رفتم گورستان،سرقبر پدر نشستم و گریه کردم.گفتم:«پدر، مرا از چی ساختی،او را از چی؟ چرا زن ها نگاهم نمیکنند،چرا اخمشان را برای من می آورند؟چرا قشنگ ترین دختر دنیا شیدای برادرم شده؟خمیره مان که یکی است.نیست؟
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
صـ ۲۸
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
صـ ۲۸