Фильтр публикаций


📻#رادیو_معنا

🔊خوانش: #ندا_میر
✍️نویسنده: #حسین_جمالی_پور

🏛کاری از بنیاد معنای زندگی

📕منابع این اپیزود: کتاب "از خیام تا یالوم"اثر سروش دباغ، "روان درمانی اگزیستانسیال" اثر اروین یالوم، "در باب حکمت زندگی " اثر آرتور شوپنهاور.


🔻رادیو معنا تلاش می کند با تکیه بر ادبیات، روانشناسی وجودی، فلسفه‌ و مکتب اگزیستانسیالیسم به زندگی معنا بدهد.



رادیو معنا را اینجا دنبال کنید👇
🆔️@philosophy_thinking


.

« زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.»

عکس فوق اخیرا به دستم رسیده، دوست بسیار عزیزی آنرا از تهران برایم فرستاده. متعلق به سی سال پیش است، در محوطۀ دانشگاه تهران و کنار حوض با صفای آن که عموم دانشجویانِ دانشگاه تهران از آن محیط با صفا خاطرات بسیاری دارند...

عکس را دوست عزیزِ فقیدم حسن تفاقی گرفته، همکلاسیِ هنرمندِ عکاسِ خطاطِ اهل ادبیات و شعر و رمان. همو بود که مرا با زیست-جهان سپهری آشنا کرد و به شرحی که در مقدمۀ کتاب « فلسفه لاجوردی سپهری» آورده ام؛ چند سالی با یکدیگر گفتگوهای روح نواز و اگزیستانسیلِ نیکویی داشتیم...

از قضای روزگار، حسن در همان ساحلی در دریای خزر که سال قبلش به اتفاق شنا کرده بودیم؛ « دچار آبی دریای بیکران» شد و آبهای سهمگین دریا او را در کام کشیدند، که « او به دریا رفت و مرغابی نبود». رفته بود که برادرش را نجات دهد؛ سوگمندانه نشد و نتوانست و هر دو جان باختند. حادثۀ بسیار تلخ و تکان دهنده ای بود و مدتها مرا مغموم و افسرده حال کرد...

آن ایام، هیچ تصور نمی کردم که تا این اندازه با اشعار و مکتوبات سپهری مانوس شوم، در هوای او دم بزنم و سپهری پژوهی یکی از دلمشغولی های جدیِ من گردد و در این باب بسیار بخوانم و بیندیشم و 6-5 جلد کتاب بنویسم؛ از « در سپهر سپهری» و " فلسفه لاجوردی سپهری" گرفته تا « از خیام تا یالوم».

همچنان که هیچ فکر نمی کردم برای مدتی طولانی ساکن آمریکای شمالی شوم و عکسی که در بیست سالگی در محوطۀ دانشگاه گرفته شده و عکاسش روی در نقاب خاک کشیده، توسط دوست نازنینِ دیگری پس از سی سال در این سوی کرۀ خاکی بدستم برسد و انبوه خاطرات تلخ و شیرینِ آن روزگار را فرا یادم آورد و در ضمیرم زنده کند.

زندگی است دیگر و گردش روزگار و « کس را وقوف نیست که انجام کار چیست»...


https://www.instagram.com/p/DFfxiL1uh0x/?igsh=MWRrdHZlOTVvbjkyZw==


.

طی قریب به بیست سال گذشته، در حوزه ویتگنشتاین پژوهی، افزون بر تدریس فلسفۀ ویتگنشتاین در مقاطع فوق لیسانس و دکتری ( روزگاری که ایران بودم)، چهار کتاب " سکوت و معنا"، " زبان و‌تصویر جهان"، " ترجمه و شرح رساله منطقی- فلسفی" و " در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین" را منتشر کرده ام.

افزون بر این، طی سالیان اقامتم در کانادا، سه درسگفتار با محوریت 3 کتاب "رساله منطقی-فلسفی"، " تحقیقات فلسغی" و‌ " در باب یقینِ" ویتگنشناین برگزار کرده ام. فایل های پی دی اف کتابها، همچنین فایل های صوتیِ درسگفتارها در کانال تلگرامی و سایتم در دسترس علاقه مندان هست.

