مصداق «خشونت‌پرهیزی» به ماجرای «عمامه‌پراکنی» اشاره دارد و در همین مورد هم از او پرسش می‌شود. در این مورد به شخصه تردید دارم که حتی مهاتما گاندی هم باور داشت که اقدام بازیگوشانه‌ی چند نوجوان که در کوچه و پس‌کوچه زیر عمامه‌ای می‌زدند و پا به فرار می‌گذاشتند خشونت‌پرهیزی یک جنبش بزرگ را نقض کرده است. چه برسد به جناب لنین که معتقد بود «پرولتاریا بدون آمادگی برای جنگ مسلحانه، بدون آگاهی از ضرورت تسلیح خود و بدون سازمان‌دهی برای این منظور، نمی‌تواند پیروز شود». (لنین، درس‌های کمون، ۱۹۰۸)

✍️ برای شفاف‌تر شدن این ارجاع غلط‌انداز، به بخشی دیگر از صحبت‌های ایشان اشاره می‌کنم که از دوست و همراه و همفکر دیگرشان جناب «لطف‌الله میثمی» نام می‌برند و از او با تعبیر یک «آدم کارآزموده» یاد می‌کنند. من اگر به جای آقای رجایی بودم، در این مورد هم کمی علایق شخصی خودم را پنهان می‌کردم! کسی که در هنگام تلاش برای ساخت بمب دست‌ساز دچار سانحه شده، نه مثال خوبی برای «خشونت‌پرهیزی» است و نه «کارآزمودگی»! (البته در این مورد به شخصه خوشحالم که ایشان اینقدر کارآزموده نبودند که کار مورد نظرشان را درست انجام بدهند) بعید است هیچ مخاطب هوشمندی دغدغه‌ی «خشونت‌پرهیزی» را از جانب بمب‌گذاران سابق و تئورسین‌های تاکتیک‌های لنینی جدی بگیریم.



https://telegra.ph/A457-05-12


لنینیست‌های خشونت‌پرهیز!

#A 457


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


لحظه‌ی رهایی از تله‌ی میمون!

#A 456

آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

بخش‌هایی از یادداشت:

✍️ در داستان تمثیلی شکار میمون، شکارچیان برای به دام انداختن میمون‌ها، ظرفی با دهانه‌ای باریک را با میوه‌ای وسوسه‌انگیز پر می‌کنند. میمون که جذب میوه می‌شود، دستش را داخل ظرف می‌برد و میوه را محکم می‌گیرد، اما چون دهانه ظرف باریک است، نمی‌تواند دستش را با میوه بیرون بیاورد. حیوان بیچاره به‌جای رها کردن میوه و فرار، به دلیل طمع یا ترس از دست دادن آن، در دام می‌ماند تا شکارچیان او را به‌راحتی اسیر کنند.

✍️ اطلاع از این سازوکار هم چندان جدید نیست و به ویژه فعالین سیاسی و اجتماعی با آن کاملا آشنایی دارند. اما من گمان می‌کنم، یک مدل بسیار پیشرفته‌تر هم از این سازوکار «گروگان‌گیری» وجود دارد که دیگر با هدف در تله انداختن چند فرد از میان مخالفین طراحی نشده، بلکه در ابعادی بسیار وسیع‌تر، برای به بند کشیدن اقشار بسیار بزرگ یک جامعه به کار می‌رود. در این مدل پیشرفته با تولید انبوه، گروگان‌گیرها تلاش می‌کنند تا از جامعه‌ی مخاطب خود یک «نقطه‌ی ضعف» به دست بیاورند. به محض اینکه اطمینان پیدا کردند جامعه در مقابل چه موضوعی از خودش ضعف نشان می‌دهد، به صورت مداوم بر روی همان نقطه‌ی ضعف انگشت می‌گذارند و هر بار توده‌های قربانی را ناچار می‌کنند به سمت و سوی مورد نظرشان تغییر جهت دهند.

