یادداشت‌های یک روانپزشک


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Психология


من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن منشی برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
https://t.me/Hafezbajoghli/9569

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Психология
Статистика
Фильтр публикаций


به نظر شما آیا انسان‌ها برای سعادت فرزندشون پا روی اصول اخلاقی‌شون می‌ذارن؟

۱- بله، همه‌ی آدم‌ها، از جمله خودم- غیر از استثنائات نادر- در شرایطی و به درجاتی برای سعادت فرزندشون پا روی اصول خودشون می‌ذارن.

۲- این رفتارها مربوط به آدم‌های پست و حقیره. من انسان‌های خوب زیادی را شخصن می‌شناسم (و البته خودم هم همین‌طور هستم) که حتا برای سعادت فرزندشون پا روی اصول‌شون نمی‌ذارن.
۳- این رفتارها مربوط به آدم‌های پست و حقیره. من انسان‌های خوب زیادی را شخصن می‌شناسم که حتا برای سعادت فرزندشون پا روی اصول‌شون نمی‌ذارن. البته من خودم در این حد خوب نیستم و در خودم می‌بینم که پا روی اصولم بذارم.
۴- من معتقدم انسان‌هایی هستند که به هیچ وجه حتا برای سعادت فرزندشون پا روی اصول‌شون نمی‌ذارن ولی من خودم شخصن چنین کسی رو نمی‌شناسم.
(لطفن در نظرسنجی زیر پاسخ بدهید.)
@hafezbajoghli


با این همه من می‌دانم که خواهرم راضی‌تر است مانند سیاهان اجیر ملاکان بشود یا مانند لیتونی‌ها بنده‌ی آلمانی‌ها گردد تا این‌که روح و احساسات خویش را در پیوند با شخصی که مورد احترامش نیست و کاری به او ندارد برای همیشه فقط به خاطر نفع شخصی پست و خفیف کند. فرضن هم که آقای لوژین از زر ناب یا یک پارچه الماس باشد باز او راضی نخواهد شد که نان خور قانونی آقای لوژین بشود. پس چرا اکنون قبول می‌کند؟ پس راز کار در چیست؟ گره‌ی کار کجاست؟ مطلب روشن است. برای خود و راحتی خود و حتی برای نجات خویشتن از مرگ به هیچ وجه خود را نخواهد فروخت، اما به خاطر دیگری دارد می‌فروشد. برای شخصی عزیز و محبوب خواهد فروخت. تمام مطلب بر سر همین است. به خاطر برادر و مادر خود را خواهد فروخت. همه چیز را خواهد فروخت. بله چنان‌چه لازم باشد در این مورد معتقدات اخلاقی خویش را هم خفه خواهیم کرد! آزادی، آرامش حتی وجدان. همه و همه را به بازار می‌بریم و معامله می‌کنیم. هر چه باداباد. به شرط آن‌که موجودات محبوب ما سعادتمند باشند. گذشته از این علل مخصوصی اختراع خواهیم کرد. از یسوعی‌ها یاد می‌گیریم و شاید چند صباحی هم به خویشتن آرامش دهیم و خود را مجاب کنیم که برای مقصود خیر این چنین بایستی کرد و حتمن هم باید کرد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: این قسمت تکمیل‌کننده‌ی قسمت قبلیه. داستان از این قراره که اگه آب باشه همه‌ی ما شناگرهای خوبی می‌شیم و آمادگیش رو پیدا می‌کنیم که همه‌ی اعتقادات اخلاقی‌مون رو بندازیم دور. ولی نکته این‌جاست که این کار رو برای خودمون نمی‌کنیم. برای همسر و فرزندمون یا پدر و مادرمون چنین کاری می‌کنیم. البته این طور نیست که به این سادگی پیش خودمون بگیم برای آینده یا سعادتمندی عزیزانم پا روی اصول اخلاقی خودم گذاشتم. پس تکلیف وجدان چی می‌شه؟! یه جوری باید این وجدان لعنتی رو راضی نگه داریم! البته نگران نباشید. خیلی کار سختی نیست. یک میلیون دلیل و توجیه و تبصره و استثنا برای ماله‌کشی امور غیر اخلاقی با اهداف عالیه وجود داره. خیلی نگران وجدان درد نباشید. از قبل هماهنگی‌هاش انجام شده. فقط بگید فلانی سفارش کرد. سفارش که کار بدی نیست. کار بد که نکرده! سفارش کرده! یه تلفن زده دیگه! آسیبی که به شخص خاصی نرسونده! واقعن نگران نباشید. هیچ مشکل اخلاقی‌ای نداره. جسارت نباشه، برای من که هیچ سودی نداشته، من فقط می‌خوام کار مردم راه بیفته ولی شیرینی بچه‌ها فراموش نشه.
@hafezbajoghli


