✍ متن ارسالی /
قسمت اول:
چگونه ملائک، در آزمون پرودگارشان اغوا شدند؟
داستان سمبلیک خلقت محصول نهایی یا خلق همان آدم(تن واحده) مشهور، نکات بسیار آموزنده ای را در خود دارد.
برای فهم بهتر این داستان مهم و رمز آلود، بیائیم یک مثال واقعی با تاریخ بیش از چهل ساله معاصر را بررسی کنیم:
البته با این تذکر مهم:
نه تنها در مثل، هرگز مناقشه نیست؛ بلکه یادآوری این مثل خاص نیز به هیچ عنوان برای تبرئه و یا برتری نویسنده و محکومیت هیچ عزیز همراه دیگری نیست.
توضیح مهم:
منظور از #ملائک، در این متن، به معنای مالکان یا جمع ملک است؛ یعنی کسی که خود را مدعی تصاحب و صاحب اختیار و مالک چیزی مادی یا معنوی، تصور می کند.
خوب، مثال واقع شده:
فرض کنیم در چهل سال قبل، موجوداتی با نام انسان در گوشه و کنار جهان زندگی می کردند؛ که از وضعیت موجود خود و مسائل و بیماریهای پیرامونی به شدت ناراضی و همواره جویای آگاهی از فلسفه وجودی خود و حقیقت هستی بودند؛
آنان در عین سرگشتگی، پیوسته از خالق خود عاجزانه طلب هدایت و علم و آگاهی داشته؛ از اینرو به هر دری، سری میزدند.
در همین اوضاع به ظاهر آشفته، شخصیتی پیدا میشود و با عبارت #به_نام_بی_نام_او، هوالشافی را شروع میکند؛ او با جملاتی بسیار ساده و روان که قابل فهم عموم مشتاقان حقیقت است، از وجود هوشمندی و شعور فراکل الهی با قوانین کاملا عادلانه ی حاکم بر هستی، سخن میگوید؛
بطوری که تقریبا تمامی دانه درشتان سرگشته و جویای حقیقت، به سوی او جلب و سریعا جذب و شاگرد و همراه مشتاق راه وی میشوند؛
او بر مبنای بی نامی و عشق، و با عمل به رحمانیت عام، به تحقیق چنان گره از مشکلات مدعیان همراهی باز می کند و با صبر و حوصله و تواضع بارها و بارها پاسخ همه سوالات پیچیده ایشان را میدهد، که تقریبا همگی شیفته و شیدا و عاشق تصاحب و مالکیت رویه ی او میشوند.
او پیوسته هر چه از علم و کشف رمز های حقیقت و واقعیت هستی دارد را بدون منت و هیچ تبعیضی به هر مدعی تحقیق و قسم خورده در پیشگاه خداوند برای همراهی، تعلیم و تقدیم می کند و نام مسیر فرضی را #عرفان_کیهانی(حلقه) میگذارد.
پس از مدتی، محققین به برکت برخورداری از آن تعلیمات و تفویضات رحمانی، به مرور شفا و پرورش می یابند و هر یک بطور مستند به ارتقاء بینش نسبی خود، اقرار و شهادت میدهند.
بلاخره پس از 30 سال برگزاری (8+2) دوره 6 جلسه ای و کلی جلسات و گردهم آیی و پرسش و پاسخ و دوره های ضمیمه و ... استادشان هرچه لازم است، از اصول پایه تا الفبای مقدماتی و... ، مسیر بی نامی و کمال را به آنان تعلیم داده و مستند نموده و در خصوص وحدت و صلح فراکل و نیز امانتداری، سفارشات لازم و کافی(اتمام حجت) را به ایشان می نماید.
سپس برای اطمینان از تاثیر گذاری آموزه ها در مدعیان اشتیاق و همراهی، سوال زیر طرح می شود:
آیا من پرورش دهنده شما بوده ام(الست بربکم)؟
همگی گفتند: بله(قالوا بلی)
ایشان با این پاسخ صریح، استادشان را به پروردگاری(ربیت)، قبول کردند.