✍️ مدل سوءاستفاده از نقطه‌ی ضعف «مذهبی»، یکی از قدیمی‌ترین و البته نخ‌نماترین مدل‌هایی است که ما در رژیم حاضر با آن مواجه بوده‌ایم. خیلی‌ها هنوز ماجراهایی نظیر «کارناوال ظهر عاشورا» را به خاطر دارند؛ اما نسخه‌های شیرین‌تر و هنری‌تری هم وجود دارند که به ما نشان می‌دهند قدمت گروگان‌گیری از احساسات مذهبی حتی به پیش از برآمدن رژیم فعلی باز می‌گردد. مثلا، به صحنه‌ی معروف رمان (یا سریال) درخشان «دایی‌جان ناپلئون» مراجعه کنید، آنجایی که «آقاجان» قصد داشت در مورد ماجرای ترسیدن «دایی‌جان» دست به افشاگری بزند و دایی‌جان برای پرهیز از آبروریزی، مجلس روضه‌خوانی ترتیب داد. هر بار هم که آقاجان شروع به صحبت می‌کرد، غلظت روضه را بالا می‌بردند که «ای عزیز فاطمه در کوفه‌ی ویران میا»!

✍️ در زمانه‌ای که گرایش به سمت مطالبات ملی و گفتمان ملی آشکارا در دل جامعه اوج می‌گیرد، نیازی نیست که حتما گلی به درشتی «نادر قاضی‌پور» را وسط جمعیت پان‌تورک‌ها ببینید تا اطمینان پیدا کنید یک پای ثابت ماجرای دامن زدن به گفتمان قوم‌گرایی در خود نهادهای امنیتی است. به همان اندازه که لازم نیست خیلی هم پژوهشگر مهاجرت باشید تا دریابید همان کسی که خودش جلوی پای «جنبش اصیل منطقه» فرش قرمز پهن می‌کند، دقیقا همان کانونی است که تئورسین‌هایش را به شکل «دلسوزان ایران» پشت تریبون قرار می‌دهد تا از بحران مهاجرت واویلا سر بدهند.


برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.


#A 456


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


✍️ نقدی بر کارنامه و رویکرد ملّیون در انقلاب ۵۷

آرمان امیری - @Armanparian : بهمن ماه گذشته، به دعوت گروه فرّ ایران این فرصت را پیدا کردم تا در کنار برخی چهره‌ها و مقامات جبهه‌ی ملی ایران، نگاهی بیندازم به کارنامه‌ی ملیون تا بزنگاه انقلاب ۵۷. در این نگاه انتقادی، من ریشه‌ی اشتباهات جبهه‌ی ملی ایران در بزنگاه ۵۷ را در بازخوانی سنت‌های غلط حاکم بر کل دوران فعالیت جبهه ملی طی سال‌های تاسیس تا وقوع انقلاب دنبال کردم و به دو آسیب ریشه‌دار پرداختم که در نهایت در بزنگاه ۵۷ پیامدهای نهایی خود را بروز دادند.

نسخه‌ی کامل گفتگوی این جلسه و سخنان دیگر عزیزان را می‌توانید از کانال گروه فرّ ایران (اینجا: @farreirann) دنبال کنید. من فقط بخش صحبت‌های خودم را برش زده‌ام و اینجا بازنشر می‌کنم.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


گفتگویی در باب ملزومات دموکراسی در ایران

#A 455

آرمان امیری - @Armanparian : پیش از عید، فرصتی دست داد تا به دعوت دوستان «استودیو پات»، گفتگویی با آقای حسام سلامت داشته باشم با محوریت موضوع «دموکراسی در آینده‌ی ایران». هرچند گفتگو بسیار مفصل انجام شد، اما گمان می‌کنم تمام بحث در سطح «مقدمه و پیش‌شرط ضروری تحقق دموکراسی» متوقف باقی ماند و باقی ضرورت‌ها و ملزومات بنای یک نظام دموکراتیک پایدار موکول شد به گفتگوهایی شاید در یک زمان دیگر.