« مدتی این مثنوی تاخیر شد». بنا بود چند ماه پیش درسگفتاری شش جلسه ای با محوریت " فرهنگ و ارزش"، دیگر اثر خواندنی ویتگنشتاین برگزار کنم. اشتغالات متعدد و برگزاری درسگفتار « در باب یونگ و فروم» در آن ایام، مانع از انجام این مهم شد.

خرسندم که اکنون مجال برگزاری آن فراهم گشته و بناست از شنبۀ پیش رو این دوره در فضای «گوگل میت» برگزار شود. جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام، علاقه مندان می توانند با برگزار کنندگان دوره تماس بگیرند.

اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، پس از اتمام این دوره، طبق وعده ای که اخیرا کرده ام، به سر وقت مرلوپونتی خواهم رفت و سفرهای فلسفیِ پسا-رنسانسی را به اتفاق مخاطبانِ مشتاق پی خواهیم گرفت: « تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند».


https://www.instagram.com/p/DFdA2s1u8LJ/?igsh=MWVvaTVhMHFrcWR1aQ==






@kanoonnegareshno
416-879-7357


یادم است نوجوان که بودم و سری پُر شروشور داشتم و ابتدای جوانی به شنا هم علاقه داشتم، شمالِ کشور که رفته بودیم آقایی بود که می‌خواست به ما درس شناکردن در دریا بدهد. من در استخر زیاد شنا کرده بودم، واترپلو بازی کرده بودم و به شنای در استخر مسلط بودم. آن آقا به ما گفت شنای در دریا با شنای در استخر خیلی فرق می‌کند. گفت اتفاقاً پاره‌ای از شناگرانی که در استخر خوب شنا می‌کنند در دریا غرق می‌شوند. چون که نمی‌دانند و به تفاوت قوانین حاکم بر استخر و دریا توجه ندارند. یکی از آنها که با بحث ما تناسب تام دارد، این بود که می‌گفت وقتی که موج برمی‌خیزد (البته آن موقع این حرف‌ها را این‌گونه نمی‌فهمیدم، همان معنای تحت‌اللفظی‌اش را درک می‌کردم. بعدها این‌ها در ذهنم با خوانده‌ها، تأملات و سن اضافه می‌شد و کم‌کم به نحو دیگری فهم کردم)، شما نباید در فکر این باشید که بر موج غلبه کنید یا در دل موج بروید. چرا که آن وقت موج کاملاً شما را بلند می‌کند و بر آب می‌کوباند. آب فراوان وارد بینی و دهان شما می‌شود، نه اینکه الزاماً غرق شوید اما آبِ حسابی می‌خورید. اگر دریا طوفانی باشد که دیگر هیچ. می‌گفت اجازه بدهید موج از شما عبور کند. این یک فنّ است که روی موج بخوابید. تو که زورت به موج نمی‌رسد باید اجازه بدهی این موج از تو بگذرد. اگر روی موج خوابیدی و موج از روی تو گذشت، آن وقت می‌توانی دوباره به شناکردنت ادامه دهی. نه اینکه همان موقع که موج می‌آید و بلند شده است، تو بخواهی تندتر شنا کنی. اصلاً جواب نمی‌دهد. بعضی‌ها فکر می‌کنند باید تند شنا کنند یا در راستای موج و به‌اصطلاح در شکم موج بروند. اگر چنین کنید موج شما را به آن طرف پرت می‌کند. در چنین شرایطی کاری نکردن به معنای پذیرش است...

