مهرداد


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


مهرداد نعیمی / یه کانال بی هدف و بی معنا و همینجوری

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


به‌نظرم به جای دیدن ویدیو کلیپِ آهنگ‌ها، این دو کلمه‌ی Live و Studio رو توی یوتیوب با هم سرچ کنید و اجراهای زنده‌ی درون استودیوها رو ببینید.
در واقع لحظه‌ی شکل‌گیری اون موسیقی رو با حضور نوازنده‌ها و خواننده‌ها و با بهترین کیفیت می‌بینید!


درباره اشکان خطیبی


میگن عشق و رنج دو روی یه سکه هستن. می‌تونه حماسه‌ای زیبا و زنده باشه یا حادثه‌ای زشت و زننده، حکایتی زودرس یا حبابی زودگذر، حجم احساسات یا حرکت‌هایی حساب‌شده! حس و حال یا زیان و زوال، هم حزن، هم زخم و زجر، هم حلوا، هم زهر، هم حیات، هم زاری، هم حمایت هم زحمت! حالا حالاها در تاریکی دل می‌سوزه و به حقایق ناپیدا نور می‌تابونه، به حقیقت وجود خودمون. زخم‌های زیادی در حافظه حک یا حذف می‌کنه. حرارتش زمستون رو گرم می‌کنه، حتی فقط حسِ حضورش! هر حالت، هر زمان، هر حس، هر زمزمه، گاهی گرم می‌کنه گاهی آتیش می‎زنه. حوضچه‌ای از حرارت و حلاوت و گاهی حماقت! گاهی حسرت‌آور، گاهی حیرت‌آور، گاهی زندگی رو زنده نگه میداره و گاهی حایل در حصارِ حزن می‌کنه! زمامِ زندگی رو می‌چرخونه یا حصر و سکون میاره. زره‌ای در برابر حریق یا زخم‌هایی که زبانه می‌کشه. زمینی که میشه ازش گل زنبق دربیاد یا زمینی که میشه زلزله زیر و زِبَرش کنه. دونه‌های زنجیری که آدما رو به هم متصل می‌کنه یا یه زنجیر که می‌افته دور گردنت! می‌تونه زارت حالت رو بگیره یا زود خوشحالت کنه!
اما به هر حال حاصلش می‌تونه تبدیل بشه به حکایت و معنای زندگی، همیشه حاضر و حتمی. عشق از دل رنج بیرون میاد و اگه بدشانس باشی به رنج هم منتهی میشه. ولی رنج میاد تا عشق رو عمیق‌تر کنه اما گاهی کلا نمی‌ره و عین یه سایه همیشه کنارش باقی می‌مونه: پس گاهی شاد بودن یعنی رنج کشیدن!
(همراه با واج‌آرایی ح و ز) :))


امروز داشتم فکر می‌کردم چرا با وجودی که مرکز همه‌ی احساسات در مغزه، ولی وقتی ما دلتنگِ یک نفر هستیم یه آشوبی در قلب‌مون احساس می‌کنیم. چیزی که حواسم نبود این بود که یه فرایندی به اسم interoceptive awareness در مغز اتفاق می‌افته و اینجوریه که مغز مدام اطلاعات رو از همه جای بدن می‌گیره و می‌فرسته و با هم ارتباط بینابینی دارن. مثلا موقع دلتنگی مغز سیگنال‌هایی به سیستم عصبی می‌فرسته که منجر به تغییرات فیزیولوژیکیِ واقعی در قلب می‌شه! مثلا باعث افزایش یا نوسان ضربان قلب میشه. بنابراین ما واقعا یه احساس قلبی رو داریم تجربه می‌کنیم اون لحظه.
و از طرف دیگه اعضای بدن توی یه جور هماهنگی هستن که مهم‌ترین‌شون هماهنگی بین قلب و مغزه که به Heart-Brain Coherence معروفه. هرچی شدت دلتنگی‌مون بیشتر باشه، شدت این سیگنال‌ها و ارتباطات بینابینی هم بیشتر میشه و تمام این فرایند اینقدر سریع انجام میشه که ما دقیق متوجه نمی‌شیم که حس اولیه و آگاهی از درد اول در مغز بوده یا در قلب! یعنی تجربه آگاهی عاطفی در چند ثانیه در مغز اتفاق می‌افته و بلافاصله نوسان در ضربان قلب شروع میشه و باز همون تغییر به مغز گزارش میشه و این حس همینطور بین مغز و قلب دست به دست میشه و باعث میشه ما اون احساس تلخ رو تجربه می‌کنیم.


یه فیلم دیگه که درونمایه مشابهی داره Death Proof ساخته‌ی بیست سال پیشِ کوئنتین تارانتینو هستش. قصه‌ی یه قاتل سریالیِ مرد که زنهای هنرمند رو می‌کُشه، اما یک بار چند زن چنان درسی بهش میدن که حقیقتا تماشاگر رو هیجان‌زده می‌کنه. حتما ببینید.