نقطه‌ی آغاز گفتگو برای من ضرورت توجه به «مبانی حقوقی» یک دولت بود. امری که از مشروطه تا به امروز به اصلی‌ترین چالش نظری در مبنای مشروعیت دولت‌های ایرانی بدل شده و اندیشمندان بسیاری را به خود مشغول ساخته، اما متاسفانه در عرصه‌ی سیاسی عملی هنوز هم کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. نشانه‌ای از اینکه سیاست‌ورزی ما تا چه میزان سطحی، شتابزده و بدون توجه به ضرورت تدوین گفتمان‌های منسجم است. به هر حال، در این سطح، من ایده‌ی «توافق‌گرایی» را با گوشه‌ی چشمی به مبانی «حقوق پوزیتیویستی» پیشنهاد می‌کنم که پاسخی است به انسداد آشکار در مجادلات فقهی حقوقی یک قرن گذشته که همچنان ما را در یک دور باطل گرفتار کرده‌اند. (این بخش از طرح موضوع را در قسمت اول گفتگو می‌توانید دنبال کنید)

اما پس از اشاره به مبنای حقوقی، برای ورود به بحث «دموکراسی‌خواهی»، توجه به یک پیش‌شرط دیگر بسیار ضروری است: «دموکراسی، یا استبداد، یا توتالیتاریسم، عناوینی هستند برای توصیف نظام‌های حاکم بر یک دولت-ملت». البته این اشتباهی رایج است که ما از این تعابیر در بسیاری برخوردهای روزمره نیز استفاده می‌کنیم. مثلا خانواده‌ای می‌خواهند روحیه‌ی مشارکتی خود را توصیف کنند و می‌گویند «در خانه‌ی ما همه‌ی تصمیمات به صورت دموکراتیک گرفته می‌شود». یا تعبیر مشابهی که روسای یک شرکت تجاری در توصیف شیوه‌ی مدیریتی خود به کار می‌برند، صرفا به این دلیل که جلسات هفتگی برای گفتگو و مشورت با کارمندان برگزار می‌کنند. دموکراسی یا استبداد اما مفهومی متناظر با رای‌گیری یا نظرسنجی نیستند.

دموکراسی، بر بنیانی از فهم جایگاه انسان‌ها به عنوان «شهروند» بنا می‌شود. شهروند، واحد ضروری تشکیل یک «دولت-ملت دموکراتیک» است و بدون هویت شهروندی، چه انتخاباتی برگزار بشود یا نشود، دموکراسی معنایی ندارد. هویت شهروندی نیز به معنای پذیرش انسان در موقعیت یک «واحد حقوقی» است که با دیگر انسان‌های جامعه از این جهت کاملا برابر و یکسان است. در حالی که در یک خانواده، یا شرکت تجاری یا تیم فوتبال، از آنجا که موقعیت و جایگاه اعضا برابر و از نظر حقوقی مشابه نیست، سخن گفتن از واحد شهروندی هم بلاموضوع می‌شود.

با چنین مقدمه‌ای، بسیار بدیهی است که اگر یک جریان فکری، اساس هویت برابر شهروندی را در میان یک ملت به رسمیت نشناسد، سخن گفتن‌ش در باب «دموکراسی‌خواهی» به طریق اولی بلاموضوع و بی‌معنا است. و از آن مهم‌تر، اگر یک جریان فکری یا سیاسی، اساس «ملت بودن» یک جامعه را زیر سوال ببرد، دیگر بحران در سطح نابودی مبانی دموکراسی‌خواهی متوقف نمی‌شود. خارج کردن اعضای یک جامعه از شکل یک «هویت مشترک ملی» به سمت و سوی هویت‌های نژادی، قومی و زبانی، نقطه‌ی آغاز مسیری است که دیر یا زود با برآمدن رژیم‌های فاشیستی منتهی خواهد شد. رژیم‌های مطلقه، یا استبدادی، همچنان می‌توانند بر بستر یک دولت-ملت قابل تصور باشند، در حالی یک برابری کامل شهروندان را به رسمیت نمی‌شناسند و برای برخی از شهروندان پیشاپیش جایگاه حقوقی برتری قائل می‌شوند. اما جریانی که یکپارچگی ملی را زیر سوال می‌برد، اساسا علیه مفهوم دولت طغیان کرده و بجز شکل دادن به یک موقعیت فاشیستی، هیچ فرجامی برای انتخابش قابل تصور نیست.