او با نان سیاه و آب خواهد ساخت، اما روحش را
نخواهد فروخت و آزادی اخلاقی خود را هم به هیچ وجه با زندگی راحت عوض نخواهد کرد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: کسی که چنین تصوری از خودش یا هر خر دیگه داشته باشه خیلی "انسان" را دست بالا گرفته. اگه آب باشه، همه شناگرهای خوبی می‌شیم.
@hafezbajoghli


اکنون او [خواهرش] و مادر تصور می‌کنند که آقای لوژین [خواستگار خواهر راسکولنیکف] را می‌شود تحمل کرد. همان کسی را که صاحب فرضیه‌ی لزوم انتخاب زن از میان بیچارگان است تا زنان همیشه مرهون نیکی شوهرانشان باشند.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: من نمی‌تونم در بعضی از تحلیل‌ها نگاه سکسیستی‌ام را انکار کنم. تنها کاری که می‌تونم بکنم اینه که پیشاپیش به خاطر نگاه سکسیستی در این پی‌نوشت عذرخواهی کنم.
معمولن زن‌ها در ازدواج تمایل به marry up دارن. یعنی با مردی که از نظر اجتماعی-اقتصادی بالاتر از اون‌هاست ازدواج کنن و برعکس مردها تمایل به marry down دارن. یعنی با دختری که از نظر اجتماعی-اقتصادی پایین‌تر از اون‌هاست ازدواج کنن. یا به تعبیر داستایوسکی "فرضیه‌ی لزوم انتخاب زن از میان بیچارگان". به هر حال مردها دوست دارن نمایش حمایت‌گری و قدرتمندی را بازی کنن. با یک زن قوی‌تر از خودشون سناریوی نمایش به هم می‌ریزه و جور در نمیاد. اجازه بدید آدم‌ها نمایش‌شون رو بازی کنن. دل خوشی دیگه‌ای که ندارن. شاید چیز بدی هم نباشه! باعث توزیع متعادل ثروت در جهان می‌شه!
@hafezbajoghli


امان از این دل‌های پاک شیلر [شاعر رومانتیک آلمانی]مآب که همیشه چنین خوش‌باورند. تا آخرین لحظه شخصی را در پر طاووسی می‌آرایند، تا آن آخر امید به نیکی دارند و نه به شر و با آن‌که نقش پشت سکه را هم حدس می‌زنند اما به هیچ وجه قبلن سخن واقعی را بر زبان نمی‌رانند و حتا از اندیشیدن آن چندش‌شان می‌شود و با هر دو دست حقیقت را پس می‌زنند تا این‌که شخص آراسته به دست خود کلاه سرشان بگذارد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: بزرگ‌ترین کشف داستایوسکی که من همیشه شیفته‌اش بوده‌ام کشف شرارت‌های درونیه. او این‌جا یه کشف بزرگ دیگه داره و اون به رسمیت شناختن درجات برای خودآگاهیه. آدمی که داره شرارت‌های درونی یک نفر دیگه را انکار می‌کنه، این طور نیست که اصلن ندونه چه خبره. آگاهی همیشه آلوده به "انکار" است. این طور نیست که این "انکار" به تمامی خارج از حوزه‌ی آگاهی ما باشد. این انکار واقعیت جایی در نهان‌خانه‌ی ذهن ما قرار گرفته و اگر خودش را هم نبینیم، نشانه‌‌های قوی آن را می‌بینیم. من اصلن اعتقاد ندارم کسی در هیچ زمینه‌ای به معنای واقعی فریب بخورد. ما وقتی چیزی را انکار می‌کنیم خودمان می‌فهمیم داریم چی کار می‌کنیم. لطفن ادای تنگا رو در نیارید.
@hafezbajoghli


