شرح روان ابیات مثنوی، دفتر سوم _تمثیلِ گریختنِ مؤمن و بی صبریِ او در بلا به اضطراب و بی قراریِ نخودو دیگر حوائج در جوشِ دیگ، و بر دویدن تا بیرون جهند
حکایت در بیان احوال طالبان و سالکان مبتدی است که هنوز به آتش ریاضت و طاعت پخته نشده اند و همینکه با آن آتش روبرو می شوند، صبر نمی آرند و خواهند که از آن بگریزند. امّا هادی لایق و راهنمای صادق آنان را به ادامه سلوك تشویق می کند تا به درجه کمال روحي واصل شوند.
کدبانویی داخل دیگ پُرجوش، مقداری نخود ریخته بود تا غذایی لذيذ طبخ کند. نخودها با زبان حال از آتش و آب جوش می نالیدند، اما آن بانو به ایشان دلداری می داد که اگر این حرارت را تحمّل کنید وجود خامتان پخته می شود و آنگاه بر سر خوان انسان ها نهاده می شوید و پس از خورده شدن به مرتبه جان انسان تعالی می یابید.
(۴۱۵۹) بنگر اندر خودی در دیگ چون
می جهد بالا؟ چو شد ز آتش زبون
ای کسی که در بلا و سختی صبر نداری، نگاه کن به نخودی که در دیگ جوشان، براثر حرارت بسیار، عاجزانه به روی سطح آب می آید.
(۴۱۶۰) هر زمان نَخُود برآید وقتِ جوش
برسرِ دیگ و، بر آرد صد خروش
هرگاه که آبِ دیگ به جوش آید، نخود به بالای دیگ می آید و با زبان حال چنین می خروشد.
(۴۱۶۱)که چرا آتش به من در می زنی؟
چون خریدی، چون نگونم می کنی؟
چرا به من آتش می زنی؟ حالا که مرا خریده ای چرا مرا دچار سختی و بلا می کنی؟
(۴۱۶۲) می زند کفلیز* کدبانو که: نی
خوش بجوش و، برمَجه ز آتش کُنی
کدبانو به محتویات دیگ کفگیر می زند و می گوید: این طور نیست که خیال می کنی.خوب بجوش و پخته شو و از آتشی که تو را می پزد فرار مکن.
*کَفليز: کفگیر
*آتش کُنی: آتش کردن، داغ شدن و داغ کردن
(۴۱۶۳) ز آن نجوشانم که مکروهِ منی
بلکه تاگیری تو ذوق و چاشنی
من تو را به این خاطر نمی جوشانم که مورد نفرت منی، بلکه من تو را می جوشانم تا طعم خوش و دلچسب پیدا کنی.
(۴۱۶۴) تا غذا گردی، بیامیزی به جان
بهرِ خواری نیست این امتحان
تا بر اثر پخته شدن و قوام آمدن به غذایی گوارا و جانبخش مبدل شوی؛ این سختی و ابتلا برای خوار کردن تو نیست، بلکه نوعی امتحان است.
(۴۱۶۵)آب می خوردی به بُستان، سبز و تر
بهرِ این آتش بُده ست آن آب خَور
ای نخود در باغ مدت ها آب می خوردی و تر و تازه می شدی. آن همه آبی که خوردی برای این آتش بود.
@MolaviPoett
حکایت در بیان احوال طالبان و سالکان مبتدی است که هنوز به آتش ریاضت و طاعت پخته نشده اند و همینکه با آن آتش روبرو می شوند، صبر نمی آرند و خواهند که از آن بگریزند. امّا هادی لایق و راهنمای صادق آنان را به ادامه سلوك تشویق می کند تا به درجه کمال روحي واصل شوند.
کدبانویی داخل دیگ پُرجوش، مقداری نخود ریخته بود تا غذایی لذيذ طبخ کند. نخودها با زبان حال از آتش و آب جوش می نالیدند، اما آن بانو به ایشان دلداری می داد که اگر این حرارت را تحمّل کنید وجود خامتان پخته می شود و آنگاه بر سر خوان انسان ها نهاده می شوید و پس از خورده شدن به مرتبه جان انسان تعالی می یابید.
(۴۱۵۹) بنگر اندر خودی در دیگ چون
می جهد بالا؟ چو شد ز آتش زبون
ای کسی که در بلا و سختی صبر نداری، نگاه کن به نخودی که در دیگ جوشان، براثر حرارت بسیار، عاجزانه به روی سطح آب می آید.
(۴۱۶۰) هر زمان نَخُود برآید وقتِ جوش
برسرِ دیگ و، بر آرد صد خروش
هرگاه که آبِ دیگ به جوش آید، نخود به بالای دیگ می آید و با زبان حال چنین می خروشد.
(۴۱۶۱)که چرا آتش به من در می زنی؟
چون خریدی، چون نگونم می کنی؟
چرا به من آتش می زنی؟ حالا که مرا خریده ای چرا مرا دچار سختی و بلا می کنی؟
(۴۱۶۲) می زند کفلیز* کدبانو که: نی
خوش بجوش و، برمَجه ز آتش کُنی
کدبانو به محتویات دیگ کفگیر می زند و می گوید: این طور نیست که خیال می کنی.خوب بجوش و پخته شو و از آتشی که تو را می پزد فرار مکن.
*کَفليز: کفگیر
*آتش کُنی: آتش کردن، داغ شدن و داغ کردن
(۴۱۶۳) ز آن نجوشانم که مکروهِ منی
بلکه تاگیری تو ذوق و چاشنی
من تو را به این خاطر نمی جوشانم که مورد نفرت منی، بلکه من تو را می جوشانم تا طعم خوش و دلچسب پیدا کنی.
(۴۱۶۴) تا غذا گردی، بیامیزی به جان
بهرِ خواری نیست این امتحان
تا بر اثر پخته شدن و قوام آمدن به غذایی گوارا و جانبخش مبدل شوی؛ این سختی و ابتلا برای خوار کردن تو نیست، بلکه نوعی امتحان است.
(۴۱۶۵)آب می خوردی به بُستان، سبز و تر
بهرِ این آتش بُده ست آن آب خَور
ای نخود در باغ مدت ها آب می خوردی و تر و تازه می شدی. آن همه آبی که خوردی برای این آتش بود.
@MolaviPoett