تشریح این مقدمه و تاکید بر وجوه و مصادیق متفاوت آن، در برابر گفتمان‌هایی نظیر هویت‌گرایی قومی، یا چپ‌گرایانی که با توهم «مخالفت با ناسیونالیسم»، با اساس و بنیان مفهوم «هویت ملی» به ستیز برخاسته‌اند، به موضوع محوری این گفتگوی مفصل من با آقای سلامت بدل شد که در نهایت در سه‌بخش پیاپی منتشر شد. این سه بخش را می‌توانید از طریق سه لینک زیر تماشا کنید:

✍️ بخش نخست: (تمرکز بیشتر بر مبحث «توافق‌گرایی» و مبانی حقوقی دولت دموکراتیک)

✍️ بخش دوم: (آسیب‌شناسی واپس‌گرایی قومی و خطر «جعل مسأله» در انحراف از توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی)

✍️ بخش سوم: (تاکید مجدد بر ضرورت تدوین و پایبندی به هویت ملی و شهروندی، به عنوان مبنای ضروری برای تشکیل یک دولت ملت دموکراتیک)

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نسخه‌ی کامل این گفتگو در سه بخش منتشر شده است که از لینک‌های زیر می‌توانید مشاهده کنید:

✍️ بخش نخست: (تمرکز بیشتر بر مبحث «توافق‌گرایی» و مبانی حقوقی دولت دموکراتیک)

✍️ بخش دوم: (آسیب‌شناسی واپس‌گرایی قومی و خطر «جعل مسأله» در انحراف از توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی)

✍️ بخش سوم: (تاکید مجدد بر ضرورت تدوین و پایبندی به هویت ملی و شهروندی، به عنوان مبنای ضروری برای تشکیل یک دولت ملت دموکراتیک)

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آرمان امیری - @Armanparian : به تازگی، بیانیه‌ای با امضای بیش از ۸۰۰ نفر منتشر شده در هشدار نسبت به پیامدهای قومیت‌گرایی. طبیعتا من با سویه‌گیری کلی این بیانیه کاملا هم‌دل هستم، اما به دلایلی این بیانیه را امضا نکردم.

مساله‌ی قومیت‌گرایی، هرقدر هم که مخرب و ویرانگر باشد، پاسخ‌هایی شفاف و عقلانی دارد. من باید بتوانم به مخاطب خودم به زبان ساده توضیح بدهم که مساله‌ی تبعیض در کشور ما خصلتی «مذهبی» دارد، و از آنجا که شکاف‌های مذهبی در کشور ما «در برخی موارد» با شکاف‌های قومی متناظر شده، این شائبه پیش می‌آید که شاید این تبعیض‌ها قومی باشد.

اما نقد قوم‌گرایی بدون انگشت گذاشتن بر این مبانی آشکار تبعیض ناقص و غلط‌انداز می‌شود. تعاریف و مقاصد چنین «وفاق»ی قطعا می‌تواند محل تردید و سوءتفاهم باشد. از نگاه من، در شرایطی که کشور در اشغال یک رژیم تمامیت‌خواه و سرکوبگر، با تبعیض‌های آشکار و حتی آپارتاید مذهبی و جنسیتی است، هیچ گونه امکانی برای «انسجام معنادار ملی» وجود ندارد. تنها راهکار گذار به چنین اتحادی هم نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی کانون اصلی بحران، یعنی دستگاه حاکمه‌ است.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آرمان امیری - @Armanparian : تاکید بر ساختارهای سیاسی همچون «دموکراسی» یا «جمهوری»، و حتی کلیدواژه‌های بسیار ساده‌تری همچون تساهل، مدارا، خشونت‌پرهیزی و گفتگو، در عین حال که بسیار شفاف به نظر می‌رسند، بسیار پیچیده و گاه محل اختلافات جدی خواهند بود. هر یک از این تعابیر، وقتی از بستر تاریخی و مبنا و ملزومات نظری و فکری خودش جدا شود، می‌تواند به یک پوسته‌ی تهی مانده از معنا بدل شود که صرفا کارکرد یک ویترین فریبنده را داشته باشد.

