فایدهباوری توجیهگر وادادگی نیست!
استبداد سیاسی در ایران از آغاز با لوث کردن مفاهیم مدرن همراه بوده است اما این روند با شکست جنبش اصلاحات شتاب بیشتری به خود گرفته و اکنون به تهی کردن مفاهیم فلسفی مدرن رسیده است. استفادهی جدلی و کاربست ناروای فلسفهی سیاسی و اخلاقی «فایدهگرا» نمونهی اخیر چنین ابتذالی است که از دفاع فایدهگرا از «استبداد منور» نزد پهلویطلبان شروع شد و حالا به کمپین «کاهش مرارت» پزشکیان رسیده است! از تحریم انتخابات ۱۴۰۳ میتوان هم براساس اخلاق فایدهگرا و هم بر اساس اخلاق تکلیفگرا دفاع کرد. اما در اینجا میخواهم نادرستی دفاع فایدهگرا از مشارکتهای انتخاباتی فرصتطلبانه را نشان دهم. پیش و بیش از هرچیز باید دقت کرد که مکاتب فلسفی به ما دستورالعملهای سیاسی نمیدهند و افراط در ارجاع به مکاتب فلسفی ناشی از سوتقاهم در ماهیت مباحث فلسفی و نتیجهی آن بیاعتبار کردن مفاهیم مدرن در جامعه است. این بزرگترین نقد به استفادهی جدلی از مباحث فلسفی در تبلیغات سیاسی است. قائلان به رای دادن در انتخابات پیش رو برای هر کنش سیاسی نسخهای کلی تحویز میکنند و با نادیده گرفتن اصل عقلانی محاسبهی هزینه – فایده برای هر کنش سیاسی از روح فایدهگرایی فلسفی دور میشوند. با این حال با طرح «کاهش مرارت» به آن روح کلی چنگ میزنند تا عمل سیاسی خود را توجیه کنند. روشن است که فایدهگرایی بنتام اساسا در چهارچوب لیبرال قابل تطبیق نیست، چون فایدهگرایی پذیرای هیچ حق مطلق و غایت پیشینی و ازلی-ابدی چون دولت-ملت، حقوق شهروندی، تکلیف اخلاقی و یا دمکراسی نیست، بلکه هر چه حداکثر شادی را برای حداکثر افراد به ارمغان بیاورد و یا کمترین رنج را بر کثیری از افراد تحمیل کند، از نظر فایدهگرایی بنیام خیر یا مجاز است. از سوی دیگر بنتام مشروعیت عمل را بیشتر کردن فایده برای بیشترین افراد میداند. در حالی که جمع اصلی حامی پزشکیان و دعوت کننده به رای دادن در جمع اصلاحطلبان دولتمحور به عنوان ذینفعان نظام جمهوریاسلامی، وقتی سخن از کاهش رنج میگویند به شهادت سوابق، جمع خودشان را در نظر دارند نه اکثریت محذوف، نادیده گرفته شده و تحت تبعیضات نهادینه ساخت قدرت مطلقه جمهوری اسلامی را. واکنش آنها به دردن و رنج، سوزنی است که به خودشان وارد شود، نه جوالدوزی که به تن اکثریت مردم رفته است! بیشینه کردن شادی و کمینه کردن رنج برای اکثریت مردم، هدف واقعی و قید سیاستورزی آنها نیست، بلکه تحملپذیر کردن درد با کاهش حساسیت و نهادینهکردن ناتوانی از تغییر دورانساز رویکرد آنها است. در دولتهای خاتمی و روحانی، درد و رنج اکثریت مردم ایران دستخوش دگرگونی معنادار و پایدار نشد. گشایشها دولت مستعجل بودند در برابر دولت ابدی ظلم و ستم ولایی. اما قرائتی که جان استوارت میل از فایدهگرایی بنتام و کاهش تعارض آن با اخلاق وظیفهگرا ارائه میدهد، بستر مناسبی برای ارزیابی کنشگری سیاسی از منظر افزایش رضایت و یا کاهش رنج انسانها ارائه میدهد. میل میگوید فایده هدف نهائی هر مسئله اخلاقی و حقطلبانه چون حق رای است، منتهی باید فایده را در وسیعترین معنیاش و بر اساس منافع پایدار انسان در نظر گرفت. برای همین او نه بر اعمال منفرد در لحظه که بر قواعد عمل در بلندمدت تاکید دارد. اگر چه باید از کاربست بلاواسطهی مفاهیم فلسفی بر سیاست پرهیز کنیم (و این پیام اصلی متن حاضر است)، اما از روح نظریهی میل هم میتوان درسی برای سیاستورزی امروز آموخت. تجارب سه دهه پیش گوشزد میکند که مشارکتهای انتخاباتی اعتراضی و تحولخواهانه نه تنها تبدیل به رشد خطی و بهبود مستمر حقوق جامعه و کاهش ماندگار رنجهایش نشده است بلکه به دلیل امتناع از برخورد با هسته سخت قدرت، یک مسیر سینوسی تنزلدهنده را بر جامعه تحمیل کردهاست. حال امتناع از رای دادن تا زمان مساعد شدن فضا برای تغییرات حداکثری، میتواند با نگاه درازمدت و غیرمقطعی بشارتگر کاهش ماندگار محنت و مرارت مردم باشد نه اینکه آنها را در سراب و مخدری کوتاه مدت گرفتار کند. وضعیتی که ممکن است زنجیرهای اسارت در ساختار قدرت ایستا، اقتدارگرا و تبعیضآمیز را چون سرنوشتی محتوم در ازای دریافت امتیازات محدود به قول احمد شاملو «نواله ناگزیر» همیشگی کند. نظریهپردازی لفاظی نیست؛ فایدهگرایی وادادگی را توجیه نمیکند.