آقا چرا رو میوه‌ها برچسب می‌زنن؟! هدف‌شون چیه؟!
@hafezbajoghli


به انسان باید به‌تدریج و با احتیاط نزدیک شد تا
او را بشود خوب شناخت.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)

@hafezbajoghli


یک خانم ۲۳ ساله از طرف متخصص گوارش به روانپزشک ارجاع داده می‌شود.
-چه کمکی می‌تونم به شما بکنم؟
- راستش نمی‌دونم مشکلم چیه. دو هفته است اصلن حالم خوب نیست. اول فکر کردم مربوط به گوارشمه ولی دکتر گوارش گفت عصبیه و باید بیام پیش شما.
-می‌شه با جزییات علایم‌تون رو بگید؟
-اصلن حالم خوب نیست. یک هفته است کلاس‌هام رو نرفتم. بی‌جونم. بدنم درد می‌کنه. اشتها که اصلن ندارم. این دو هفته اسهال داشتم و کلی وزن کم کردم. شلوارهام از پام میفتن.
-علایم دیگه هم دارید؟
- گاهی سرفه می‌کنم. گاهی داغ می‌شم. ولی دکتر تب‌سنج گذاشت، تب نداشتم. اهان سردرد هم دارم.
- دکتر گوارش چه آزمایش‌هایی برای شما داد؟
- شکمم رو معاینه کرد گفت معاینه‌ت نرماله. آزمایش CBC و آزمایش مدفوع داد. همه چیز نرمال بود.
-این مدت مشکلی که ذهنتون رو نگران کرده باشه داشتید؟
- بله، فشار اقتصادی بوده. یه مشکلات مادی داشتم که مجبور شدم به خاطرش ۳ جا کار کنم.
- به احتمال زیاد همین مشکلات اخیر روی شما اثر گذاشته. قبلن سابقه‌ی اختلال اعصاب داشتید؟
- نه، مشکلی نداشتم.
من خوش‌بینم که خیلی زود بهتر بشید. براتون آسنترا می‌نویسم.
هفته‌ی بعد به اصرار دوستش با هم می‌رن کافه.
-دوست: عه، این کتی جونه؟
- کتی‌جون کیه؟
- دوست مامانمه. خیلی وایب خوبی داره. حتمن خوشت میاد ازش.
-کتی جون سلام!
- سلام عزیزم! این‌جا چی کار می‌کنی؟ این خانم خوشگل کیه؟
- دوستمه.
-با خوشگل‌مشگلا دوست میشیا!
-(با خجالت) ممنونم.
-آقا لطفن قهوه‌ی من رو هم بیارید سر میز این خانم خوشگلا.
-این‌ کافه چیز کیک‌های خیلی خوبی داره. من دعوتتون می‌کنم. بذار از دوستت بپرسم. دوستت در اولویته. شما چیز کیک ساده ترجیح می‌دی یا کاراملی؟ هردوش خوبه.
- ممنونم از محبتتون. ولی من اشتها ندارم.
-عه! چرا؟
- کتی جون دوستم چند وقته اشتهاش کم شده، هیچی نمی‌خوره. امروز به اصرار من اومد بیرون.
- آخی عزیزم. چرا؟ چی شده؟
- فکر کنم افسرده شدم. اولش فکر کردم به خاطر گوارشمه. اسهال داشتم، سردرد داشتم، بدن درد داشتم، سرفه داشتم، بی‌جون بودم...ولی دکترا گفتن عصبیه. یه مدته فشارهای زیادی رومه.
- ببین عزیزم بهتره یه دکتر داخلی تو رو ببینه. من یه دکتر داخلی خیلی خوب می‌شناسم. تشخیص‌هاش حرف نداره. با منشیش دوستم. خودم برات وقت می‌گیرم. می‌دونی بهتره یه second opinion داشته باشی.
- ممنونم کتی جون.
هفته‌ی بعد در مطب دکتر کتی‌جون:
دکتر داخلی از او شرح حال دقیق می‌گیرد. ذهن او هم به سمت تشخیص خاصی نمی‌رود. به این نتیجه می‌رسد که مراجعش از علایم غیر اختصاصی که متناسب با یک تشخیص شناخته شده‌ی پزشکی نیست رنج می‌برد. می‌آید به او بگوید نظر من هم اینه که مشکلت عصبیه، ولی اندکی مکث می‌کنه و متوجه می‌شه در این جور موارد که بیمار جوان با علایم متنوع و غیر اختصاصی مراجعه کرده حتمن باید شرح حال جنسی بگیره. چیزی که معمولن دکترها فراموش می‌کنن یا مقاومت دارن بپرسن.
-من نیاز دارم در مورد زندگی جنسیت بیشتر بدونم. راحتی در موردش حرف بزنی؟
- بله، یه دوست پسر دارم.
- باهاش سکس داری؟
- بله دو ساله با همیم.
- می‌دونم ممکنه سوالم برات عجیب باشه ولی برای من مهمه که آیا در این مدت اخیر با فرد دیگه سکس داشتی؟
خانم دانشجو مکث می‌کند و با زنگ صدای تردیدآمیز می‌گوید: نه، نداشتم.
- می‌دونی که من رازدارت هستم و اگه همه چیز رو بدونم بهتر می‌تونم کمکت کنم.
خانم دانشجو شروع به گریه می‌کند و فریاد می‌زند من خیلی پستم، خیلی حقیرم. بله سکس داشتم. به خاطر پول سکس داشتم. چند ماهه تو یه ساندویچ‌فروشی کار می‌کنم. با صاحب اون‌جا سکس داشتم. می‌دونست تو مضیقه‌ی مالیم. به من گفت هرچی بخواهی بهت پول می‌دم. من هم وسوسه شدم.
-خیلی متاسفم،  می‌فهمم آدم‌ها تو یه شرایطی ممکنه کارهایی بکنن که برای خودشون عجیب باشه. الان اولویت ما سلامتی توئه. نباید خودت رو سرزنش کنی. ما باید کاری کنیم که از این شرایط به بهترین شکل بیرون بیایی.
یه آزمایش برات می‌نویسم. نتیجه‌ش رو برام بیار.
هفته‌ی آینده در مطب پزشک: آزمایش نشان می‌دهد HIV مثبت است.
پ.ن:این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم، دقیقن همان برخورد را می‌کردم و به رد کردن علل ارگانیک (جسمی) توسط متخصص گوارش اعتماد می‌کردم و به ذهنم خطور نمی‌کرد که در مورد مشاهده‌ی علایم جسمی غیر اختصاصی به صورت حاد در یک جوان حتمن باید شرح حال دقیق جنسی گرفت. بدون شرح حال و پرسیدن سوال‌های مشخص، معمولن خودشان درمورد سکس‌های نامتعارف حرفی نمی‌زنند. من اطلاعی از این مساله‌ی مهم پزشکی نداشتم و به خاطر بی سوادی‌ام در میس شدن تشخیص مراجعم به نوبه‌ی خودم نقش داشتم و شرمنده‌ی او می‌شدم. حافظ باجغلی، روانپزشک.
@hafezbajoghli