این را هم بگویم به لحاظ شخصی و توصیفی، آدم پر کاری هم هستم. فکر می‌کنم یک‌بخشی از این کار زیادم را هم برای این انجام می‌دهم که آن سنگینی بار هستی را کمتر بچشم و کمتر با مسئلهٔ مهیب معنای زندگی، به‌نحوی‌که آدم را در کام بکشد، مواجه بشوم. فکر کنم این یکی از راهکارهایی است که به آن پناه می‌برم؛ با نوشتن، با خواندن، با تدریس، در کنار کار حرفه‌ای تراپی... وقتی زیاد کار می‌کنم، «حواس‌پرتی» برایم می‌آورد؛ به این معنا که وقتی تو معطوف به این امور می‌شوی پاره‌ای از اموری که – به قول میلان کوندرا– از جنس سبُکی تحمل‌ناپذیر بار هستی است و معنای زندگیِ تو را نشانه می‌رود، کمتر سراغت می‌آید. اما وقتی می‌آید – که حتماً هم می‌آید – خیلی مواقع به معنای پذیرش، دست‌ها را بالا می‌برم و اجازه می‌دهم بگذرد و نظاره می‌کنم.»


.

بخش هایی از جستار « کودکی شور آبها: روایت من از معنای زندگی»؛ فصلی از کتاب اخیرا منتشر شدۀ « در کشاکش رنج و معنا:

" مهم این است که ما حال خوبی پیدا کنیم و به قول دیوید برنز از حال بد به حال خوب حرکت کنیم و دست رد به سینهٔ ملال و تکرار بزنیم. چون آنچه قوام‌بخش زندگی ماست، قصهٔ ملال و تکرار است. ملال خیلی جاها می‌تواند معنای زندگی را نشانه برود و آدم احساس دَوَرانی بودن، تکراری بودن و پوچی کند....همهٔ اینها نکاتی است که بخش قابل‌توجهی از آن حاصل خوانده‌ها و همین‌طور تأملات و تجربهٔ زیستهٔ من است. درعین‌حال می‌خواهم بگویم وقتی همه‌مان در «موقعیت‌های مرزی» قرار می‌گیریم، همهٔ چیز می‌تواند برای مدتی تبخیر و دود شود و به هوا رود. اینکه در مواقع مرزی و آنجایی که سازوکارهای همیشگی‌ام این‌گونه دود می‌شوند چه‌کار می‌کنم؟

پاسخ صمیمانه‌تر و صادقانه‌تر من این است که به تعبیری دقیق‌تر شیوهٔ رواقی پیشه می کنم. یعنی به قول انگلیسی‌ها leave it as it is. گذاشته‌ام مثل یک موجی که سر برآورده از من عبور کند. به زبانی دیگر من فقط ترجیح می دهم روی این موج بخوابم، دست‌وپا نزنم، تقلّا نکنم و فقط نظاره کنم. مثل یک موجی که در سرزمین وجودی من برخاسته و چنان که آوردم تمامی ارزش‌هایم (معناها/روش‌های دستیابی‌ام به معناها) تبخیر شده است. برخی مواقع علت بیرونی دارد و آدمی می‌تواند تشخیص دهد، برخی از موارد هم واقعاً ناشناخته است و آدم نمی‌داند. اجازه دادم بگذرد و در حین گذشتن آن حالات، به کارهایی که علاقهٔ بیشتری دارم، می‌پردازم. از کارهای جدی‌ای که اغلب در آن اوقات انجام می‌دهم موقتاً دست می‌کشم و صرفاً اجازه می‌دهم بگذرد. آشکار است که عمیقاً نگاه رواقی به هستی دارم. در همین کتابی هم که اخیراً از من منتشر شده، یعنی «سرشاری خوشهٔ زیست: سلوک رواقی در اینجا و اکنون» که ماحصل و صورت منقّح و به آب ویرایش شسته شدهٔ درس‌های رواقی که چند سال قبل مبتنی بر کتاب ویلیام آروین ارائه داده بودم، از تجربه‌های خودم هم آورده‌ام...بخشی از آن به نظرم همین قصه است. یعنی «پذیرش »آنچه که هست و اجازه‌دادن اینکه از تو عبور کند. در کتاب «از خیام تا یالوم» هم – به این دلیل اشاره می‌کنم که با بحثمان تناسب دارد – در مقاله‌ای که راجع به سلوک رواقی اسپینوزا و شمس نوشتم، از همین مفهوم «پذیرش» استفاده کردم و اشاراتی به سخن شمس در «مقالات» کرده‌ام.

