تیتر یک ) دلا!غصه نخور. بی شوهری هم عالمی دارد😎😁
تیتر دو) چطوری بعضی از شوهرها اجازه میدن مث یک برده با خانمشون برخورد میکنن؟
تیتر سوم )مردی که دوستت داره ؛عاشق چین چروک شکمت هم میشه!
امروز میزبان دوستان دبیرستانیام بودم. هر وقت مهمانشان هستم سر سفرههای رنگارنگشان مینشینم اما امروز و دیروز و پریروز وقت آشپزی نداشتم و از مامان هم خواستم آش بپزد که گفت حوصلهاش را ندارد. بابا ولی تمام اسباب پذیرایی را خرید و گفت: «دوستات روزیدارن.» آخرهای مهمانی دیدم میوه و شیرینی و تخمه و چای و پفیلا خیلی خشک و خالیست و به داداشکوچیکه پیام دادم ساندویچ بخرد. نیمساعت بعد ساندویچ در دست، دم در بود.
دوستانم گفتند چرا ساندویچ خریدم و از من توقع عصرانه ندارند، چون خانم خانه نیستم و این چیزها. این چیزهایشان قدری تلخ بود برایم. همیشه در مواجهه با این گروه از دوستانم حس دوگانهای دارم. از طرفی بابت تفاوت اجتماعی محسوسمان خوشحالم و از طرفی حس عقبماندن از سیر طبیعی زندگی را دارم. آخر مهمانی ولی نظرم عوض شد.
سر سفره، یکی از دوستانم نوشابه نخورد و گفت از وقتی شوهرش از گرجستان برگشته عکس زنان خدمهی کِشتی را نشانش داده و گفته باید هیکلش مثل آنها بشود و شکمش را آب کند. همگی از تعجب خشکمان زد. آخر دوستم بهغایت لاغر است و ذرهای شکم ندارد، آن هم بعد از سه زایمان. تعجبمان را که ابراز کردیم گفت منظور شوهرش قسمت زیر ناف است و رفتهاند برای جراحی و دکتر گفته این قسمت به رحم ربط دارد و اگر رحمش را دربیاورد شاید شکمش صافِ صاف شود. حالا شوهرش مردد است که هنوز بچه میخواهند یا نه و زن، رحمش را دربیاورد و شکمش را تخت بکند یا نه؟ بعد دوستم گفت: «میدونم همهی اینا از سر عشق و علاقهش به منه.»
@chehel_salegi
آن یکی دوستم هم گفت: «آره بابا. غیرت نشونهی عشقه. مثلاً من پریشب به پیک اسنپفود آدرس میدادم و گفتم: فلان کوچه رو بپیچ بیا سمت راست. بعد شوهرم انقدر دعوام کرد که چرا به مرد غریبه گفتی: بپیچ و بیا. باید میگفتی: بپیچید و بیایید.»
یکی دیگر از دوستانم هم گفت: «وااای. یاد شوهر خودم افتادم. چند شب پیش رفتیم سمنوپزون، بعد که برگشتیم یه قشقرقی به پا شد. فکر میکنید سرِ چی؟ شوهرم میگفت چرا کمربند پالتوت رو بستی و اندامت توی پالتو پیدا بوده.» آخرسر، آن یکی دوستم جمعبندی کرد که: «آره. همهی اینا نشونهی توجه و محبته.»
من؟ من هیچ، من نگاه.
منصوره رضایی 💎
@mahboubeman
@safar_chehelsalegi
تیتر دو) چطوری بعضی از شوهرها اجازه میدن مث یک برده با خانمشون برخورد میکنن؟
تیتر سوم )مردی که دوستت داره ؛عاشق چین چروک شکمت هم میشه!
امروز میزبان دوستان دبیرستانیام بودم. هر وقت مهمانشان هستم سر سفرههای رنگارنگشان مینشینم اما امروز و دیروز و پریروز وقت آشپزی نداشتم و از مامان هم خواستم آش بپزد که گفت حوصلهاش را ندارد. بابا ولی تمام اسباب پذیرایی را خرید و گفت: «دوستات روزیدارن.» آخرهای مهمانی دیدم میوه و شیرینی و تخمه و چای و پفیلا خیلی خشک و خالیست و به داداشکوچیکه پیام دادم ساندویچ بخرد. نیمساعت بعد ساندویچ در دست، دم در بود.
دوستانم گفتند چرا ساندویچ خریدم و از من توقع عصرانه ندارند، چون خانم خانه نیستم و این چیزها. این چیزهایشان قدری تلخ بود برایم. همیشه در مواجهه با این گروه از دوستانم حس دوگانهای دارم. از طرفی بابت تفاوت اجتماعی محسوسمان خوشحالم و از طرفی حس عقبماندن از سیر طبیعی زندگی را دارم. آخر مهمانی ولی نظرم عوض شد.
سر سفره، یکی از دوستانم نوشابه نخورد و گفت از وقتی شوهرش از گرجستان برگشته عکس زنان خدمهی کِشتی را نشانش داده و گفته باید هیکلش مثل آنها بشود و شکمش را آب کند. همگی از تعجب خشکمان زد. آخر دوستم بهغایت لاغر است و ذرهای شکم ندارد، آن هم بعد از سه زایمان. تعجبمان را که ابراز کردیم گفت منظور شوهرش قسمت زیر ناف است و رفتهاند برای جراحی و دکتر گفته این قسمت به رحم ربط دارد و اگر رحمش را دربیاورد شاید شکمش صافِ صاف شود. حالا شوهرش مردد است که هنوز بچه میخواهند یا نه و زن، رحمش را دربیاورد و شکمش را تخت بکند یا نه؟ بعد دوستم گفت: «میدونم همهی اینا از سر عشق و علاقهش به منه.»
@chehel_salegi
آن یکی دوستم هم گفت: «آره بابا. غیرت نشونهی عشقه. مثلاً من پریشب به پیک اسنپفود آدرس میدادم و گفتم: فلان کوچه رو بپیچ بیا سمت راست. بعد شوهرم انقدر دعوام کرد که چرا به مرد غریبه گفتی: بپیچ و بیا. باید میگفتی: بپیچید و بیایید.»
یکی دیگر از دوستانم هم گفت: «وااای. یاد شوهر خودم افتادم. چند شب پیش رفتیم سمنوپزون، بعد که برگشتیم یه قشقرقی به پا شد. فکر میکنید سرِ چی؟ شوهرم میگفت چرا کمربند پالتوت رو بستی و اندامت توی پالتو پیدا بوده.» آخرسر، آن یکی دوستم جمعبندی کرد که: «آره. همهی اینا نشونهی توجه و محبته.»
من؟ من هیچ، من نگاه.
منصوره رضایی 💎
@mahboubeman
@safar_chehelsalegi