فرم‌گرایی افراطی، یعنی دچار شدن به این توهم خام‌اندیشانه که تنها با اصلاح فرم می‌توانیم تمامی مشکلات سیاسی را مرتفع کنیم، به باور من بزرگترین آفت جریان اصلاح‌طلبی در دهه‌ی هفتاد بود. جریانی که گمان می‌کرد در دل یک حاکمیت اقتدارگرا و هویتی اسلامی/شیعی، می‌تواند مفاهیم مدرنی همچون جامعه‌ی مدنی و حقوق شهروندی را پی‌گیری کند. فرجام کار اما به خوبی نشان داد که ترکیب‌بندی مدنیت با خوانش‌های وصله پینه شده از روایت‌های دینی، سرنوشتی متفاوت از همان مثل «مشروطه‌ی ایرانی» به دنبال نخواهد داشت.

نسخه‌ی کامل گفتگوی پیوست را از این لینک می‌توانید ببینید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آرمان امیری - @Armanparian : چالش پرتکراری در نقد تاریخ اندیشه‌ی ایرانی وجود دارد با عنوان «امتناع اندیشه». اما در زمانه‌ی ظهوری روزافزون تحلیل‌گران سیاسی که گاه با اصطلاحاتی پرطمطراق سخن می‌گویند، آیا همچنان می‌توان از «امتناع اندیشه» سخن گفت؟

من فقط می‌خواهم به یک نکته‌ی کوچک اشاره کنم و آن خود مفهوم «اندیشه» است. اندیشه، اساسا محصول «تقدم پرسش بر پاسخ» است. اندیشمند اصیل، در واقع یک پرسش‌گر اصیل است، حتی اگر نتواند برای پرسش خود پاسخی ارائه کند. وضعیت «تقدم پاسخ بر پرسش»، ویژگی بارز عصر اسطوره‌هاست؛ وضعیتی «ضداندیشه» و مصداق «دین‌خویی» است.

به همین سیاق، انبوه سیاست‌ورزانی که ابتدا یک موضع سیاسی اتخاذ می‌کنند و سپس انبوهی صغری و کبری به هم می‌بافند که نتیجه‌ی پیشاپیش اتخاذ شده‌ی خود را توجیه و تئوریزه کنند، باید گفت ما با همان عارضه‌ی «تقدم پاسخ بر پرسش» مواجه هستیم. این سیاست‌ورزان، اگر هم بنابر معجزه‌ای بتوانند گرهی از کار سیاست باز کنند، در ساحت اندیشه همچنان مصادیق آشکار همان «امتناع اندیشه» باقی می‌مانند.

نسخه‌ی کامل گفتگوی پیوست را از این لینک می‌توانید ببینید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.


روایتی از فراز و فرود نقد انقلاب، از دهه هفتاد تا جنبش مهسا

#A 454

آرمان امیری - @Armanparian : این کلیدواژه‌ی "۵۷ی" از کجا پیدا شد و این موج "۵۷ستیزی" چطور فراگیر شد؟ یا بهتر بپرسم؛ این نگاه خاص که این روزها چنین بدیهی به نظر می‌رسد، طی ۴۵ سالی که از انقلاب می‌گذرد کجا بود؟ آیا در تمام دهه‌های گذشته هیچ کس به ذهنش نرسیده بود که نتایج انقلاب ویرانگر بوده و باید نقد شود؟

این روزها شاهد گفتمان نورسیده‌ای در فضای سیاسی و اجتماعی هستیم که نقدش به انقلاب و انقلابیون بسیار مبنایی است و از تمامی ارزش‌ها و رویکردهای آنان احساس انزجار می‌کند. پرسش من فعلا در باب چیستی این ارزش‌ها و یا چیستی ارزش‌های جایگزین در نظرگاه منتقدان و مخالفان ۵۷ نیست. پرسش من یک مرحله عقب‌تر است: چرا چنین گفتمانی امروز و تنها پس از ۴۵ سال شکل گرفته؟ آیا نسل‌های قبلی طی این ۴۵ سال متوجه هیچ ایرادی در انقلاب و یا عملکرد انقلابیون نشده بودند؟