استبداد سیاسی در ایران از آغاز با لوث کردن مفاهیم مدرن همراه بوده است اما این روند با شکست جنبش اصلاحات شتاب بیشتری به خود گرفته و اکنون به تهی کردن مفاهیم فلسفی مدرن رسیده است. استفادهی جدلی و کاربست ناروای فلسفهی سیاسی و اخلاقی «فایدهگرا» نمونهی اخیر چنین ابتذالی است که از دفاع فایدهگرا از «استبداد منور» نزد پهلویطلبان شروع شد و حالا به کمپین «کاهش مرارت» پزشکیان رسیده است! از تحریم انتخابات ۱۴۰۳ میتوان هم براساس اخلاق فایدهگرا و هم بر اساس اخلاق تکلیفگرا دفاع کرد. اما در اینجا میخواهم نادرستی دفاع فایدهگرا از مشارکتهای انتخاباتی فرصتطلبانه را نشان دهم. پیش و بیش از هرچیز باید دقت کرد که مکاتب فلسفی به ما دستورالعملهای سیاسی نمیدهند و افراط در ارجاع به مکاتب فلسفی ناشی از سوتقاهم در ماهیت مباحث فلسفی و نتیجهی آن بیاعتبار کردن مفاهیم مدرن در جامعه است. این بزرگترین نقد به استفادهی جدلی از مباحث فلسفی در تبلیغات سیاسی است. قائلان به رای دادن در انتخابات پیش رو برای هر کنش سیاسی نسخهای کلی تحویز میکنند و با نادیده گرفتن اصل عقلانی محاسبهی هزینه – فایده برای هر کنش سیاسی از روح فایدهگرایی فلسفی دور میشوند. با این حال با طرح «کاهش مرارت» به آن روح کلی چنگ میزنند تا عمل سیاسی خود را توجیه کنند. روشن است که فایدهگرایی بنتام اساسا در چهارچوب لیبرال قابل تطبیق نیست، چون فایدهگرایی پذیرای هیچ حق مطلق و غایت پیشینی و ازلی-ابدی چون دولت-ملت، حقوق شهروندی، تکلیف اخلاقی و یا دمکراسی نیست، بلکه هر چه حداکثر شادی را برای حداکثر افراد به ارمغان بیاورد و یا کمترین رنج را بر کثیری از افراد تحمیل کند، از نظر فایدهگرایی بنیام خیر یا مجاز است. از سوی دیگر بنتام مشروعیت عمل را بیشتر کردن فایده برای بیشترین افراد میداند. در حالی که جمع اصلی حامی پزشکیان و دعوت کننده به رای دادن در جمع اصلاحطلبان دولتمحور به عنوان ذینفعان نظام جمهوریاسلامی، وقتی سخن از کاهش رنج میگویند به شهادت سوابق، جمع خودشان را در نظر دارند نه اکثریت محذوف، نادیده گرفته شده و تحت تبعیضات نهادینه ساخت قدرت مطلقه جمهوری اسلامی را. واکنش آنها به دردن و رنج، سوزنی است که به خودشان وارد شود، نه جوالدوزی که به تن اکثریت مردم رفته است! بیشینه کردن شادی و کمینه کردن رنج برای اکثریت مردم، هدف واقعی و قید سیاستورزی آنها نیست، بلکه تحملپذیر کردن درد با کاهش حساسیت و نهادینهکردن ناتوانی از تغییر دورانساز رویکرد آنها است. در دولتهای خاتمی و روحانی، درد و رنج اکثریت مردم ایران دستخوش دگرگونی معنادار و پایدار نشد. گشایشها دولت مستعجل بودند در برابر دولت ابدی ظلم و ستم ولایی. اما قرائتی که جان استوارت میل از فایدهگرایی بنتام و کاهش تعارض آن با اخلاق وظیفهگرا ارائه میدهد، بستر مناسبی برای ارزیابی کنشگری سیاسی از منظر افزایش رضایت و یا کاهش رنج انسانها ارائه میدهد. میل میگوید فایده هدف نهائی هر مسئله اخلاقی و حقطلبانه چون حق رای است، منتهی باید فایده را در وسیعترین معنیاش و بر اساس منافع پایدار انسان در نظر گرفت. برای همین او نه بر اعمال منفرد در لحظه که بر قواعد عمل در بلندمدت تاکید دارد. اگر چه باید از کاربست بلاواسطهی مفاهیم فلسفی بر سیاست پرهیز کنیم (و این پیام اصلی متن حاضر است)، اما از روح نظریهی میل هم میتوان درسی برای سیاستورزی امروز آموخت. تجارب سه دهه پیش گوشزد میکند که مشارکتهای انتخاباتی اعتراضی و تحولخواهانه نه تنها تبدیل به رشد خطی و بهبود مستمر حقوق جامعه و کاهش ماندگار رنجهایش نشده است بلکه به دلیل امتناع از برخورد با هسته سخت قدرت، یک مسیر سینوسی تنزلدهنده را بر جامعه تحمیل کردهاست. حال امتناع از رای دادن تا زمان مساعد شدن فضا برای تغییرات حداکثری، میتواند با نگاه درازمدت و غیرمقطعی بشارتگر کاهش ماندگار محنت و مرارت مردم باشد نه اینکه آنها را در سراب و مخدری کوتاه مدت گرفتار کند. وضعیتی که ممکن است زنجیرهای اسارت در ساختار قدرت ایستا، اقتدارگرا و تبعیضآمیز را چون سرنوشتی محتوم در ازای دریافت امتیازات محدود به قول احمد شاملو «نواله ناگزیر» همیشگی کند. نظریهپردازی لفاظی نیست؛ فایدهگرایی وادادگی را توجیه نمیکند.