آرامش (چهلسالگي)...


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


🌿بفرمایید چن جرعه آرامش !
کانالی برای رسیدن به خودمون
جایی برای شنیدن حرف دل،
عاشقانه هایی که بر دل آویزونن
کپی با ذکر منبع، نوش جان
@ghasemhalajian
@safar_chehelsalegi : کانال سفرنامه های من
https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


.
🎖 این لینک تا دقایقی دیگر پاک می شود...👇
https://t.me/addlist/_AMVrnck_V1iNjU0
🏃‍♀🏃تا فرصت هست عضو شو...🔺




🪻مصاحبه متفاوت سروش صحت با علیرضا قربانی

قصه ی درخت ارغوان ِ حیاط منزل استاد ابتهاج رو خوندم‌. بعضیا بعدش اسم دختران تازه متولد شده شون رو گذاشتن ارغوان !
اجرای زنده ی ما در تخت جمشید بخاطر اینه که اونجا گهواره تمدن ماست .
@chehel_salegi
برنامه های روزانه من : ورزش روزانه ؛ جلسات کاری ؛ تمرین ۳ ساعته آوازی ؛ قربون صدقه ی دوستان رفتن و....

شبی که روی « سن » آب در گلوی من گیر کرد ؛ همه ی مهمانی‌های کنسرت ( مردم عزیزم) شروع کردن به خوندن ....
آواز و حافظ ؛ دوقلوهای من هستن با آرزوی اینکه روزی خواننده بشن با ذایقه ی خودشون. خودمم عاشقانه موسیقی عربی ؛ اسپانیایی ؛ ترکی رو گوش میدم .💎
@chehel_salegi


من همیشه عاشق زنهایی میشم که برای من آفریده نشدن.
#از_نفس_افتاده
.............................................................
این دیالوگ فیلم هست.مربوط به اون لحظه فیلم. اما معنیش در کل میشه عاشق افرادی میشی که میدونی بهشون نمیرسی.سهم تو نیستن.مثلا عاشق زنی که متاهل هست.زنی که سطح طبقاتیش خیلی بالاست.زنی که بلخاظ فرهنگی اجتماعی بهت نمیخوره یا برعکس عاشق مردی که ...
@chehel_salegi
ساده ش مثل کسی که عاشق شیرینی هست ولی دیابت داره.همیشه عاشق چیزایی شده که نمیتونه بخوره💎


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🪻تا مرز « له شدن » میری .... اما ...!

گفت: چی می‌شود که یک آدم در بدترین حالات فروپاشیدگی‌اش ناگهان بلند می‌شود و اتفاقا قدم‌های بلندتری برمی‌دارد و موفق‌تر می‌شود؟! چرا در حالت عادی همانقدر تلاش نمی‌کند؟
+ گفتم: به همان دلیل که از قدیم گفته‌اند: درست در همان لحظه‌ که برنج به بالاترین نقطه‌ی جوشِ خودش رسیده و احتمال له شدنش می‌رود، روی آن آب خیلی سرد بریز، آن‌وقت برای نجات خودش، جوری قد میکشد که در حالت عادی هرگز قد نمی‌کشید...
@chehel_salegi
گاهی لازمه‌ی رشد این است که تا مرز له شدن پیش برویم و در همان حالتِ شکسته و گداخته، کاملا ناگهانی برخیزیم تا بیشتر قد بکشیم و در جایگاه‌های بلندتری بایستیم.

نرگس صرافیان💎
اینجا 👇جمع شدیم که بریم طبیعتگردی
@safar_chehelsalegi


یک )من گمان می‌کنم دوست داشتن یک نفر انگیزه ی کافی برای ادامه ی زندگی را ایجاد خواهد کرد ...زندگی به اندازه کافی دشوار ست و بدون دوست داشتن ها سخت تر جلوه خواهد نمود.