در اینصورت پروردگارشان نیز با تفویض هر آنچه در ظاهر و باطن علوم خود داشت به آنان، بدین مضمون میگوید:
اکنون شما نیز مانند من بر این اساس و اصول، هر لحظه خود صاحب و مالک این علوم هستید و مستر و یا مربی همین راه شفا بخش و وحدت آفرین در تن واحده خلقت، شده اید؛
بسم الله، این گوی و این میدان عمل در بی نامی(من نیستم، اکنون تو باش)، و شما نیز برای انتقال امانتدارانه به دیگر سرگشتگان مانند روز اول خودتان، میتوانید در ماموریت قرار گیرید (یعنی تو نیز نباش تا آنان باشند و...)، تا در نهایت همگی این مقطع را در وحدت طی و برای ورود به دوره ی دکترای بشریت آماده شویم.
سپس به دلیلی منطقی و با ظاهر مشگل و تضاد زمینی(زندان)، تماس و حضور مستقیم در بین عموم ایشان را بار اول، برای دو سال و بار دوم، برای هشت سال ترک می کند.
بار اول(فروردین 1392) پس از ترتیب آزمونهایی عملی در جنگ و جدال با تضادها می آید و می گوید:
مسترها (ملائک)، مربیان(مالکان و صاحبان کلاس و شاگردان)،
عیدتان مبارک...
عده زیادی که هنوز غرق در ظواهر و مشغول چشیدن طعم تلخ و شیرین احساسات متضاد مثبت و منفی #کالبد_روان خود و واله و شیدای استاد و شاگردی هستند، افتان و خیزان به حضور رسیده میگویند:
بله بله قربان! ای به فدای جسم و اسمت، چاکران مدیون تو به اتفاق خیل پیروان و مقلدین آموزش داده شده، هر یک و یا جملگی در خدمت و تحت اوامر تو هستیم...!
ای وای از ظلم و بیداد...!
باز هم بگو و هدایت کن...!
👈 ادامه در قسمت دوم...
#داستان_سمبلیک_خلقت
#آزمون_راستی_سنجی_ادعا
#به_نام_بی_نام_او
#محمدعلی_طاهری_صالح
@AD1_review
@aslahane_96
قسمت اول:
چگونه ملائک، در آزمون پرودگارشان اغوا شدند؟
داستان سمبلیک خلقت محصول نهایی یا خلق همان آدم(تن واحده) مشهور، نکات بسیار آموزنده ای را در خود دارد.
برای فهم بهتر این داستان مهم و رمز آلود، بیائیم یک مثال واقعی با تاریخ بیش از چهل ساله معاصر را بررسی کنیم:
البته با این تذکر مهم:
نه تنها در مثل، هرگز مناقشه نیست؛ بلکه یادآوری این مثل خاص نیز به هیچ عنوان برای تبرئه و یا برتری نویسنده و محکومیت هیچ عزیز همراه دیگری نیست.
توضیح مهم:
منظور از #ملائک، در این متن، به معنای مالکان یا جمع ملک است؛ یعنی کسی که خود را مدعی تصاحب و صاحب اختیار و مالک چیزی مادی یا معنوی، تصور می کند.
خوب، مثال واقع شده:
فرض کنیم در چهل سال قبل، موجوداتی با نام انسان در گوشه و کنار جهان زندگی می کردند؛ که از وضعیت موجود خود و مسائل و بیماریهای پیرامونی به شدت ناراضی و همواره جویای آگاهی از فلسفه وجودی خود و حقیقت هستی بودند؛
آنان در عین سرگشتگی، پیوسته از خالق خود عاجزانه طلب هدایت و علم و آگاهی داشته؛ از اینرو به هر دری، سری میزدند.
در همین اوضاع به ظاهر آشفته، شخصیتی پیدا میشود و با عبارت #به_نام_بی_نام_او، هوالشافی را شروع میکند؛ او با جملاتی بسیار ساده و روان که قابل فهم عموم مشتاقان حقیقت است، از وجود هوشمندی و شعور فراکل الهی با قوانین کاملا عادلانه ی حاکم بر هستی، سخن میگوید؛
بطوری که تقریبا تمامی دانه درشتان سرگشته و جویای حقیقت، به سوی او جلب و سریعا جذب و شاگرد و همراه مشتاق راه وی میشوند؛
او بر مبنای بی نامی و عشق، و با عمل به رحمانیت عام، به تحقیق چنان گره از مشکلات مدعیان همراهی باز می کند و با صبر و حوصله و تواضع بارها و بارها پاسخ همه سوالات پیچیده ایشان را میدهد، که تقریبا همگی شیفته و شیدا و عاشق تصاحب و مالکیت رویه ی او میشوند.