نمی‌دونم از قصه فیلم «قاتل و وحشی» (حمید نعمت‌الله) خبر دارید یا نه. خیلی فیلم خشنیه اما شاید یکی از بهترین کارهای فمنیستی جهان باشه. جایی که یه زن در میونِ یه موقعیتِ وحشیانه، به شکل یه قهرمان واقعی ظاهر میشه و کار رو تموم می‌کنه! واقعا امیدوارم این فیلم اکران بشه و حتما بسیار تأثیرگذار خواهد بود.


گفتم: عجب وضعیت مسخره‌ای شده!
گفت: کار کار انگلیسی‌هاست!
گفتم: بابا خود انگلیسی‌ها باورشون نمیشه پوندشون رو این قیمت بخریم. توی خودشون ریدن!


‏یه دلیلِ انقراضِ جوک قومیتی در ایران سوشال مدیا بود: آشنایی بیشتر مردمِ شهرهای مختلف با هم (که فهمیدن اونقدرا با هم فرق نداریم)، و البته آشنایی با سایر قالبهای کمدی! (که فهمیدن میشه جور دیگه هم خندید)
کاش شکاف فرهنگی و تصورات اشتباه درباره مردمِ کشورهای دیگه هم اصلاح بشه بزودی!

ما دو تا نگاه مسخره داریم به دنیا. یه گروه به قول نامجو فکر می‌کنن همه عنن فقط ما خوبیم و غرب و شرق در فساد و حماقت و گمراهی و گناه غوطه‌ور هستن.
و گروه دوم که فکر می‌کنن متولدین خارج، انسانهای متشخص و باسواد و حکیم و بافرهنگ و فرهیخته‌ای هستن و ما خیلی داغونیم.
هر دوی این باورها احمقانه‌س و امیدوارم با بالا رفتنِ شناختِ ما از مردم جهان اصلاح بشن!


توی ایران در این حد همه‌چی مسخره‌بازی شده که رادیو بعد از اعلام قیمت نود هزار تومنی شدنِ دلار، آهنگ «هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید» رو پخش کرد! 😑


منو نترسون

خواننده: ستار
ترانه: محمد صالح علا
آهنگ و تنظیم: منوچهر چشم‌آذر
از آلبوم دلتنگی
سال 1353


شبِ مرد تنها

ابی
شعر از لیلا کسری
آهنگ از فریدون خشنود
تنظیم از منوچهر چشم‌آذر
از آلبوم نازی ناز کن
سال 1355


الان که داشتم اینارو گوش می‌دادم یاد جمله‌ی چند روز پیشِ بهزاد عمرانی افتادم که داشت بهم می‌گفت: «من اصلا نمی‌فهمم که یعنی چی بیای آهنگ بسازی و از عشق قشنگ‌تون بگی که چقدر دارید با هم خوش می‌گذرونید! به نظرم فقط توی دوران پارگیِ جدایی باید آهنگ ساخت!» :))
بعدشم چند تا موزیکش رو اسم‌ برد و تعریف کرد که قبل از هر کدوم چه اتفاقی براش افتاده بود. :))
حالا البته شوخی می‌کرد. برعکسشم انجام دادن خودشون :))


پوست شیر

خواننده: ابی
ترانه: ایرج جنتی عطایی
موسیقی و تنظیم: واروژان
سال: ۱۳۵۴


پیچک

خواننده: ابی
ترانه: شرمین شجره
موسیقی: سیاوش قمیشی
تنظیم: اریک آرکانت
سال: ۱۳۵۶


بی بی آبی
ترانه و موسیقی و صدا از شهیار قنبری
تنظیم از عبدی یمینی

ترانه‌های شهیار... ❤️


باور
از بهترینهای شادمهر عقیلی

ترانه‌سرا: شاهکار بینش‌پژوه 🧐
موزیک یونانی از نوتیس اسفکیناکیس
تنظیم از شادمهر


وسط نوشتن اینا یادم افتاد که می‌خواستیم فیلم «کاپیتان من» که درباره اطلاعات مقدماتی مغز بود رو برای کودکان اکران کنیم ولی مجوز ندادن و بعدا مدارس فیلم «فسیل» رو جایگزین «کاپیتان من» کردند! درحالیکه به‌نظرِ من هیچی برای جامعه‌ی ما مهمتر از این نیست. چون احتمالا اکثریت جامعه قادر به این فرایندی که بالا توضیح دادم نیستیم، پس عملا چیزی به نام آگاهی نداریم و یعنی اصلا قادر به گرفتن تصمیم درست نیستیم!


