یه وقتایی آدم دلش میخواد گم شه توی سیاهی شب، بیصدا، بیرد، مثل یه سایه که توی تاریکی حل میشه. جایی که دیگه هیچی مهم نیست، نه گذشتهای که سنگینی میکنه، نه آیندهای که معلوم نیست قراره چی بشه. فقط سکوت باشه و یه آسمون پر از ستاره که هیچکدومش نمیپرسن چرا اینجایی. بعضی وقتا آدم فقط میخواد ناپدید بشه، توی یه جادهی خالی، توی صدای باد، توی عمق شب…