مدتی بود که رابطمون تموم شده بود و ما به یک رابطه ی سمی پایان داده بودیم.
طبیعی بود که از هم دور شیم و همینطورم بود.
گاهی شب که میشد من از شدت دلتنگی گریه میکردم و طبق معمول کسی نباید صدای گریه هامو میشنید چون من قویام.
از دور حواسم بهش بود سعی میکردم زیاد درگیر نباشم اما بازهم حواسم بهش بود.
چند روز پیش ما دوباره باهم حرف زدیم .
ما فقط حرف زدیم.
فقط حرف.
اما این اتفاق رو تشبیه میکنم به لغزش معتاد!
همینقدر ساده و خطرناک!
ولی قول میدم عاشقت نشم چون یبار با قلبم بازی کردی.
ولی قول نمیدم عاشقت نشم.
میدونی چی میگم؟
طبیعی بود که از هم دور شیم و همینطورم بود.
گاهی شب که میشد من از شدت دلتنگی گریه میکردم و طبق معمول کسی نباید صدای گریه هامو میشنید چون من قویام.
از دور حواسم بهش بود سعی میکردم زیاد درگیر نباشم اما بازهم حواسم بهش بود.
چند روز پیش ما دوباره باهم حرف زدیم .
ما فقط حرف زدیم.
فقط حرف.
اما این اتفاق رو تشبیه میکنم به لغزش معتاد!
همینقدر ساده و خطرناک!
ولی قول میدم عاشقت نشم چون یبار با قلبم بازی کردی.
ولی قول نمیدم عاشقت نشم.
میدونی چی میگم؟