یا خیلی مهم‌تر: این منتقدان جدید، تا حالا کجا بوده‌اند؟ آیا اینان، در سال‌ها یا دهه‌های پیش هم همین نظر را در مورد انقلابیون ۵۷ داشتند؟ و یا امروز با چرخشی آشکار در مواضع و رویکردهای گذشته، حتی باورهای پیشین خود را هم منکر می‌شوند؟

این‌ها پرسش‌هایی است که مدت‌ها در پی فرصتی بودم تا در دل یک روایت کامل و منسجم بدان‌ها پاسخ بدهم. خوشبختانه دعوتی از جانب دوستان "رسانه‌ی پارسی" این فرصت را فراهم آورد تا در یک گفتگوی مفصل، روایتی از روند تحول نقادی انقلاب را در دهه‌های گذشته و به ویژه دهه‌ی هفتاد مرور کنم.

در مرحله‌ی اول این روایت، من نشان خواهم داد که به فاصله‌ی تنها یک دهه پس از انقلاب، شاهد نخستین موج نقادی نسبت به عوامل و دلایلی بودیم که فرجام انقلاب را به یک فاجعه کشاند. در واقع، اگر وقفه‌ی دهه‌ی نخست (که بیشتر محصول اضطرار دوران جنگ بود) را نادیده بگیریم، طبقه‌ی متوسط ایرانی، در اولین فرصتی که پیدا کرد، با نقادی خود نشان داد که نتایج انقلاب را از هر جهت شکست خورده و زیان‌بار می‌داند. با این حال، نوع نقدی که در دهه‌ی هفتاد مطرح شد، متناسب با نوع جهان‌بینی طبقه‌ی متوسط شهری، از جنسی متفاوت با نقد و نگاهی بود که امروز در جامعه شیوع پیدا کرده است. من به اختصار آن نقادی را، نوعی نقد "فرم‌گرایانه" به انقلاب می‌خوانم.

هرچه بود، جنبش اجتماعی "اصلاحات" و سپس بازتاب آن در سطح سیاست و دولت، محصول همان نقد و همان جهان‌بینی بود، که البته می‌دانیم دوام چندانی نداشت و سرانجام به شکست انجامید.

در دومین بخش از روایت، من دلایل آن شکست را هم معطوف به همان نوع نقادی و جهان‌بینی بازخوانی می‌کنم تا از آن پس وارد دوران پسا۸۸ شویم و برسیم به جنبش "زن، زندگی، آزادی". بزنگاهی که یک رویکرد کاملا متفاوت در نقد دلایل و ریشه‌های انقلاب شیوع پیدا کرد. در برابر نقد "فرم‌گرا"ی دهه‌ی هفتاد، من این رویکرد جدید را نقدی "شالوده‌گرا" می‌خوانم که با کلیدواژه‌ی ۵۷ی بسیار آشنا و متواتر شده است. نقدی که بسیاری از ضعف‌های رویکرد پیشین (در دهه‌ی هفتاد) را جبران کرده، اما از سوی دیگر خودش با چالش‌های جدی ناشی از نادیده گرفتن اهمیت "فرم کنش‌گری و مدنیت در سیاست‌ورزی" مواجه است.

در نهایت، در اندک فرصت باقی مانده در بخش چهارم این گفتگو، تلاش کردم از تلفیق ضعف‌ها و قوت‌های حرکت‌های پیشین، چشم‌اندازی به مساله‌ی "چه باید کرد؟" برای الگوهای آینده ایجاد کنم. هرچند این بحث به قدری مهم و اساسی است که نمی‌تواند در این سطح خلاصه شود، اما نیاز بود حداقل یک بار روایت کلی خودم از این مسیر را بازخوانی کنم، تا در فرصت‌های بعدی، هرگاه صحبتی در مورد نسخه‌ی پیشنهادی نهایی شد، معلوم باشد من از چه نظرگاهی و با تکیه بر چه روایتی از گذشته به چنین پیشنهادی رسیده‌ام.