عادله زمانی 💎
@chehel_salegi
دو ) باشد كه با فردى وارد رابطه شويد كه به زبان روح شما سخن بگويد و مجبور نباشيد عمرى را صرف ترجمه خود براى او كنيد.💎


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نمی‌دونم چرا؟!ولی چند وقتیه دیگه به چیزی یا کسی حسودیم نمیشه....نمیدونم از کی شروع شد، ولی مدتهاست خیلی سوال‌ها پرسیدنشون و دانستن جواب‌شون برام لازم نیست و بی‌خیال پرسیدن‌شون هستم. یعنی اصلا دلیلی نمی بینم که بپرسم. مثلا اینکه شما دانشگاه قبول شدی؟ یا خونه خریدین شما؟ ازین سوالها که به من ربطی نداره و مال رندگی من نیست اصلا.
@chehel_salegi
حالا که فکر می‌کنم می‌بینم چند وقتی‌ام هست که از خبرایی که آدمها رو خوشحال میکنه، بیشتر از همیشه خوشحال میشم....چند وقتیه فهمیدم که هر کی یه گوشه ای مشغول به گنج تبدیل کردن رنجشه. دیگه به اینکه کی چیکار داره می‌کنه و این چیزا کاری ندارم....نمیدونم دقیق چند وقته، ولی حال دلم خیلی بهتره.
#محبوبه‌_احمدی (@mahmadi_b)💎
امکان سفر به جاهای قشنگ دنیا 👇
@safar_chehelsalegi


🪻آغاز سفر چهلسالگی « مرتضی»!

پذیرفتن حوادث بیرونی و افزایش میزان صلح درونی در کنار بی‌خیالی بیشتر نسبت به خیلی از مسایلی که قبلا برامون مهم بودن از جمله نکاتی هست که خیلی‌ها در این « حس چهلسالگی » بهش می‌رسند !
@chehel_salegi
مبارک ایشون و کسایی باشه که به این حس ناب رسیدن 🙏🙏❤️💎

اینجا جمع شدیم که بریم طبیعتگردی👇
@safar_chehelsalegi


🪻رها ؛ رها ، رها من ! (۲۲۰)

شش ماه و خرده‌ای می‌شود که ساعت مچی‌ام خوابیده است. عقربه‌ها سرِ ساعت هشت و بیست دقیقه متوقف شده‌اند. چرا باطری‌اش را عوض نمی‌کنم؟ چون این ساعت اصلا باطری ندارد و با حرکت مچ دست شارژ می‌شود. چرا تعمیرش نمی‌کنم؟ چون هزینه‌ی تعمیرش کمی کمتر از قیمت خودش است. چرا ساعت جدید نمی‌خرم؟ چون ساعت را صاحبِ زلف مشکین به من هدیه داده و وظیفه‌ی این ساعت بیشتر از این‌که یادآوری زمان باشد، یادآوری صاحب آن زلف مشکین است. همین است که شش ماه خرده‌ای است که ساعت روی مچم به خوابی عمیق فرو رفته است.
@chehel_salegi
شکایتی هم ندارم. اصلا حق عقربه‌های ساعت است که بعد از این همه سال بی‌صدا دویدن دنبال همدیگر و بازیچه‌ی دست زمان شدن، حالا بایستند و به خوابی عمیق فرو بروند. حالا نوبت زمان است که دنبال این عقربه‌ها بدود و خودش را با آن‌ها تطبیق دهد. خیلی هم سخت باید باشد. زمان هر دوازده ساعت فقط یک بار می‌تواند با عقربه‌ها هماهنگ می‌شود. ساعت هشت و بیست دقیقه. اصلا لابد یکی از دلایل دیگری که ساعت را هنوز به مچم می‌بندم همین است. لاکردار درس آزادگی داده. شش ماه و خورده‌ای پیش‌تر، ساعت هشت و بیست دقیقه، احتمالا عقربه‌ی کوچک به عقربه‌ی بزرگ تشر زده که گور بابای زمان و تکانِ مچِ دست آقای عطار و گردش زمین به دور خورشید و تقویم جلالی و ابر و باد و مه و غیره. من دیگر از جایم تکان نمی‌خورم. از حالا به بعد کائنات باید به دور من بگردند و برسند به زمانی که من می‌گویم. هشت و بیست دقیقه. احتمالا عقربه‌ی بزرگ هم همانجا دست از خدمت کشیده و زیر لب زمزمه کرده که:
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت.