خانم ۵۷ ساله به دلیل OCD (اختلال وسواس) چند سال است تحت نظر روانپزشک است. نسبت به استفراغ و اسهال فوبیا دارد.
- استفراغ و اسهال اتفاقات طبیعی بدن هستن‌. چه چیزی در این‌ها هست که شما رو می‌ترسونه؟
- اصلن فکر کردن بهش هم حالم رو بد می‌کنه. حس مرگ به من می‌ده‌. انگار روح از بدنم داره خارج می‌شه. انگار تو شرایطی قرار می‌گیرم که کنترلی رو بدن خودم ندارم‌. نمی‌دونم تا کجا می‌خواد پیش بره. فکر می‌کنم قراره تمام آب بدنم خارج بشه تا بمیرم.
-بله، می‌فهمم. خودتون می‌دونید که این ترس‌تون پایه و اساس درستی نداره؟
-آره وقتی منطقی فکر می‌کنم به خودم می‌گم تا حالا کی از استفراغ یا اسهال مرده، ولی این افکار کمکی به کم شدن فوبیای من نمی‌کنه.
- این فوبیا غیر از آزارنده بودن روی عملکرد زندگی‌تون تاثیر گذاشته؟
- منظورتون چیه؟
- یعنی باعث دردسری شده باشه.
- بله، مثل این‌که از جراحی می‌ترسم.
-از جراحی می‌ترسید؟ چرا؟ مگه قراره جراحی کنید؟
- بله سنگ کیسه صفرا دارم. جراح گفته باید کیسه صفرات رو در بیاری. با این‌که دردش داره اذیتم می‌کنه ولی می‌ترسم عمل کنم.
-چرا می‌ترسید؟
- بعد عمل اسهال می‌گیرم دیگه.
- چرا بعد از عمل اسهال می‌گیرید؟
- مگه بعد عمل جراحی آدما دچار اسهال نمی‌شن؟! عروس عمه‌م همین عمل رو کرد بعدش اسهال بهش افتاد و روش موند.
- شاید اون علت دیگه‌ای داشته. عمل جراحی کیسه صفرا عمل ساده‌ایه. الان هم که با لاپاروسکوپی می‌شه کیسه‌ی صفرا را خارج کرد، بدون این‌که شکم باز و دستکاری بشه.
- ممنونم، خیلی آروم شدم با شما صحبت کردم. جراح که اصلن وقت نداره باهاش حرف بزنم.
هفته‌ی بعد این خانم عمل جراحی می‌کند و به دنبال آن دچار اسهال مزمن می‌شود.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم دقیقن همین برخورد را داشتم و تلاش می‌کردم فکر "اشتباه" اسهال پس از عمل جراحی را در او به چالش بکشم. در حالی‌که حق با عروس عمه‌ی او بوده است. خارج کردن کیسه‌ی صفرا (کوله‌سیستکتومی) اسهال مزمن می‌دهد. به آن bile acid diarrhea گفته می‌شود. با خارج کردن کیسه‌ی صفرا حجم زیادی از صفرا که قرار بوده در کیسه‌ی صفرا ذخیره شود و به تدریج وارد روده شود، یه هویی به سمت روده‌ی باریک سرازیر می‌شود و با مکانیسم اثر اسموزی و مکانیسم‌های پیچیده‌تر باعث ترشح آب و الکترولیت‌ها به داخل روده می‌شود که نتیجه‌ی آن اسهال مزمن است. برخورد حرفه‌ای این بود که پزشک با به رسمیت شناختن چنین عارضه‌ای، روی فوبیای این خانم کار کند که به صورت منطقی و واقع‌بینانه برای عمل جراحی آماده شود. من هیچ اطلاعی از چنین عارضه‌ای در عمل جراحی کُله سیستکتومی نداشتم و به خاطر بی‌سوادی‌ام شرمنده‌ی مراجعم می‌شدم. حافظ باجغلی، روانپزشک.
@hafezbajoghli


