شرح روان ابیات مثنوی، دفتر سوم _جواب گفتنِ مهمانِ، ایشانرا...
(۴۱۲۲) اندر اَلها کُم بِجُو این را کنون
از پسِ کَلّاء، بسِ لَو تَعلَمُون
تفاوت مراتب را در آیه ۳_ ۷ سوره تکاثر باید جستجو کرد که می فرماید:
"سپس خواهید دانست؛ باز هم نه چنین است. پس خواهید دانست. نه چنین است، اگر بدانید به صورتِ باورِ ذهنی، براستی که البته دوزخ را خواهید دید. سپس آن را عیناً خواهید دید."
(۴۱۲۳) می کَشَد دانش به بینش ای علیم
گر يقين گشتی، ببینندی جَحیم
ای دانا دانش، تو را به سوی بینش جلب می کند؛ اگر علم اليقين برای مردم حاصل شود می توانند رفته رفته به مرتبه عين اليقين برسند و دوزخ را در همین جهان عيناَ مشاهده کنند.
(۴۱۲۴) دید زایَد از یقین بی اِمتهال*
آنچنانك از ظَنّ می زاید خیال
از یقین بلافاصله، بینش زاییده می شود. یعنی یقین، مادر بینش است. چنانکه از ظن،خیال به وجود می آید. حاصل يقين، مشاهده حقیقت است و حاصل ظن، اوهام و اندیشه های نادرست می باشد.
*اِمتِهال: مهلت دادن.
(۴۱۲۵) اندر اَلهاکُم بیانِ این ببین
که شود عِلمُ اليَقين، عَین الیقین
شرح این نکته را که علم اليقين به عین الیقین می انجامد باید در سوره تکاثر دریاہی.
(۴۱۲۶) از گمان و از یقین بالاترم
وز ملامت بر نمی گردد سَرَم*
مرتبه من از ظنّ و یقین بالاترست و به خاطر سرزنشِ ملامتگران از عقیده خود دست برنمی دارم.
*برنمی گردد سرم: عقیده ام عوض نمی شود.
(۴۱۲۷)چون دهانم خورد از حلوایِ او
چشم روشن گشتم و بینایِ او
همین که دهان روح و جانم از شیرینیِ شهود حضرت حق، چیزی خورد، چشم دلم روشن و بینا شد و در هر حال او را می بینم.
(۴۱۲۸) پا نَهَم گستاخ، چون خانه روم
پا نلرزانم، نه کورانه روم
ای گروه سرزنشگر، من به سوی این مسجد چنان بی باک گام بر می دارم که گویی می خواهم به خانه ام بروم. هرگز قدم های سست و لرزان بر نمی دارم و هیچوقت مانند نابینایان حرکت نمی کنم.
(۴۱۲۹) آنچه گُل را گفت حق*، خندانش کرد
با دلِ من گفت و، صد چندانش گرد
آن راز نهانی را که حضرت حق با گُل در میان گذاشته و او را خندان کرده است، همان راز را با دل من نیز گفته و صد برابر شادمان و خندانش کرده است.
*گفتن حق :حضرت با اسم لطيف در گل تجلی کرده است.
(۴۱۳۰)آنچه زد بر سَرو و قَدَش راست کرد
و آنچه از وی نرگس و نسرین بخَورد
همان تجلّیانی که حضرت حق بر درختِ سَرو کرد و قامت او را افراشته نمود، و همان تجلّیاتی که نصیب گُل نرگس و نسرین شد.
🆔 @MolaviPoett
(۴۱۲۲) اندر اَلها کُم بِجُو این را کنون
از پسِ کَلّاء، بسِ لَو تَعلَمُون
تفاوت مراتب را در آیه ۳_ ۷ سوره تکاثر باید جستجو کرد که می فرماید:
"سپس خواهید دانست؛ باز هم نه چنین است. پس خواهید دانست. نه چنین است، اگر بدانید به صورتِ باورِ ذهنی، براستی که البته دوزخ را خواهید دید. سپس آن را عیناً خواهید دید."
(۴۱۲۳) می کَشَد دانش به بینش ای علیم
گر يقين گشتی، ببینندی جَحیم
ای دانا دانش، تو را به سوی بینش جلب می کند؛ اگر علم اليقين برای مردم حاصل شود می توانند رفته رفته به مرتبه عين اليقين برسند و دوزخ را در همین جهان عيناَ مشاهده کنند.
(۴۱۲۴) دید زایَد از یقین بی اِمتهال*
آنچنانك از ظَنّ می زاید خیال
از یقین بلافاصله، بینش زاییده می شود. یعنی یقین، مادر بینش است. چنانکه از ظن،خیال به وجود می آید. حاصل يقين، مشاهده حقیقت است و حاصل ظن، اوهام و اندیشه های نادرست می باشد.
*اِمتِهال: مهلت دادن.
(۴۱۲۵) اندر اَلهاکُم بیانِ این ببین
که شود عِلمُ اليَقين، عَین الیقین
شرح این نکته را که علم اليقين به عین الیقین می انجامد باید در سوره تکاثر دریاہی.
(۴۱۲۶) از گمان و از یقین بالاترم
وز ملامت بر نمی گردد سَرَم*
مرتبه من از ظنّ و یقین بالاترست و به خاطر سرزنشِ ملامتگران از عقیده خود دست برنمی دارم.
*برنمی گردد سرم: عقیده ام عوض نمی شود.
(۴۱۲۷)چون دهانم خورد از حلوایِ او
چشم روشن گشتم و بینایِ او
همین که دهان روح و جانم از شیرینیِ شهود حضرت حق، چیزی خورد، چشم دلم روشن و بینا شد و در هر حال او را می بینم.
(۴۱۲۸) پا نَهَم گستاخ، چون خانه روم
پا نلرزانم، نه کورانه روم
ای گروه سرزنشگر، من به سوی این مسجد چنان بی باک گام بر می دارم که گویی می خواهم به خانه ام بروم. هرگز قدم های سست و لرزان بر نمی دارم و هیچوقت مانند نابینایان حرکت نمی کنم.
(۴۱۲۹) آنچه گُل را گفت حق*، خندانش کرد
با دلِ من گفت و، صد چندانش گرد
آن راز نهانی را که حضرت حق با گُل در میان گذاشته و او را خندان کرده است، همان راز را با دل من نیز گفته و صد برابر شادمان و خندانش کرده است.
*گفتن حق :حضرت با اسم لطيف در گل تجلی کرده است.
(۴۱۳۰)آنچه زد بر سَرو و قَدَش راست کرد
و آنچه از وی نرگس و نسرین بخَورد
همان تجلّیانی که حضرت حق بر درختِ سَرو کرد و قامت او را افراشته نمود، و همان تجلّیاتی که نصیب گُل نرگس و نسرین شد.
🆔 @MolaviPoett