#فهیم_عطار💎

دوستداران سفر اینجا 👇جمع شدن
@safar_chehelsalegi


🪻دمنوش متفاوت « ضیاء » با « پریوش نظریه» (۶)

شما بعنوان بازیگر رو خیلی جدی میبینن. چرا؟
«فرزند اول » خانواده بودن ؛ چه شکلیه؟
ظاهراً اکثر اوقات در منزل هستین .‌ چطور تحمل میکنین؟
شما ۹ تا گربه دارین توی خونه . چرا گربه و چرا اینقدر زیاد ؟
@chehel_salegi
بچه دهه هشتادی دارین... اینا چه شکلی اند؟
یه فیلم ساختین از « غسالخانه و غساله ها» ی بهشت زهرا ( نزدیکتر از نفس) : شما ۱۲ تا مُرده رو شستین. میشه از حس و حالتون رو بگین؟
غساله ها داشتن یه بچه شیش ماهه رو میشستن.... اون وقتا میشد از پشت پنجره ؛ همه چی رو دید ....مادرش یهویی گفت : مراقب باشین آب توی گوش بچّه ام نره 😔

بعد از « مادر شدن » یه آدم دیگه ای شدین. درسته؟
نشانی اینستاگرامم 👇در خدمت تونم
https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA2M2Y=


🪻خانمها چیز زیادی نمیخوان! کسی باشه محکم و با صداقت دوستشون داشته باشه! همین!

گفت: بیشترِ زن‌ها از جنگیدن و قوی بودن بیزارند، تو چی؟ گفتم: من دلم می‌خواهد قوی باشم، لباس رزم بپوشم، از خانه بزنم بیرون، فاتح جنگ‌های بسیاری باشم، به خانه که بازگشتم در آغوش امن و گرم مرد عاشقی پناه بگیرم.
@chehel_salegi
من دلم می‌خواهد قوی‌ترینِ جهان باشم و ضعیف‌ ترینِ یک نفر...من دلم می‌خواهد یک نفر باشد در میان آدم‌ها که در بی‌رحم‌ترین حالات من، کودک معصوم و بی‌پناهی را ببیند که دلش آغوش امنی خواسته برای پناه بردن و گریستن.
من دلم می‌خواهد حتی اگر حق با من نبود، یک نفر همیشه و همه جا حق را به من بدهد.من دلم می‌خواهد یکی باشد؛ آنقَدَر شایسته و امن؛ که نیمه‌ی ضعیف و ظریفم را به او نشان بدهم و نیمه‌ی جسورم را به آدم‌ها...
نرگس صرافیان💎
اینجا جمع شدیم که بریم طبیعتگردی👇
@safar_chehelsalegi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🪻نیازمند نباشیم ... شایسته باشیم در داشتن رابطه یا پول و سرمایه !

«#حسین_اورا » خیلی خیلی ساده و درست ؛ توضیح میده فرق نیاز به رابطه رو با شایسته ی ارتباط بودن . تفاوت محتاج بودن به سرمایه رو با شایسته ی سرمایه دار شدن !💎

عاشقان طبیعت‌گردی اینجان 🎯
@safar_chehelsalegi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🪻بغل ؛ مغل ؛ بوغاله ! (۱۷۳)

یک) ما برای کسایی که دوستشون داریم ؛ از قلبمون وطن می‌سازیم 💚

دو ) آغوش را دوست داشت
چون در آن‌ رگ‌های زمان‌ را بریده‌ بودند.

#مهسا_یلداش_پور💎

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@safar_chehelsalegi


🪻مجریان برنامه کودک چهلسال پیش! شما یک عذرخواهی به ما بدهکارین!