خلاصه سخن اینکه وقتی آدم گرفتار دریا می‌شود در موقعیت‌هایی، «پذیرش» به به کمک می‌آید. مثل وقتی که موج سر بر می‌آورد و آدم را در خود می‌گیرد.
👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DFYSL6tSkPH/?igsh=NnF2eDF3NWxnYXZl


Репост из: كانون نگرش نو
💠گروه درمانی آنلاین
با موضوع: افسردگی

دکتر ثانی
دکتر دباغ

💠💠چنانچه بیمه تکمیلی دارید به شما رسید داده می شود.
کانون نگرش نو
@kanoonnegareshno
001 416-879-7357




" بایزید و بوالحسن"


جلسه  هفدهم



کلاب جامعه باز

بهمن ماه ۱۴۰۳




دکتر #سروش_دباغ




@SoroushDabbagh_official




🔻🔻🔻




Репост из: سروش دباغ
کتاب پیش رو، « در کشاکش رنج و معنا»، پس از « حریم علفهای قربت»، « آبی دریای بیکران»، « از خیام تا یالوم» و « سرشاری خوشۀ زیست» در می رسد و ایستگاه بعدیِ این سفر اگزیستانسیلِ دور و درازست. دو مفهوم مهیبِ اگزیستانسیلِ « رنج» و «معنای زندگی»، صحنه گردانِ این دفترند.
نوشتارِ « زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی»، با مدّ نظر قرار دادنِ اثر خواندنیِ «اعترافاتِ» تولستوی، چند و چون و تلقی های مختلف معنای زندگی را می کاود. دو جستارِ « دویدن در پی معنا» و « کودکیِ شورآبها»، خواننده را با روایتِ نگارنده از « معنای زندگی» و تجربۀ زیسته اش در این باب آشناتر می سازد.

« داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش»، دیگر نوشتار این مجموعه است. تفکیک میان « رنج امحاءناپذیر» و « رنج امحاء پذیر»، همچنین انحاء رنج امحاءناپذیر به روایت نگارنده، با پیش چشم داشتنِ شاهکارِ « برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، در این جستار بلند صورتبندی شده است.

در سالیان اخیر، در سلوکِ سیاسیِ خویش، همانطور که در دو جستار « چگونه سوسیال دموکرات شدم؟ » نگاشته ام، از اردوگاه لیبرال دموکراسی به منزلگاه سوسیال دموکراسی کوچ کرده ام. همچنین در سلوک فلسفیِ خود، چنانکه در سخنرانیِ « صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متاخر» آورده ام، از « صدق مطابقتی» به صدقِ « اقناعی-روایی» رسیده ام؛ ایستار فلسفیِ ای که در سلوک اگزیستانسیلِ نگارنده در یکسال اخیر سخت ریزش کرده و همپوشانی روشنی با مفاهیمِ هایدگریِ « آشکارگی هستی»، « شبانی وجود» و « زبان خانۀ وجود است» دارد.

برگزاری درسگفتارِ « بایزید و بوالحسن» طی چند ماه اخیر، این پوست اندازی را بر نویسنده روشن تر ساخته؛ که اندیشیدن و زیر و زبر گشتن و شدن و واکاویدنِ قلعه هزار توی زبان، از مقوماتِ گریز ناپذیرِ «سلوک اگزیستانسیل» است. نوشتار، "سلوک اگزیستانسیل، «آشکارگی هستی» و « صدقِ اقناعی-رواقی»"، روایت گر این تلاطم ها و تحولات است.

پس از آن، نوبت به بخش ضمایم کتاب می رسد؛ ضمایمی که برای آشنایی جدی تر و روشمندتر با چند و چونِ « طرحواره عرفان مدرن/سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حقیقتا رهگشا و آموزنده است....

