ریشههای فلسفی ناسیونالیسم سمّی!#A 460
✍️ آرمان امیری
@armanparian - صحبتهای آیسان اسلامی، «خوشبختانه» با واکنشهای انتقادی زیادی همراه شده است. به ویژه در زمانهی «پسا مهسا»، حساسیت فضای رسانهای نسبت به این دست نگرشهای زنستیزانه کاملا قابل درک و ستایشبرانگیز است؛ اما موضوع این یادداشت، وجه جنسیتی مساله نیست. ماجرای تکاندهندهی تجاوز را من اینجا صرفا به عنوان یکی از اشکال «بیاخلاقی» مورد توجه قرار میدهم.
توجه اصلی این یادداشت، به نوع استدلال یا نگرشی است که پس ذهن چنین افرادی قرار دارد. استدلالی مبتنی بر اینکه بد اخلاقی در مواجهه با «غیرایرانی / فرنگی / بیگانگان» رخ داده، در نتیجه نه تنها قابل شماتت نیست، بلکه ای بسا قابل تقدیر یا افتخار هم باشد!
نمونهای دیگر از همین استدلال را در اسلاید بعدی از جانب کسی خواهیم دید که بر خلاف آیسان، اتفاقا به جامعهای از نخبگان ادبی، هنری و فرهنگی کشور تعلق دارد. (پارت دوم
کلیپ پیوست و سخنان جناب فراستی)
من تردیدی ندارم که آقای فراستی بسیار باهوشتر از آن است که همین استدلالش را در مواجهه با ماجرای تکاندهندهای همچون تجاوز گروهی به یک زن کرهای تکرار کند. قطعا هم اگر از او بپرسید که نظرش در این مورد چیست، از وقوع چنین اتفاقی اعلام انزجام خواهد کرد؛ اما آیا چنین اعلام انزجاری یک تناقض در بنیان استدلالی ایشان نیست؟
گاهی شدت شنائت یک عمل، بسیار بیشتر از نفس خود عمل در قضاوت ما اثر میگذارد. عجیب هم نیست. به هر حال مواجهه با یک مورد «کلاهبرداری» را نمیشود با یک «قتل» یا «تجاوز» مقایسه کرد. (آیا لازم است تأکید کنم که کسب جایزهی جعفر پناهی را مصداق کلاهبرداری نمیدانم و در اینجا دارم صرفا به دریچهی استدلال فراستی اشاره میکنم؟)
اما قضاوت در مورد شدت و ضعف یک جرم یا ناهنجاری، بحثی است در حوزهی قضاوت حقوقی یا شاید هم آسیبشناسی اجتماعی. اگر از دریچهی فلسفهی اخلاق به موضوع وارد شویم، این مبنای استدلال است که اهمیت دارد، نه شدت و ضعف اتفاقی که رخ داده.
به تازگی در یادداشت دیگری هم اشاره کردم که به باور من، زبان، ادبیات و منطق نگرش نخبگان اجتماعی و فرهنگی، با فاصلهی اندکی در تمامی اقشار جامعه رسوب میکند. یعنی دستگاه فکری و اخلاقی که نخبگان تولید میکنند، با چند واسطه و گذشت زمانی اندک در تودهی جامعه فراگیر میشود، البته نه دقیقا به همان شکلی که نخبگان مد نظر داشتهاند: تودهی مخاطبان، هر استدلالی را به شیوهی خودش میشنود و فهم میکند. پس وقتی فراستیها در یک سطح نخبگانی استدلال میکنند «از اینکه میشود سر خارجیها را کلاه گذاشت خوشحالم»، امثال آیسان اسلامی هم پیدا میشوند که نتیجه بگیرند: اگر ما به خارجیها آسیب بزنیم، حتی مایهی افتخار است!
همچنان برای من قابل درک است که آقای فراستی صادقانه اعتراض کند که ابدا منظور من چنین مصداقی نبوده است؛ اما به همین میزان هم به آیسان اسلامی حق میدهم که در دفاع از خود بگوید من فقط از همان منطق آقای فراستی پیروی کردم! فرآیند ترجمان جملهی فراستی به استدلال آیسان آنقدر پیچیده نیست که در همان نگاه نخست هم نتوان تشخیص داد گسترش منطق فراستی چه تبعات فاجعهباری به همراه خواهد داشت!
اما تمام این مقدمات را من با هدف دیگری نوشتم. از نظر من، مسعود فراستی هم در جایگاه نخبگانی قرار ندارد که توانایی تولید ایدههای کلان فکری و اخلاقی را داشته باشند. فراستی در بهترین حالت، به قشر «نخبگان میانی» تعلق دارد. نخبگانی که جذب یکی از ابرروایتهای فکری میشوند که معمولا با پیچیدگیهای فلسفی و تاریخی و اجتماعی بیشتری طراحی شدهاند.
ویژگی قشر نخبگان میانی همین است که از یک سو توانایی فهم این پیچیدگیهای فکری-فلسفی را دارند، و از سوی دیگر میتوانند با زبانی عامهفهم این دستگاه را در دل جامعه ترویج کرده و گسترش دهند. پس برای کشف آبشخور اصلی این دستگاه استدلالی، باید یک قدم عقبتر رفت و به گمان من، به یکی از آشناترین نامهای حوزهی اندیشه برخورد کرد: «سیدجواد طباطبایی»!
(اشاره به پارت سوم
کلیپ پیوست)
برای خواندن ادامهی این یادداشت «
اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSaraاینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.