اگر مایل بودید، می‌توانید فایل کامل این گفتگو را از یوتیوب رسانه پارسی ببینید.

✍پی‌نوشت:
اگر نقد یا نظری در مورد این طرح بحث داشتید، می‌توانید از طریق کامنت‌های یوتیوب ارسال کنید. من کامنت‌های این پست را دنبال می‌کنم.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.

https://youtu.be/p1LCzjp_puU?si=95M4KjHxD8leUDUy


در باب فراخوان ۲۵ بهمن


گروهی از شهروندان، از جمله برخی چهره‌های شناخته شده، فراخوانی داده‌اند برای سالگرد ۲۵ بهمن‌ماه، تا در این مناسبت به تداوم بیش از ۵۰۰۰ روز حصر بدون محاکمه‌ی مهندس موسوی و خانم رهنورد اعتراض کنند. به نظرم نفس این حرکت بسیار ارزشمند است و شاید تا همینجا هم بسیار به تأخیر افتاده و باید از سال‌ها پیش و ای بسا همان زمان که دولت‌های اعتدال مدام با وعده‌های «کلید رفع حصر» از مردم رای می‌گرفتند این مطالبه به صورت جدی طرح و پی‌گیری می‌شد.

با این حال، گمان می‌کنم شیوه‌ی طرح فعلی، دست‌کم دو ایراد دارد که با اندکی اصلاح می‌تواند هم از نظر ماهیت و هم از نظر ابعاد مساله به کلی دگرگون شود.

ایراد نخست، شخصی‌سازی یک مساله‌ی تماما سیاسی و یک ایراد بزرگ در نوع حکمرانی کشور است. این حصر و زندان بدون محاکمه، مشتی نمونه‌ی خروار از وضعیت عدالت و دادگستری در کشور ما است که هرچند در مورد محصورین، حتی بدون برگزاری یک دادگاه فرمایشی بروز پیدا کرده، اما به همین عزیزان خلاصه نمی‌شود. وجود انبوهی از زندانیان سیاسی در کشور ما نشان می‌دهد که حتی برگزاری دادگاه هم تا چه میزان تحت تاثیر بی‌عدالتی‌های سیاسی است و اساسا ما نه با یک ظلم شخصی، بلکه با یک بحران استبداد سیستماتیک و نقض گسترده‌ی حقوق شهروندی و سیاسی مواجه هستیم.

از سوی دیگر، تمرکز بر نام محصورین، این شائبه را ایجاد می‌کند که گویی باقی زندانیان سیاسی مورد نظر معترضان قرار ندارند و مساله در یک سهم‌خواهی شخصی یا گروهی خلاصه شده. همین شائبه سبب می‌شود باقی جریانات سیاسی و یا حتی خانواده باقی قربانیان سیاسی نتوانند مستقیما در این فراخوان مشارکت داشته باشند.

به گمان من، اگر طراحان فراخوان اخیر، سالگرد ۲۵ بهمن را، به عنوان یک روز نمادین برای اعتراض به «تمامی احکام سیاسی» در نظر بگیرند و خواستار «آزادی تمامی زندانیان سیاسی» شوند، در وهله‌ی نخست، مساله را از یک «مطالبه‌ی شخصی» به ابعاد اصلی و سیاسی آن ارتقا خواهند داد، و از سوی دیگر، می‌توانند از تمامی جریانات و گروه‌های سیاسی دیگر دعوت کنند که در آن روز، به هر طریق ممکن و با انواع خلاقیت‌های اعتراضی که از حرکات خودجوش این سال‌ها سراغ داریم نسبت به احکام غیرعادلانه‌ی زندانیان سیاسی اعتراض کنند.

پی‌نوشت:

طرح ایده‌ی اولیه‌ی این فراخوان را از اینجا ببینید.
برای مشاهده‌ی همراهی برخی چهره‌های دیگر می‌توانید اینجا - اینجا - اینجا - را ببیند.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Показано 20 последних публикаций.