امیدوارم خوانندۀ محترم، از لابلای سطور و صفحاتِ جستارهای « در کشاکش رنج معنا»، افزون بر آشنایی با روایت نگارنده از مفاهیم « رنج» و « معنا» و چند و چون و جایگاه آنها در « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حدیث پاشانیِ نویسنده را هم که بسان پرّ کاهی در مصاف تندِ باد بدین سو و بدان سو می رود و بالا و پایین می شود، ببیند. همچنین، احوال اگزیستانسیلِ خود را رصد کند و به تماشای آنها در آیینۀ مقولاتِ « رنج»، « معنا» و « تنهایی» بنشیند."و با خود زمزمه کند:

« دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد. "


Репост из: سروش دباغ
.

کتاب « در کشاکش رنج و معنا»، دیروز متولد شد و بیش روی علاقه مندان قرار گرفت. خرسندم که تازه ترین فرزند معنوی ام زمستان امسال سربرآورده، پس از « راه طی نشده» که تابستان 1403 خورشیدی منتشر شد. به شرط حیات، « در بوستان بوسعید»، پس از این در رسد و تابستان سال آینده منتشر گردد.

پیشنهاد من به خوانندگان محترم این است که سه گانۀ « از خیام تا یالوم»، « سرشاری خوشۀ زیست» و « در کشاکش رنج و معنا» را در کنار یکدیگر بخوانند؛ سه گانه ای که از تاملات و تتبعات و دلمشغولی ها و کارک های فکریِ چند سال اخیرم گرده بر می گیرد. عزیزان علاقه مندِ خارج کشور می توانند از طریق لینک زیر، کتاب را از طریق سایت lulu تهیه کنند. بخش هایی از مقدمه کتاب به قرار زیر است:

« بیش از سیزده سال است که مشغول به کارکِ « طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی» هستم و به قدر وسع، دربارۀ سویه ها و ستونهای مختلف آن، می اندیشم، می گویم و می نویسم و افتان و خیزان آنرا پیش می برم. جانِ جهان را شاکرم که هر چه پیشتر آمده ام، ابعاد این کار بر من بیشتر روشن گشته است.

سیزده سال پیش، روزی که مقالۀ نخست از سلسله جستارهای « طرحواره ای از عرفان مدرن» را به دست انتشار سپردم، مقالات ده گانه ای که طی هفت سال تحریر شده و در اثر « آبی دریای بیکران» به مهربانی کنار یکدیگر نشسته اند؛ تصور نمی کردم که پای در چه سفر فلسفی- ادبی- اگزیستانسیلی نهاده و سر از کجا در خواهم آورد، که: « کس را وقوف نیست که انجام کار چیست» و « مرا سفر به کجا می برد/ کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند/و بند کفش به انگشت های نرم فراغت/ گشوده خواهد شد؟»

از قضای روزگار، پیگیری این پروژه طی یک دهۀ اول با سپهری پژوهی های درازدامنِ نگارنده همعنان گشته و همپوشانی محسوسی یافته بود. تو گویی، پا به پای بازخوانی انتقادیِ میراث عرفانی و برساختن و وام کردنِ مفاهیمی چون «سالک مدرن»، « متافیزیک نحیف»، « ایمان شورمندانه»، « ایمان آرزومندانه»، « تنهایی مخملین»، « تنهاییِ تلخ»، « سلوک افقی/ سلوک عمودی»، « کورمرگی»، «مرگ هراسی»،« طنز الاهیاتی»،« نیایش حکیمانه»، « رنج رهزن»، « رنج رهگشا»..، مصادیق آنها را در اشعار و مکتوبات سپهری، سالک مدرن کاشانی سراغ می گرفتم و بر می رسیدم.

در ادامۀ این سفر پر فراز و نشیب، چنانکه در مقدمۀ « از خیام تا یالوم» آورده ام؛ بنا دارم با محوریت آثار دیگر سالکان مدرن، نرم نرمک، چند و چون سلوک اگزیستانسیل و دیگر ستونهای برسازندۀ آن در اینجا و اکنون را پی بگیرم و روایت کنم.
👇👇

https://www.instagram.com/p/DFNw9DRut0P/?igsh=MWpxN3hpOGEweHIwdA==




Репост из: دلنوشته ها - رحیم قمیشی
آقای سروش دباغ از اندیشمندان برجسته کشورمان با ارسال یادداشتی حمایت خود را از کارزار رفع حصر اعلام کردند.

