در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


"من‌راه‌رفتم‌توشیاربین‌دونیم‌کُره‌ی‌مغزم
هوا‌اونجا‌عالی‌بودامروز،خیس‌‌از‌سیاهی.
پیج:
instagram.com/shiyaremaqzam

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций








@play list moooooood


فقط خدا می‌دونه باهام چیکار کردی که الان اینجوری‌ام.
تپش قلب، دستایی که می‌لرزه، یه حسی که انگار یه چیزی توی گلوم گیر کرده و نمی‌ره.
یه حال عجیب، یه دردی که نمی‌دونم از کجاست، ولی هست، قشنگ حسش می‌کنم، لحظه‌به‌لحظه.
یه خستگی که از تن نمی‌ره، یه بغضی که هرچی قورتش می‌دم، سنگین‌تر می‌شه.
نمی‌دونم چه جوری این‌همه چیز توی وجودم جا شده، فقط می‌دونم که کار توئه.




واقعیت همینه؛ دنیایی که توش زندگی می‌کنیم، جای عدالت نیست، جای قدرت‌هاست. اونایی که بالا نشستن، سرنوشت میلیون‌ها نفر رو رقم می‌زنن، بی‌هیچ ترحمی، بی‌هیچ عذاب وجدانی. جنگ‌هاشون، سیاست‌هاشون، تصمیم‌های پشت درهای بسته‌شون، همون چیزیه که خون مردم بی‌گناه رو روی زمین می‌ریزه. ما فقط تماشا می‌کنیم، زیر دست و پای بازی‌ای که هیچ‌وقت برای ما ساخته نشده. اینجا حقیقت، چیزی نیست که بهت بگن؛ حقیقت، چیزی‌ست که وقتی چشمت رو باز می‌کنی، با تمام وجودت حسش می‌کنی.




عزیزم، داری با من از مرگ حرف می‌زنی؟
یادت رفته من کجام؟ من تو خاورمیانه‌ام، من تو ایرانم.
اینجا مرگ یه اتفاق نیست، یه سبک زندگیه.
هر روز یه چیزی ازمون می‌میره، رویا‌هامون، امیدمون، جوونیمون.
اینجا مرگ فقط تو قبرستون‌ها نیست، تو نگاه مردمیه که دیگه حتی توان ناله کردن هم ندارن.
ببخشید، تو واقعاً داری راجع به چی با من حرف می‌زنی؟


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
از پیج اینستاگراممون.


عزیزم
من برای ترسیدن از مرگ زیادی جوون ایرانی ام.


لطفا از من نخواه استرس نداشته باشم و ناراحت نباشم!
من شبی رو بدون فکر کردن به اینکه خودمو از پنجره اتاقم پرت کنم بیرون یا ادامه بدم برای یه آینده نامعلوم نگذروندم.
من نمیدونم که باید بمونم اینجا یا برم و پشت سرم رو هم نگاه نکنم..
من نمیتونم برای اون جوونی که دارایی‌های همسن و سالاش، آرزو شده توی دل پاکش ناراحت نباشم.
نمیتونم برای اون کارگری که پیش بچش بدقول شده و چندین وقته بهش قول داده براش دوچرخه بخره و حالا شرمنده بچشه ناراحت نباشم.
از من نخواه که ناراحت نباشم وقتی دلار هرساعت یک‌بار میره بالا و باهاش آرزوهای دوستام و هم‌سن‌وسال‌هام پرپر میشه و یه مرد، یه زن شرمنده بچش میشه و دست خالی میره توی خونه...
از من نخواه.




جوان ایرانی بودن یعنی هر روز با واقعیتی دست و پنجه نرم کنی که هیچ چیزی در جای درستش قرار نداره. یعنی باید همیشه خودت رو اثبات کنی، حتی وقتی که همه چیز علیه‌ت باشه. یعنی در کشوری زندگی کنی که باید برای کوچک‌ترین خواسته‌هایت بجنگی، چون هیچ چیزی راحت بهت داده نمیشه. جوان ایرانی بودن یعنی رنج کشیدن، ولی هنوز امید داشته باشی به فردایی که شاید هیچ وقت نیاد.


دلار نود تومنی یعنی فاجعه‌ای که نسل ما رو بلعیده. یعنی جوان ایرانی باید با دست‌های خالی توی کشور خودش بجنگه. یعنی هیچ آینده‌ای برای ما نیست جز هر روز بیشتر از دیروز شکست خوردن. این فقط یک بحران اقتصادی نیست، این نابودی فرهنگی و اجتماعی‌ست.


گاهی وقت‌ها حس می‌کنم هیچ‌کس نمی‌فهمه، هیچ‌کس حتی سعی نمی‌کنه بفهمه. انگار کلماتم توی هوا گم میشن، انگار صدایم به هیچ جایی نمی‌رسه. دلم می‌خواد یک‌بار، فقط یک‌بار، کسی نگاهم کنه و بدون اینکه چیزی بگم، بفهمه. بفهمه که چقدر خسته‌ام، چقدر درد کشیدم، چقدر جنگیدم. ولی شاید این فقط یه خیاله… شاید هیچ‌وقت کسی قرار نیست بفهمه.




دلم بغلش را می‌خواهد…
آن‌قدر که هر ذره از وجودم فریادش می‌زند، آن‌قدر که تمام بدنم او را طلب می‌کند.
دارم درد می‌کشم، از نبودنش، از فاصله‌ای که بینمان افتاده، از آغوشی که دیگر سهم من نیست.
کاش فقط یک‌بار دیگر می‌توانستم او را در آغوش بگیرم،
شاید این درد لعنتی کمی آرام بگیرد…


دلم برایت تنگ شده…
برای آغوشت، برای بودنت، برای لحظه‌هایی که کنارم بودی.
می‌خواهم فقط یک‌بار دیگر تو را در آغوش بگیرم، فقط یک‌بار…
اما می‌دانم، می‌دانم که بی‌فایده است.
می‌دانم که رفته‌ای، آن‌قدر دور که حتی پشت سرت را هم نگاه نکردی.
اما با این حال، قلبم هنوز تو را صدا می‌زند…
هنوز دلم برایت تنگ می‌شود، مثل روز اول، مثل همان لحظه‌ای که رفتی.


عمیقاً بریدم. عمیقاً دلم می‌خواد هیچ چیزی رو حس نکنم. این همه احساس که همیشه منو می‌کشه، این همه درد که هیچ وقت تموم نمیشه، دیگه تحملش رو ندارم. به بی‌حسی نیاز دارم، به یه جای خالی که دیگه هیچ چیزی نتونه منو زخم کنه. از این دنیای کوفتی خسته‌ام، از این بازی‌های بی‌پایان، از همه چیزهایی که همیشه به من ضربه می‌زنن. دیگه هیچ قدرتی برای ادامه دادن ندارم، فقط می‌خوام همه چی تموم بشه و من از این همه حس و درد راحت بشم

Показано 20 последних публикаций.