احمقیاش که احمق است. مثل من. اما تو چطور؟
عاقلی که مثل کیسهای دراز افتادهای و خاصیتی نداری؟ به قول خودت پیشترها میرفتی بچهها رو درس میدادی. پس چرا حالا هیچ کار نمیکنی؟
راسکلنیکف با بیمیلی و خشونت گفت:
-چرا میکنم.
- چه کار میکنی؟
-کار.....
-چه کاری؟
جوان پس از اندکی درنگ با قیافهای جدی گفت:
- فكر.
ناستاسیا خنده را سرداد. از آن خنده روهایی بود که چون به خندهاش میانداختند، آنقدر بیصدا میخندید و تمام بدنش میلرزید تا حالش بهم میخورد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: این یکی از چالشبرانگیزترین دیالوگهای این کتابه. واقعن تعریف "کار" چیه؟! آیا به هر تلاشی که سودآور باشه تعریف "کار" اطلاق میشه؟ خب به راحتی استدلال متقابلش اینه که خیلی از تلاشها هستند که خلاقانه هستند، اما سودآور نیستند. فردوسی ۳۰ سال تلاش شبانهروزی برای نوشتن شاهنامه کرد. در آخر هم سلطان محمود غزنوی پاداشی که قول داده بود را به او نداد. روایت است که مدتی بعد سلطان محمود پشیمان میشود و ۶۰ هزار سکه را برای فردوسی میفرستد. اما زمانی که سکهها به توس میرسند فردوسی به خاک سپرده شده بود و دخترش هم از پذیرش آن امتناع میکند. حال میتوان گفت تلاش فردوسی "کار" نبوده است؟! تولید باشکوهترین منظومهی تاریخ ادبیات ایران "کار" نبوده است؟! میتوان گفت کسی که املاکی باشد و ملک کسی را به دیگری بفروشد "کار" میکند، اما کسی که به قول راسکولنیکف "فکر" میکند "کار" نکردهاست؟! گیرم او افکارش را حتا به رشتهی تحریر در نیاورده باشد- البته اگر هم آنها را مینوشت تفاوت چندانی نداشت. درآمد حاصل از نوشتن یک کتاب آنقدر ناچیز است که بودن و نبودنش تفاوتی نمیکند. حالا اگر انتخاب کسی این باشد که به جای "کار" کردن با تعریف متعارف "کار" مشغول "رشد شخصی" خودش بشود میتوان او را به "بیکاری" و " بیعاری " متهم کرد؟! مثلن کسی که به صورت منظم باشگاه میرود یا با دوستانش فوتبال بازی میکند کار نمیکند، اما یک املاکی کار میکند؟! ممکن است بگویید خب کسی که با دوستانش فوتبال بازی میکند یا باشگاه میرود یا کتاب میخواند یا چیزهایی مینویسد یا طرحهایی میکشد یا اصلن میرود کافه یک قهوه میخورد و "فکر" میکند، "پول" در نمیآورد. پس نمیتوان گفت "کار " میکند! آهان پس متر و معیار شما برای "کار" پول است؟ یعنی اگر کسی هر روز فوتبال بازی کند، چون پولی عایدش نمیشود "کار" نکرده است، اما اگر کسی در قبال فوتبالی که بازی میکند قراردادهای میلیاردی امضا کند "کار" کرده است؟! گیرم انتخاب یک نفر به دلایلی چشمپوشی از پول باشد. این شخص یا سرمایهای دارد یا قناعتپیشه است و دنبال زیادهخواهی مادی نیست و ترجیح میدهد به جای مالاندوزی، قناعت پیشه کند و در کافهها بگردد و "فکر" کند. آیا کار او کمارزشتر از یک املاکی یا یک معلم خصوصی فیزیک است که سالها بدون خلاقیت، تدریس یک کتاب را تکرار میکند؟! اینجا باب یک بحث مفصل productivity در برابر profitability باز میشود. تعریف کار در جوامع مدرن روی محوریت profitability یا سودمندی است، نه productivity یا مولد بودن. ته تهش اینه که چقدر پول دراوردی! چنین تعریفی از "کار" پایه و اساس محکمی ندارد و با یک نگاه عمیقتر به شدت زیر سوال است. داستایوسکی به خوبی تعریف "کار" را به چالش کشیدهاست.