آگاهی پیچیده‌س چون باید بشه همزمان توانایی درک محیط اطراف و حالات درونی خودمون رو داشته باشیم و این هفت کار رو در هر موقعیتی انجام بدیم: 1) از تجربیات گذشته یاد بگیریم و استفاده کنیم. 2) درک درستی از احساسات، افکار و انگیزه‌های خودمون داشته باشیم. 3) بتونیم انواع گزینه‌ها رو ارزیابی کنیم. 4) از محرک‌های حسی، درک نادرست نداشته باشیم. 5) درگیر تعصبات و الگوهای ثابت فکری نشیم. 6) دانش و آموخته‌هامون رو به کار بگیریم. 7) اسیر صدها خطای شناختی که درباره‌ش کلی کتاب نوشته شده نشیم!
و فرایندش اینجوریه که توی مغز، تالاموس به‌عنوان ایستگاه رله‌ی حسی عمل می‌کنه و اطلاعات حسی رو (همه رو به‌جز بویایی) از اندام‌های حسی بدن می‌گیره و تقویت می‌کنه و به قشر مغز می‌فرسته. قشر مغز این اطلاعات رو پردازش و تفسیر می‌کنه تا در مورد اون موضوع خاص، تجربه‌ی آگاهانه در ذهن‌مون شکل بگیره. یعنی اطلاعات ورودی رو در قالب یه تجربه‌ی یکپارچه یا «ادراک» ترکیب می‌کنه. و همه اینا باید در چند میلی ثانیه اتفاق بیفته. پس ارتباط بین نورونها باید به قدری درست باشه و مغز به‌قدری سیال باشه که بتونیم در تایم کوتاه این کارهارو برای هر موقعیتی انجام بدیم. که خودش نیازمند یعالمه تجربیات محیطی، آموزش‌ها و تمرین‌های فکریه! (و البته در کنار همه این جزئیات، مغز یک باگ مهم داره: خیلی وقتها صرفا برای اینکه ما تصویر خوبی از خودمون داشته باشیم، خیلی از اطلاعات رو نادیده می‌گیره یا حتی تحریف می‌کنه تا اذیت‌مون نکنه! (که اینم باز منجر به صدمه دیدن آگاهی میشه!))


حالا این «آگاهی» یا در واقع خودآگاهی چیه؟ به طور خلاصه یه بخش‌هایی از مغز مسئول مهار رفتار، تصمیم‌گیری‌ها، پایش خطا و تنظیم تعارض‌ها هستند. اول توی ناخودآگاه بر اساس اون ستینگ‌ و پیش‌فرض‌های اولیه و ژن و شرایط محیطی و بالا پایین شدن هورمون‌ها یه فعالیتی آغاز میشه. (که خودمون ازش آگاه نیستیم) ولی برای اینکه بخش خودآگاه‌مون درست رفتار کنه و بتونه اون تصمیم پیش‌فرض رو وتو یا اصلاح کنه باید مجموعه‌ای از تجارب، ارزش‌ها، انتظارات، زمینه‌های عاطفی و... ارزیابی بشن! (البته با سرعت خیلی بالا وگرنه همون تصمیم پیش‌فرض اجرا میشه) پس اون چیزی که ما اسمشو گذاشتیم «تصمیم آزاد» نتیجهٔ تعامل پیچیده بین فرایندهای ناخودآگاه و کنترل‌های آگاهانه‌س و اگه اون بخش کنترل‌های آگاهانه نتونه سرعتی و تحلیلی عمل کنه دچار انواع تصمیمات میشیم که خودمون ازش آگاهی نداشتیم. پس برای اینکه بگیم خودآگاهی چیه سعی می‌کنم به مرور تک‌تک کلمات بالا رو بازتر کنم و در موردش صحبت کنم.


این بحث رو بذاریم کنار مطالعات معروف Soon و همکارانش که نشون دادن ۷ ثانیه قبل از اینکه ما خودمون آگاه بشیم که قراره کاری انجام بدیم، با استفاده از fMRI می‌تونن پیش‌بینی کنن. یعنی انگار فعالیت‌های مغزی پیش‌بینی‌کننده‌ای وجود دارن که قبل از شعور آزادانه از تصمیم، رخ می‌دن. حتی عدد ۷ ثانیه با تکنیک‌های الکترومغناطیسی (مثلا MEG) افزایش هم پیدا کرد. ولی بعد محققان دیگه‌ای اومدن و گفتن اینا درسته اما یه نکته مهم هست: در چند ثانیه‌ی اولی که ما در ناخودآگاه یه تصمیمی می‌گیریم، «آگاهی» می‌تونه به عنوان یک «مهارکننده» قضیه رو وتو کنه! (یا اصلاحش کنه) یعنی انگار صد درصد هم گرفتار نیستیم و یه اراده‌ی کنترلی داریم حداقل! (بخش اولیه خودکاره و خودمون ازش آگاه نیستیم ولی یه مرحله کنترل ‌و ارزیابی آگاهانه داریم تا وتو یا اصلاح کنیم.)

Показано 20 последних публикаций.