"آقای رحیم قمیشی

لطفاً نام مرا هم اضافه کنید؛ دیشب در کلاب هاوس از این کارزار حمایت کردم و گفتم آنرا امضا میکنم..

متن شما را نیز با توضیحی منتشر خواهم کرد"

سروش دباغ

امیدواریم بزودی بتوانیم صفحه‌ای اختصاصی برای حمایت از رفع حصر پ انعکاس حمایت افراد شناخته‌شده و نظرات دریافتی از دوستان افتتاح نماییم
.
رحیم قمیشی

@ghomeishi3


Репост из: موسسه ی آرمان اندیشه مولانا
🔺️منتشر شد.

📕در کشاکش رنج و معنا

🔹️نویسنده: سروش دباغ
🔹️ويراستار: حسین جمالی‌پور


🔻ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا

لینک خرید ایرانیان خارج از کشور👇

لینک خرید 👉

جهت اطلاع از نحوه خرید و تهیه در ایران پیام بدهید👇
🆔️@Existential_psychotherapist


🆔️@philosophy_thinking


Репост из: فرهاد مشکور
🔸کتاب «در کشاکش رنج و معنا» منتشر شد

این اثر که به قلم دکتر سروش دباغ سر از بالین بلند کرده است، در حقیقت ادامه‌ای است بر جست‌وجوی بی‌پایان او در مسیر سلوک اگزیستانسیال؛ مسیری که از زخم‌های زیستن می‌گذرد و در مرزهای باریک میان رنج و معنا به کاوش می‌پردازد. این کتاب، همچون چراغی در شب‌، کوششی است برای روشن کردن زوایای تاریکِ تجربه‌های انسانی، جایی که فلسفه، شعر، روان‌شناسی و عرفان در هم می‌آمیزند.

«در کشاکش رنج و معنا»، حلقه‌ای دیگر است از زنجیره‌ی آثاری که دکتر دباغ با ظرافتی شاعرانه و تفکری عمیق در قالب کتاب‌هایی چون:
آبی دریای بیکران
حریم علف‌های قربت
از سهروردی تا سپهری
از خیام تا یالوم

به نگارش درآورده است. هر یک از این آثار، پژواکی از صدای انسانِ معاصر است که در میانه‌ی بی‌پایانی تنهایی و پرسش‌های ازلی، راهی به سوی معنا می‌جوید.

به عنوان یکی از همراهان این مسیر، افتخار داشته‌ام که در این کتاب پنج مقاله از تأملاتم را به اشتراک بگذارم:

- امتزاج فنومنولوژیک و سایکولوژیک تنهایی

- زبان، محملی برای آشکارگی زاین

- آناکاوی رنج تنهایی

- کناکی تا بی‌-کران

- سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

هر یک از این مقالات، تلاشی است برای نزدیک شدن به پرسش‌هایی که در دل زیستن هر روزه‌ی ما تنیده شده‌اند: پرسش از تنهایی، رنج، و امکانی برای پیوند یافتن با دیگری و جهان.

«در کشاکش رنج و معنا» کتابی است که در آن، قلمِ دکتر دباغ با رقصی میان فلسفه و شعر، پل می‌زند میان جهان‌های فرانکل و یالوم، داستایوفسکی و تولستوی. این اثر برای هر کسی که دل در گروِ اندیشیدن، زیستن و یافتن معنا دارد، یک دعوت است؛ دعوتی به تأمل، به تجربه، و شاید، به یافتن مرهمی برای زخم‌های دیرینه‌ی وجود.


برای خرید کتاب به اینجا رجوع کنید.


✍️ فرهاد مشکور




.