خانم الهه رضائی، خانم گیتی خامنه
سلام !حالتان چطور است؟
🔺در یکی دو سال گذشته در اینستاگرام عکس‌هایی از شما با لبخند‌هایی به‌غایت جذاب و لباس‌هایی رنگی و نشاط‌انگیز می‌بینم. در برخی رویداد‌ها و به هنگام عکس گرفتن؛ شادی غیرقابل وصفی از خود نشان می‌دهید، بی‌تکلف و خودمانی رفتار می‌کنید، گاهی حتی در شما شیطنت‌های ریزه‌میزۀ خاص دوره نوجوانی می‌بینم.

🔺معمولاً ابتدا به وجد می‌آیم و ذوق می‌کنم، ولی اندک‌زمانی پس از ذوق‌زدگی، اندوهگین می‌شوم. حسرت می‌خورم و غمی سنگین تمام وجود مرا دربرمی گیرد. به آن سال‌های دور می‌روم. آن سال‌ها که شما مجری برنامه کودک بودید. شما خیلی خوب در ذهن من جای گرفته‌اید. شما بخشی از حافظه گریزناپذیر من شده‌اید. حتی وقتی تصمیم می‌گیرم متنی جامعه‌شناختی درباره دهه شصت بنویسم پی می‌برم که شما پیشاپیش در متن حضور دارید. چرا اندوهگین می‌شوم؟ چرا حسرت می‌خورم؟ چرا غمی سنگین تمام وجود مرا دربرمی گیرد؟
@chehel_salegi
🔺در آن سال‌های دور، وقتی که زنگ مدرسه به صدا درمی‌آمد با اشتیاق به سمت خانه می‌دویدم. مدام با خودم مسابقه می‌گذاشتم تا زودتر از روز قبل به خانه برسم. آن زمان ساعت در زندگی ما کودکان آن‌قدرها مهم نبود. من زود یا دیر رسیدن را با برنامه شما تنظیم می‌کردم. در مدرسه به تنگ آمده بودم چرا که احساس می‌کردم به سربازی رفته‌ام. مدیران ظالم و ایدئولوژی‌زده‌ای داشتیم. می‌خواستند با غرب مبارزه کنند و به هر طریقی ما را «مؤمن» بار بیاورند. متأسفانه مو‌های من صاف و بور بود. به همین خاطر حتی وقتی مو‌هایم کوتاه بودند به وزیدن باد در حیاط مدرسه واکنش نشان می‌دادند.

🔺مدیری داشتیم که همیشه او را لعنت می‌کنم. نام نمی‌برم چون در قید حیات نیست. او در حیاط مدرسه روزبهان رشت پرسه میزد و سرتاپای همه را ورانداز می کرد. همیشه آن قسمتی از مو‌هایم را که باد تکان می‌داد می‌گرفت و به دنبال خودش می‌کشید تا مرا به دفتر مدرسه ببرد؛ درست مانند کسی که گوسفندی را به دنبال خود می‌کشد. گاهی بر زمین می‌افتادم ولی ترحمی در کار نبود و او باز مرا می‌کشید تا شاید برای دیگران عبرت‌آموز شوم. هر چقدر قسم می‌خوردم که مو‌هایم را کوتاه کرده‌ام کارساز نبود و می‌گفت پس چرا تکان می‌خورد؟ در ذهن آن بیمار ایدئولوژی‌زده، این رنگ و این شکل از مو بی‌تردید غربی بود. درون‌اش آرام نمی‌گرفت. بی‌گمان اگر قدرتی داشت سرم را به خاطر مو‌هایم قطع می‌کرد.

🔺به همین دلیل دوست داشتم از پادگان بگریزم تا شاید در مقابل تلویزیون آرام گیرم. ولی افسوس. شما هم ادامه همان ایدئولوژی بودید. شما هیچ وقت طراوت نوجوانی ما را نمی‌دیدید. صورتتان مهربان بود ولی مراقب بودید مهربان به نظر نرسید! آن اوایل وقتی تازه‌کار بودید حتی به ما نگاه هم نمی‌کردید. به ورق‌هایی نگاه می‌کردید که «اتاق فرمان» به شما داده بود و از روی آن می‌خواندید. سگرمه‌هایتان در هم رفته بود و گویی برای ما اخبار می‌خوانید. لباس‌های تیره، صورت بی‌لبخندی که انگار چند روز نخوابیده، و متنی که مانند کتاب‌های آن زمان فقط قرار بود «پرورش» دهد!
@chehel_salegi
🔺گاهی از خودم می‌پرسم چرا با وجود همه این اوصاف، باز هم نسبت به برنامه شما اشتیاق داشتم؟ شاید خود تلویزیون برای ما جذاب بود. شاید تلویزیون معدود نشانه جهان جدید بود که آن زمان برایمان قابل دسترس بود چرا که ما نه تنها برنامه شما، که همه برنامه‌ها را تماشا می‌کردیم.

