ازونجایی که آمریکا میزبان تعداد زیادی از مهاجرینه، فرهنگِ خوردن هم از جاهای مختلف به این کشور وارد میشه. قسمت خوب این واردات اینه که هیچ جای دنیا تنوع غذا در حد آمریکا نیست. چون هرکس غذاهای فرهنگ خودش رو آورده اونجا، و ویرایشهایی هم روش انجام داده. قسمت بد این واردات هم اینه که خوددرمانیهای فرهنگها هم وارد شده. هرکس هر علفی که به نظرش درمانکنندهست رو آورده و برند کرده و میفروشه (در آمریکا، از همون زمانی که اسبدزدها رو تو تگزاس دار میزدند تا همین الان، این خود «فروختن» بوده که ارزشه. نه چیزی که فروخته میشه. اگه بتونی چیزی رو بفروشی، موفقی. چه روغن مار باشه چه سیپییو. بنابراین اصلا تعجب نداره که رییسجمهور ناگهان شتکوین عرضه کنه).
و حالا مصرف این داروهای گیاهی برنددار در آمریکا بقدری بالا رفته که عدهای رو وادار کرده تحقیق کنند توشون دقیقا چیه، چون اون زمانی که یه اقلیت کمشماری از جمعیت مصرفشون میکردند دغدغه وجود نداشت که چه کیفیتی دارند، چون در هرجامعهای بالاخره تعدادی افراد وجود خواهند داشت که هرچیزی رو بریزن تو شکمشون. ولی وقتی درصد قابل توجهی از مردم مصرفکننده هستند، وضع فرق میکنه. و نتایج تحقیق نشون داده توی بیشتر این محصولات فلزات سنگین و سرطانزا، و باکتریهای مختلف که نباید وارد دستگاه گوارش بشن، وجود داره. و دور از انتظار هم نیست، چون هیچ کدوم این برندها تحت رگولاتوری سفت و سختی که بالاسر شرکتهای داروسازی هست نیستند. و این مختص آمریکا نیست، چون دنیا آمریکاییزه شده. یه تایلندی که میتونست علف دارویی رو از سر کوچه بخره، میره پول بیشتری میده به برندی که هموطن خودش در آمریکا از همون علف ساخته و صادر کرده به خود تایلند.
و خود این موضوع، که ملت علم پزشکی رو رها کرده و میرن سراغ این علفیجات گرانقیمت مضر، یک بحث کلیتر رو بوجود آورده که «آیا ما داریم وارد یک قرون وسطی دیگه میشیم؟». یک دلیل مهم هم برای این پرسش دارند، و اون اینه که در قرون وسطی هم ساینس وجود داشت. یه عده داشتند تحقیق میکردند قضیه این ستارهها چیه. یا تو بدن انسان دقیقا چه خبره. یا چرا بعضی دیوارها میریزند و بعضیهای دیگه نمیریزند. اما ساینس مرجعیت نداشت. یعنی کسی قبل از تصمیم به انجام کاری نمیرفت بپرسه ببینه علم چی میگه. و الان هم علم وجود داره، و اتفاقا در انفجار کشفیات علمی قرار داریم، ولی مرجعیتش رو از دست داده. ساینس میگه زمین همینطور به گرم شدن ادامه بده به فاک عظما میریم، ولی کسی گوش نمیده. میگه فلان چیز رو نباید بخورید، و کسی گوش نمیده. میگه فلان جا سد نزنید، و کسی گوش نمیده.
اما این فرضیه یک فرض نادرست داره. فرضش اینه که یک دوره عدم مرجعیت ساینس رو داشتیم، سپس مرجع شد، و الان داره دوباره مرجعیت رو از دست میده. ولی در واقعیت هیچوقت ساینس حکمرانی مطلق نداشته، که الان از تخت حکمرانی سقوط کرده باشه. همواره کسب تکلیف از علم وجود داشته. از زمان فراعنه مصر گرفته، تا همون قرون وسطی، تا همین الان. در گذر زمان، این موقعیتهایی که کسب تکلیف صورت میگیرهست که شیفت پیدا میکنه. همون رونالد ریگان که پنلهای خورشیدی رو از سقف کاخ سفید برداشت با شعار «جمع کنید این کونیبازیها رو»، رقابت تسلیحاتی با شوروی رو با اتکاء به علم پیش برد، و موفق هم بود. همون ریگان وقتی به اسلحه میرسید اینطور بود که «هرچه حضرت ساینس بفرماید». در ترکیه، وقتی دارند بزرگترین فرودگاه جهان رو میسازند، گوش به فرمان ساینس هستند. وقتی زمینشناس میگه اینجا خاکش مناسب نیست میگن چشم. وقتی معمار میگه اینجا نمیشه کمتر از شش تا ستون گذاشت، میگن چشم. اما همین ترکها وقتی علم میگه ژنتون با یونانیها یکیه و ربطی به ترکهای آسیا ندارید، عصبانی میشن و کافه رو بهم میریزند. سر این موضوع دیگه هیچ کسب تکلیفی از علم وجود نداره.
به جای ربط دادن وضعیت به قرون وسطی، باید علفدرمانی رو به عنوان مشابه همون واقعیتی که مردم دست از مواد مخدر برنمیدارند، پذیرفت، و قانونمندش کرد، تا حداقل مضراتش تحت کنترل باشه. سپس فاصله گرفتن ازش رو باید به علوم انسانی سپرد. یاد دادن کسب تکلیف از علم به مردم، کار خود علم نیست. این رو آدمهایی که بلدند ذهن مردم رو پروگرام کنند میتونند انجام بدن. اینکه الان مادربزرگهای چینی به نوههاشون میگن هیچوقت آبی که گرم نیست نخور، کار یه عده بازاریاب در هفتاد سال پیشه که دمکرده میفروختند، و این باور رو در ذهن مردم چین اون زمان جا انداختند که هر مایعی که گرم نباشه بدن رو از کار میندازه. و بنا بر همون پروگرامینگ، پیرزن امروز فکر میکنه داره «حکمت» به نسل بعد منتقل میکنه.
