امروز داشتم فکر میکردم چرا با وجودی که مرکز همهی احساسات در مغزه، ولی وقتی ما دلتنگِ یک نفر هستیم یه آشوبی در قلبمون احساس میکنیم. چیزی که حواسم نبود این بود که یه فرایندی به اسم interoceptive awareness در مغز اتفاق میافته و اینجوریه که مغز مدام اطلاعات رو از همه جای بدن میگیره و میفرسته و با هم ارتباط بینابینی دارن. مثلا موقع دلتنگی مغز سیگنالهایی به سیستم عصبی میفرسته که منجر به تغییرات فیزیولوژیکیِ واقعی در قلب میشه! مثلا باعث افزایش یا نوسان ضربان قلب میشه. بنابراین ما واقعا یه احساس قلبی رو داریم تجربه میکنیم اون لحظه.
و از طرف دیگه اعضای بدن توی یه جور هماهنگی هستن که مهمترینشون هماهنگی بین قلب و مغزه که به Heart-Brain Coherence معروفه. هرچی شدت دلتنگیمون بیشتر باشه، شدت این سیگنالها و ارتباطات بینابینی هم بیشتر میشه و تمام این فرایند اینقدر سریع انجام میشه که ما دقیق متوجه نمیشیم که حس اولیه و آگاهی از درد اول در مغز بوده یا در قلب! یعنی تجربه آگاهی عاطفی در چند ثانیه در مغز اتفاق میافته و بلافاصله نوسان در ضربان قلب شروع میشه و باز همون تغییر به مغز گزارش میشه و این حس همینطور بین مغز و قلب دست به دست میشه و باعث میشه ما اون احساس تلخ رو تجربه میکنیم.
و از طرف دیگه اعضای بدن توی یه جور هماهنگی هستن که مهمترینشون هماهنگی بین قلب و مغزه که به Heart-Brain Coherence معروفه. هرچی شدت دلتنگیمون بیشتر باشه، شدت این سیگنالها و ارتباطات بینابینی هم بیشتر میشه و تمام این فرایند اینقدر سریع انجام میشه که ما دقیق متوجه نمیشیم که حس اولیه و آگاهی از درد اول در مغز بوده یا در قلب! یعنی تجربه آگاهی عاطفی در چند ثانیه در مغز اتفاق میافته و بلافاصله نوسان در ضربان قلب شروع میشه و باز همون تغییر به مغز گزارش میشه و این حس همینطور بین مغز و قلب دست به دست میشه و باعث میشه ما اون احساس تلخ رو تجربه میکنیم.