او پیوسته هر چه از علم و کشف رمز های حقیقت و واقعیت هستی دارد را بدون منت و هیچ تبعیضی به هر مدعی تحقیق و قسم خورده در پیشگاه خداوند برای همراهی، تعلیم و تقدیم می کند و نام مسیر فرضی را #عرفان_کیهانی(حلقه) میگذارد.
پس از مدتی، محققین به برکت برخورداری از آن تعلیمات و تفویضات رحمانی، به مرور شفا و پرورش می یابند و هر یک بطور مستند به ارتقاء بینش نسبی خود، اقرار و شهادت میدهند.
بلاخره پس از 30 سال برگزاری (8+2) دوره 6 جلسه ای و کلی جلسات و گردهم آیی و پرسش و پاسخ و دوره های ضمیمه و ... استادشان هرچه لازم است، از اصول پایه تا الفبای مقدماتی و... ، مسیر بی نامی و کمال را به آنان تعلیم داده و مستند نموده و در خصوص وحدت و صلح فراکل و نیز امانتداری، سفارشات لازم و کافی(اتمام حجت) را به ایشان می نماید.
سپس برای اطمینان از تاثیر گذاری آموزه ها در مدعیان اشتیاق و همراهی، سوال زیر طرح می شود:
آیا من پرورش دهنده شما بوده ام(الست بربکم)؟
همگی گفتند: بله(قالوا بلی)
ایشان با این پاسخ صریح، استادشان را به پروردگاری(ربیت)، قبول کردند.
در اینصورت پروردگارشان نیز با تفویض هر آنچه در ظاهر و باطن علوم خود داشت به آنان، بدین مضمون میگوید:
اکنون شما نیز مانند من بر این اساس و اصول، هر لحظه خود صاحب و مالک این علوم هستید و مستر و یا مربی همین راه شفا بخش و وحدت آفرین در تن واحده خلقت، شده اید؛
بسم الله، این گوی و این میدان عمل در بی نامی(من نیستم، اکنون تو باش)، و شما نیز برای انتقال امانتدارانه به دیگر سرگشتگان مانند روز اول خودتان، میتوانید در ماموریت قرار گیرید (یعنی تو نیز نباش تا آنان باشند و...)، تا در نهایت همگی این مقطع را در وحدت طی و برای ورود به دوره ی دکترای بشریت آماده شویم.
سپس به دلیلی منطقی و با ظاهر مشگل و تضاد زمینی(زندان)، تماس و حضور مستقیم در بین عموم ایشان را بار اول، برای دو سال و بار دوم، برای هشت سال ترک می کند.
بار اول(فروردین 1392) پس از ترتیب آزمونهایی عملی در جنگ و جدال با تضادها می آید و می گوید:
مسترها (ملائک)، مربیان(مالکان و صاحبان کلاس و شاگردان)،
عیدتان مبارک...
عده زیادی که هنوز غرق در ظواهر و مشغول چشیدن طعم تلخ و شیرین احساسات متضاد مثبت و منفی #کالبد_روان خود و واله و شیدای استاد و شاگردی هستند، افتان و خیزان به حضور رسیده میگویند:
بله بله قربان! ای به فدای جسم و اسمت، چاکران مدیون تو به اتفاق خیل پیروان و مقلدین آموزش داده شده، هر یک و یا جملگی در خدمت و تحت اوامر تو هستیم...!
ای وای از ظلم و بیداد...!
باز هم بگو و هدایت کن...!
👈 ادامه در قسمت دوم...
#داستان_سمبلیک_خلقت
#آزمون_راستی_سنجی_ادعا
#به_نام_بی_نام_او
#محمدعلی_طاهری_صالح
@AD1_review
@aslahane_96