🔺خانم‌های گرامی. شما نیز مانند ما قربانی بودید. شما هم مانند ما خودتان را سرکوب کردید. شما هم مانند ما عمیقا در حسرت زندگی نزیسته‌اید. حالا من هم مانند شما در پنجاه و چند سالگی لباس‌های رنگی می‌پوشم. مانند شما تقلا می‌کنم شادی‌های از دست رفته را زنده کنم تا شاید کمی آرام گیرم ولی خوب می‌دانم و خوب می‌دانید جای آن فقدان را چیزی پر نخواهد کرد.

🔺از شما انتظاری دارم. در کنار شرّ و شور دیرهنگامتان در مقابل دوربین‌های عکاسی، در کنار لباس‌های رنگی قشنگ‌تان، در کنار لبخند‌های زیبایتان که افسوس و درد آنرا از ما دریغ کردید کمی هم حرف بزنید. با معلم‌های معدودی که حتی هم اکنون همچنان مدرسه را پادگان می‌بینند و دختران این سرزمین را وادار به خودکشی می‌کنند حرف بزنید. با تلویزیونی که همچنان فکر می‌کند «مربّی پرورشی» است حرف بزنید. نیش‌دار و گزنده هم حرف بزنید. گذشته‌تان را نه فقط با لباس‌ها و لبخند‌ها و شیطنت‌های مقابل دوربین، بلکه با روایت و نقد جبران کنید.
خط و خطوط ناشی از رنج در چهره را نمی‌توان به هیچ طریقی پنهان کرد. اگر هم بشود درون را چه می‌توان کرد؟
شما یک عذرخواهی به ما بدهکارید.

فردین علیخواه💎
@fardinalikhah
@chehel_salegi


🪻دمنوشی شنیدنی برای شناخت روابط جنسی !
۶۸ درصد از خانمها از مردها صرفا آغوشی رو میخوان که فاقد رابطه جنسی باشه
چرا بعضی از آقایون و خانوما هیچ لذتی نمیبرن از روابط جنسی؟
نوع پرورش خانوادگی ماها چه نقشی داره در تربیت جنسی مون؟

پادکست جافکری رو بشنویم از « امیرعلی. ق»💎

https://t.me/chehel_salegi/30546


اگر به‌قدر لحظاتی کوتاه در زندگی مجال داشته باشم، می‌دانی چه می‌کنم؟ شماره‌ات را می‌گیرم و می‌گویم: «چای می‌گذاری؟»
بعد می‌گویم: به‌رسم عادت همیشگی‌ات قبل از رسیدن بپرس «چای» یا «قهوه»؟ بعد من بگویم تو که به‌گاهِ آمدنِ من همیشه به چای دعوتم کرده‌ای، پس چرا می‌پرسی؟! بعد بخندم. بعد بخندی‌. دنیا اگر قرار باشد‌ برای همیشه تمام شود، من همین لحظه‌ها را می‌خواهم عزیزم. همین لحظه‌های ساده که گلدان‌های دم پنجره را نشانم می‌دهی، چای را می‌ریزی توی لیوان‌هایی که سوغات آخرین سفرم است و بعد، می‌پرسی موهایت بلندتر شده‌اند یا لَخت‌شان کرده‌ای؟
@chehel_salegi
من همین لحظه‌ها را دوست دارم که می‌دانم آن‌قدر رقیق و کوچک و دونفره‌اند که نمی‌تواند توجه هیچ نویسنده‌ای را برای هیچ نوشته‌ای جلب کند. دنیا اگر قرار باشد به آخر برسد، من را به چای دعوت کن و به گریه‌های طولانی. درست به آن لحظه‌ای که شاعر درباره‌اش گفته :
به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است

فاطمه بهروزفخر💎


🪻بیشتر ایده های مهم و موفق؛ پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر پیدا نشدن! بلکه زمانی جرقه زدن که آدما دورمیز جلسات هفتگی با هم گفتگو می کردن!