و حالا مصرف این داروهای گیاهی برنددار در آمریکا بقدری بالا رفته که عدهای رو وادار کرده تحقیق کنند توشون دقیقا چیه، چون اون زمانی که یه اقلیت کمشماری از جمعیت مصرفشون میکردند دغدغه وجود نداشت که چه کیفیتی دارند، چون در هرجامعهای بالاخره تعدادی افراد وجود خواهند داشت که هرچیزی رو بریزن تو شکمشون. ولی وقتی درصد قابل توجهی از مردم مصرفکننده هستند، وضع فرق میکنه. و نتایج تحقیق نشون داده توی بیشتر این محصولات فلزات سنگین و سرطانزا، و باکتریهای مختلف که نباید وارد دستگاه گوارش بشن، وجود داره. و دور از انتظار هم نیست، چون هیچ کدوم این برندها تحت رگولاتوری سفت و سختی که بالاسر شرکتهای داروسازی هست نیستند. و این مختص آمریکا نیست، چون دنیا آمریکاییزه شده. یه تایلندی که میتونست علف دارویی رو از سر کوچه بخره، میره پول بیشتری میده به برندی که هموطن خودش در آمریکا از همون علف ساخته و صادر کرده به خود تایلند.
و خود این موضوع، که ملت علم پزشکی رو رها کرده و میرن سراغ این علفیجات گرانقیمت مضر، یک بحث کلیتر رو بوجود آورده که «آیا ما داریم وارد یک قرون وسطی دیگه میشیم؟». یک دلیل مهم هم برای این پرسش دارند، و اون اینه که در قرون وسطی هم ساینس وجود داشت. یه عده داشتند تحقیق میکردند قضیه این ستارهها چیه. یا تو بدن انسان دقیقا چه خبره. یا چرا بعضی دیوارها میریزند و بعضیهای دیگه نمیریزند. اما ساینس مرجعیت نداشت. یعنی کسی قبل از تصمیم به انجام کاری نمیرفت بپرسه ببینه علم چی میگه. و الان هم علم وجود داره، و اتفاقا در انفجار کشفیات علمی قرار داریم، ولی مرجعیتش رو از دست داده. ساینس میگه زمین همینطور به گرم شدن ادامه بده به فاک عظما میریم، ولی کسی گوش نمیده. میگه فلان چیز رو نباید بخورید، و کسی گوش نمیده. میگه فلان جا سد نزنید، و کسی گوش نمیده.
اما این فرضیه یک فرض نادرست داره. فرضش اینه که یک دوره عدم مرجعیت ساینس رو داشتیم، سپس مرجع شد، و الان داره دوباره مرجعیت رو از دست میده. ولی در واقعیت هیچوقت ساینس حکمرانی مطلق نداشته، که الان از تخت حکمرانی سقوط کرده باشه. همواره کسب تکلیف از علم وجود داشته. از زمان فراعنه مصر گرفته، تا همون قرون وسطی، تا همین الان. در گذر زمان، این موقعیتهایی که کسب تکلیف صورت میگیرهست که شیفت پیدا میکنه. همون رونالد ریگان که پنلهای خورشیدی رو از سقف کاخ سفید برداشت با شعار «جمع کنید این کونیبازیها رو»، رقابت تسلیحاتی با شوروی رو با اتکاء به علم پیش برد، و موفق هم بود. همون ریگان وقتی به اسلحه میرسید اینطور بود که «هرچه حضرت ساینس بفرماید». در ترکیه، وقتی دارند بزرگترین فرودگاه جهان رو میسازند، گوش به فرمان ساینس هستند. وقتی زمینشناس میگه اینجا خاکش مناسب نیست میگن چشم. وقتی معمار میگه اینجا نمیشه کمتر از شش تا ستون گذاشت، میگن چشم. اما همین ترکها وقتی علم میگه ژنتون با یونانیها یکیه و ربطی به ترکهای آسیا ندارید، عصبانی میشن و کافه رو بهم میریزند. سر این موضوع دیگه هیچ کسب تکلیفی از علم وجود نداره.
به جای ربط دادن وضعیت به قرون وسطی، باید علفدرمانی رو به عنوان مشابه همون واقعیتی که مردم دست از مواد مخدر برنمیدارند، پذیرفت، و قانونمندش کرد، تا حداقل مضراتش تحت کنترل باشه. سپس فاصله گرفتن ازش رو باید به علوم انسانی سپرد. یاد دادن کسب تکلیف از علم به مردم، کار خود علم نیست. این رو آدمهایی که بلدند ذهن مردم رو پروگرام کنند میتونند انجام بدن. اینکه الان مادربزرگهای چینی به نوههاشون میگن هیچوقت آبی که گرم نیست نخور، کار یه عده بازاریاب در هفتاد سال پیشه که دمکرده میفروختند، و این باور رو در ذهن مردم چین اون زمان جا انداختند که هر مایعی که گرم نباشه بدن رو از کار میندازه. و بنا بر همون پروگرامینگ، پیرزن امروز فکر میکنه داره «حکمت» به نسل بعد منتقل میکنه.