دامه می داد. اصلا نفهمیدم که دستش و از رو سینم برداشته و داره جق میزنه. چند دقیقه بعد یک دفعه دیدم داره بلند بلند نفس نفس میزنه و با دست چپش من و محکم به خودش فشار می ده. واقعیت ترسیدم چیزی شده باشه. تا حالا ندیده بودم مرد ها چی جوری ارضا میشن. گفتم چی شده سعید. گفت ساکت ساکت، هیچی نگو. آآآییی، آآههه. بعد شل کرد و لبش و از رو سینه ام برداشت. دیدم کیرش دستش و سرش خیس. گفتم؛ آبت اومد؟ گفت آره. گفتم؛ خاک تو سرت، کجا ریختی! گفت زیاد نمیاد، چند قطره بود مالیدم رو خودش. گفتم؛ دستمال ندارم تو اتاقم، برو بشور. لباس هاشو ورداشت گفت تو بهترین خواهر دنیایی. گفتم؛ خیلی بیشعوری، تو ارضا شدی، پس من چی! گفت؛ الان میام هر کاری بخوای میکنم. گفتم؛ زر نزن، این دفعه آخرت بود. یک بار دیگه حرف امروز و بزنی یا بهم دست بزنی به مامان بابا میگم. برو گمشو. اونم در و باز کرد، یه سرک بیرون کشید و دویید تو دستشویی. منم رفتم رو تختم، روم و کشیدم و شروع کردم با کسم بازی کردن تا چند دقیقه بعد لرزیدم و ارضا شدم.
بعد از این جریان چند باری سعید تلاش کرد تا دوباره بهش راه بدم ولی من خیلی جدی برخورد کردم و بهش فهموندم که نمی تونیم این کار و انجام بدیم والا رابطه خواهر برادری مون واسه همیشه خراب میشه و اینکه من به عنوان یه برادر دوسش دارم و نمیخوام که از دستش بدم. اون هم من و بوسید و گفت اون هم من و از همه دنیا بیشتر دوست داره و نمیخواد هیچ وقت من و از دست بده. دیگه هیچوقت چنین اتفاقی بین ما نیفتاد تا من بیست سالگی ازدواج کردم. رابطه ما هنوز خواهر و برادری و هیچوقت از اون روز صحبت نکردیم و نمی کنیم ولی این خاطره یک حقیقت که تو قلب دوتامون حک شده تا زنده ایم.
نوشته: لبلا
@dastan_shabzadegan
بعد از این جریان چند باری سعید تلاش کرد تا دوباره بهش راه بدم ولی من خیلی جدی برخورد کردم و بهش فهموندم که نمی تونیم این کار و انجام بدیم والا رابطه خواهر برادری مون واسه همیشه خراب میشه و اینکه من به عنوان یه برادر دوسش دارم و نمیخوام که از دستش بدم. اون هم من و بوسید و گفت اون هم من و از همه دنیا بیشتر دوست داره و نمیخواد هیچ وقت من و از دست بده. دیگه هیچوقت چنین اتفاقی بین ما نیفتاد تا من بیست سالگی ازدواج کردم. رابطه ما هنوز خواهر و برادری و هیچوقت از اون روز صحبت نکردیم و نمی کنیم ولی این خاطره یک حقیقت که تو قلب دوتامون حک شده تا زنده ایم.
نوشته: لبلا
@dastan_shabzadegan