پروفسور کوین دانبار تحقیقی فوق العاده انجام داد با این هدف که ایده های خوب از کجا می آیند؟ نتایج جالب بود. او به تعدادی از آزمایشگاههای علمی دور دنیا سری زد و از تمام افراد در حالیکه مشغول انجام جزیی ترین امورشان بودند، فیلم برداری کرد. در حالیکه آنها جلوی میکروسکوپ نشسته بودند، وقتی که با همکارانشان کنار آب سردکن مشغول گفتگو بودند و امثال این ها.

🟣او تمام این مکالمات را ضبط کرد و سعی کرد از منشاء ایجاد بهترین ایده ها سر در بیاورد. وقتی به یک دانشمند در آزمایشگاه فکر می کنیم، این تصویر را داریم همه دور یک میکروسکوپ جمع شده، و مشغول دیدن چیزی با دقت هستند و سپس آن لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ می دهد و می گوید اوه، یافتم! اما نتایج چیز دیگری بود.

🟣نتایج تحقیق نشان داد بیشتر ایده های مهم و موفق پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار پیدا نشدند! بلکه زمانی جرقه زدند که آدم ها دورمیز جلسات هفتگی با هم گفتگو می کردند. یعنی زمانیکه همه دور هم جمع شده و آخرین اطلاعات، خطاها، اشتباه ها، تجارب و یافته های خود را بازگو می کردند.
🟣ما به اشتباه دوست داریم داستان دستیابی به ایده های نو و خلاقانه را خلاصه کنیم و در قالب زمانی کوتاه تری بیان کنیم و بیشتر بر لحظات شگفت انگیز جرقه زدن یک ایده متمرکز شویم. اما در واقع، اگر دقیق تر نگاهی به گذشته بیاندازیم، معلوم می شود که زمان زیادی طول کشیده است تا بسیاری از ایده های مهم شکل بگیرند.

🟣وقتی یک ایده در ذهن ما شکل می گیرد، شبکۀ جدیدی از نورون‌ها (تعدادی از 100 میلیارد سلول بافت عصبی داخل مغز ما) بوجود می آید. شبکه ای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که می آموزیم یا خلق می کنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید می شود و سوال اینجاست: چگونه می‌توان مغز را در محیط‌هایی قرار داد که در آن احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکه‌های جدید وجود دارد؟ در واقع شبکه ای در دنیای بیرون مغز وجود دارد که شباهت زیادی با شبکه‌ دنیای درون مغز انسان دارد که می توان آن را شبکۀ سیال «liquid network» نامید.

🟣یعنی جایی که شما، آدم ها و ایده های متفاوت بسیاری را در کنار هم دارید، پیشینه های مختلف، علایق گوناگون در جوش و خروش هستند و با یکدیگر در رقابتند، آن فضا در حقیقت، فضایی است که به نوآوری ختم می شود. به عبارت دیگر همانگونه که وجود سلول های عصبی در درون مغز و ایجاد یک شبکه جدید منجر به یادگیری می شود. با هم بودن انسان ها نیز منجر به یادگیری، خلاقیت و دستیابی به ایده های نو می شود.

🟣و نکته همین جاست که ما بخشی از ایده های مان را از دیگران می گیریم. از کسانی که در رستوران یا چای خوری با آن ها برخورد می کنیم و با آن ها گفتگو می کنیم. آن ایده ها را به شکل های تازه ای به هم وصل می کنیم و چیزی نو خلق می کنیم حتی بدون آن که خود بدانیم یا بفهمیم.
@chehel_salegi
🟣در گذشته قهوه خانه ها و اکنون کافی شاپ ها محل حضور نویسندگان، شاعران، متفکران و مصلحان اجتماعی بوده است. چرا؟ چون این مکان، مکان بسیار خوبی است تا ما در شبکه سیال بیرونی قرار بگیریم تا کمک کنیم شبکه ای جدید در مغز ما شکل بگیرد.