فقراتی از مقالۀ « زیر و شدنِ اگزیستانسیل تولستوی» که حدودا یک و نیم سال پیش منتشر گشت و در کتاب در آستانۀ انتشار « در کشاکش رنج و معنا» گنجانده شده:

" سه گانۀ {«شغل»، « پیشه / دلمشغولی» و « ندای درون»}، تداعی کنندۀ سخنان هانا آرنت در اثر «وضع بشر» دربارۀ احوال اگزیستانسیل انسانِ پیرامونی است. در این کتاب، آرنت سه نوع فعالیت انسانی را از یکدیگر تفکیک می‌کند: «زحمت»، «کار» و «عمل».

این سه‌ گانه بسان هرمی است که قاعدۀ آن زحمت و رأس آن عمل است و کار در میانۀ آن قرار دارد. زحمت وقفِ برآورده کردن نیازهای معیشتی و تناسلی می‌شود. زحمت به جسم انسان مربوط است و یک فعالیت جسمانی محسوب می‌گردد. در نگاه آرنت، زحمت یک فعالیت پیشا انسانی است؛ حیوانات هم زحمت می‌کشند و انسان در این امر با آنها مشترک است. زحمت، به روایت آرنت یک فعالیت دوری است و ملال و تکرار از مقومات آن‌اند. یکی از مصادیق زحمت که آرنت بر آن انگشت تاکید نهاده، انجام کارهای خانه و خانه‌داری است.

کار، اما خصلت ابزاری دارد و انسان با کار خود چیزی را درست می‌کند. برای مثال کسی با کار خود صندلی می‌سازد و یا درختی می‌کارد. کار، برخلاف زحمت می‌پاید و به زندگی انسانی ثبات و چارچوب می‌بخشد. پدری که میزی می‌سازد و سال‌ها بعد فرزندش بر روی آن می نشنید، «کاری» انجام داده و اثر و نشانی از خود بر جای نهاده است. کار به قلمرو اجتماعی آدمیان مربوط است، در حالیکه زحمت بیشتر معطوف به قلمروی خصوصی انسانهاست. از این رو کار پس از زحمت درمی‌رسد و می‌تواند به سبب ثبات و پایداری‌ای که ایجاد می‌کند، به زندگی معنا ببخشد. جهانی که با «کار» خلق می‌شود، به مدد «زحمت» بدست نمی‌آید.

اگرچه کار می‌تواند به زندگی معنا ببخشد، ولی هر فردی در خلوت می‌تواند کار خود را انجام دهد، بدون این که با دیگران در تعامل باشد. برخلاف «زحمت» که یک فعالیت پیشاانسانی است و «کار» که می‌تواند جداگانه توسط افراد انجام گیرد؛ «عمل» به واسطۀ ارتباط و همدلی انسان‌ها با هم شکل می‌گیرد. «عمل» به شکوفا شدن زندگی کمک می‌کند و روابط انسانی را رقم می‌ زند. اشتغالِ به «عمل»، به انسان‌ها امکان می‌دهد جهان مشترکی بسازند تا «محل ظهور و بروزی» باشد برای گفتار و کردار آدمیان به نحو جمعی.

آرنت دربارۀ کار هنری نیز سخن گفته است. کار معمولی «از برایِ» چیزی است و با میزان فایده‌ای که به بار می‌آورد، نسبت‌سنجی می‌شود. ولی کار هنری فایدۀ مصرفی ندارد، بلکه آشکارکنندۀ جهانی است که انسان‌ها به شیوۀ خاص خود آن را برساخته‌اند.


به تعبیر دیگر، کار هنری «به سبب»چیزی است و نه «از برای» چیزی. از نظر آرنت پایداری جهان در دوام هنر سر بر می‌آورد. اثر هنری می‌تواند جاودانه شود و در یادها بماند، طنین انداز گردد و جاودانه شود؛ نظیر کارهای درخشان و ماندگار داستایفسکی، کوندرا، بتهوون، سیمین دانشور، شجریان و …."


https://www.instagram.com/p/DFLx_oDSQrG/?igsh=MWw5cDR3bGdmNHpreg==

Показано 20 последних публикаций.