@hafezbajoghli
عاقلی که مثل کیسهای دراز افتادهای و خاصیتی نداری؟ به قول خودت پیشترها میرفتی بچهها رو درس میدادی. پس چرا حالا هیچ کار نمیکنی؟
راسکلنیکف با بیمیلی و خشونت گفت:
-چرا میکنم.
- چه کار میکنی؟
-کار.....
-چه کاری؟
جوان پس از اندکی درنگ با قیافهای جدی گفت:
- فكر.
ناستاسیا خنده را سرداد. از آن خنده روهایی بود که چون به خندهاش میانداختند، آنقدر بیصدا میخندید و تمام بدنش میلرزید تا حالش بهم میخورد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: این یکی از چالشبرانگیزترین دیالوگهای این کتابه. واقعن تعریف "کار" چیه؟! آیا به هر تلاشی که سودآور باشه تعریف "کار" اطلاق میشه؟ خب به راحتی استدلال متقابلش اینه که خیلی از تلاشها هستند که خلاقانه هستند، اما سودآور نیستند. فردوسی ۳۰ سال تلاش شبانهروزی برای نوشتن شاهنامه کرد. در آخر هم سلطان محمود غزنوی پاداشی که قول داده بود را به او نداد. روایت است که مدتی بعد سلطان محمود پشیمان میشود و ۶۰ هزار سکه را برای فردوسی میفرستد. اما زمانی که سکهها به توس میرسند فردوسی به خاک سپرده شده بود و دخترش هم از پذیرش آن امتناع میکند. حال میتوان گفت تلاش فردوسی "کار" نبوده است؟! تولید باشکوهترین منظومهی تاریخ ادبیات ایران "کار" نبوده است؟! میتوان گفت کسی که املاکی باشد و ملک کسی را به دیگری بفروشد "کار" میکند، اما کسی که به قول راسکولنیکف "فکر" میکند "کار" نکردهاست؟! گیرم او افکارش را حتا به رشتهی تحریر در نیاورده باشد- البته اگر هم آنها را مینوشت تفاوت چندانی نداشت. درآمد حاصل از نوشتن یک کتاب آنقدر ناچیز است که بودن و نبودنش تفاوتی نمیکند. حالا اگر انتخاب کسی این باشد که به جای "کار" کردن با تعریف متعارف "کار" مشغول "رشد شخصی" خودش بشود میتوان او را به "بیکاری" و " بیعاری " متهم کرد؟! مثلن کسی که به صورت منظم باشگاه میرود یا با دوستانش فوتبال بازی میکند کار نمیکند، اما یک املاکی کار میکند؟! ممکن است بگویید خب کسی که با دوستانش فوتبال بازی میکند یا باشگاه میرود یا کتاب میخواند یا چیزهایی مینویسد یا طرحهایی میکشد یا اصلن میرود کافه یک قهوه میخورد و "فکر" میکند، "پول" در نمیآورد. پس نمیتوان گفت "کار " میکند! آهان پس متر و معیار شما برای "کار" پول است؟ یعنی اگر کسی هر روز فوتبال بازی کند، چون پولی عایدش نمیشود "کار" نکرده است، اما اگر کسی در قبال فوتبالی که بازی میکند قراردادهای میلیاردی امضا کند "کار" کرده است؟! گیرم انتخاب یک نفر به دلایلی چشمپوشی از پول باشد. این شخص یا سرمایهای دارد یا قناعتپیشه است و دنبال زیادهخواهی مادی نیست و ترجیح میدهد به جای مالاندوزی، قناعت پیشه کند و در کافهها بگردد و "فکر" کند. آیا کار او کمارزشتر از یک املاکی یا یک معلم خصوصی فیزیک است که سالها بدون خلاقیت، تدریس یک کتاب را تکرار میکند؟! اینجا باب یک بحث مفصل productivity در برابر profitability باز میشود. تعریف کار در جوامع مدرن روی محوریت profitability یا سودمندی است، نه productivity یا مولد بودن. ته تهش اینه که چقدر پول دراوردی! چنین تعریفی از "کار" پایه و اساس محکمی ندارد و با یک نگاه عمیقتر به شدت زیر سوال است. داستایوسکی به خوبی تعریف "کار" را به چالش کشیدهاست.
@hafezbajoghli