🟣به صورت تاریخی کافه‌نشینی یک فرهنگ شرقی بوده است که توسط جهانگردان غربی به تعجب در سفرنامه‌ها یاد شده است. اما بعدها کافه‌ها اصلی‌ترین نهاد به‌اشتراک‌گذاری ایده‌ها با دیگران شد.

🟣به همین دلیل است که شوارتز آینده پژوه معروف در کتاب «شگفتی‌های اجتناب‌ناپذیر»‌اش در خصوص توسعه‌ چین یک پیشنهاد عجیب و غریب می دهد: توسعه کافه‌ها! او به درستی تشخیص می‌دهد که چینی‌ها (و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حال‌توسعه) دانشگاه‌های بزرگی مانند هاروارد و استانفورد را به عنوان موتورهاي رشد آمریکا می‌بینند و سعي در کپی‌برداری از آن‌ها دارند.

🟣آن‌ها با هزينه‌ فوق العاده بالایی به خلق پارک‌های فناوری و مراكز دانشگاهي روی می‌آورند؛ اما نمی‌دانند که اين نهادها كافي نيست. شوارتز تاکید می‌کند که شما نياز به تشكيل فضاي فكري دارید، شما نمی‌توانید كتاب‌خانه ها، كافه‌ها و خطوط دوچرخه‌سواری را نادیده بگیرید.

⬇️در نهایت چه کنیم؟
✅فراموش نکنیم که یادگیری و خلاقیت امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ می دهد. شبکه نورون ها (مغز) خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است اما گفتگو و تعامل آن را کامل می کند.
✅خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدم های متفاوت، ایده های متنوع و دیدگاه های متضاد را تجربه کنیم.
✅گفتگو کنیم آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند) آنگاه لحظه های شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.

مجتبی لشکربلوکی💎
@chehel_salegi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
+ تراپی؟
- نه ممنون، به صدای بارون گوش میدم!💎

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🪻ما نسل ذوق‌های دم‌دستی اما اصیل بودیم.!

ذوقِ خانه‌های چادریِ گل‌دار گوشه‌ی اتاق.ذوقِ فرار از خواب‌ِ ظهر‌های کِش‌دار تابستان.ذوقِ بستنی‌یخی‌های دست‌ساز مامان که با شیروماست درست میکرد و ما دل‌دل می‌کردیم تا در یخچالِ زهوار دررفته‌مان سریع ببندد.ذوقِ بوکشیدنِ کفش‌های نویِ شبِ‌عید.
@chehel_salegi
بویِ کتابِ نو.ذوقِ اولین املایِ بی‌غلط و مهر صد آفرین پای دفتر مشق.ذوقِ داشتنِ خودکارِ چند رنگ. مدادرنگی.‌ خط‌کشی که داخلش مربع و مستطیل و لوزی داشت.ذوقِ بزرگ‌شدن. شبیه مامان‌ شدن. شبیه باباشدن.ما ذوق‌هایمان مثلِ خودمان ساده و به ظاهر کوچک بود ولی جهانِ بزرگی داشت. ما ذوق‌هایمان را گم‌کردیم که حالا دل‌مان به هیچ‌چیز خوش نمی‌شود.

مریم وحید💎
عاشقان طبیعت‌گردی اینجان 🎯
@safar_chehelsalegi


🪴 پیامک صبح شمبه (۴۲۱)

«چند هزار بار ببوسمت
تا جبران شود
آن تنها بوسه‌ای
که باید
امّا جرئت نکردم
از لبانت بگیرم؟»

مدیا کاشیگر 💎
@chehel_salegi
...................................
امیدوارم اون روز که به آرزوهامون میرسیم، هنوز‌ هم آرزومون باشه!🙏

ارادتمند: حلاجیان 💎
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎

Показано 20 последних публикаций.