چند دقیقه بعد نامه حاضر شد. همان طور که [راسکولنیکف]حدس می‌زد از مادرش بود. از استان ... با گرفتن نامه حتی رنگش پرید. مدت‌ها نامه‌ای دریافت نکرده بود. اما اکنون چیز دیگری هم ناگهان قلبش را فشرد.
-ناستاسیا، برو. تو را به خدا برو. این هم سه کوپیک تو. فقط تو را به خدا زودتر برو.
نامه در دستش می‌لرزید. نمی‌خواست آن را در مقابل زن خدمتکار باز کند. دلش می‌خواست با این نامه تنها بماند. هنگامی که ناستاسیا خارج شد به سرعت نامه را به لبان خود نزدیک کرد و آن را بوسید. بعد تا مدتی به خطی که نشانی را نوشته بود خیره شد. به خط ریز کج آشنا و عزیز مادرش که روزگاری به او خواندن و نوشتن را آموخته بود. تعلل می‌کرد و مثل این بود که حتا از چیزی می‌ترسید. سرانجام آن را گشود. نامه‌ بزرگ و مفصل بود...
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: دارم فکر می‌کنم چرا خانم‌ها انتظار دارن شوهر/پارتنرشون اون‌ها رو بیشتر از مامان‌شون دوست داشته باشن؟! معلومه که نمی‌شه. معلومه که برای مردها هیچ عشقی با عشق مامان‌شون قابل رقابت نیست. می‌دونم بهتره مردها این جوری نبودن و می‌تونستن همسر/پارتنرشون رو در اولویت بذارن. ولی خب این‌جورین دیگه. همینه که هست. شاید هم مغزشون رشد نکرده و در دوران نوزادی و شیرخواری فیکس شدن. در هر صورت سیم کشی مغز مردها این‌جوریه که عاشق مامانشونن. هیچ غذایی به خوشمزگی غذای مامان‌شون نیست، هیچ آغوشی گرم‌تر از آغوش مامان‌شون نیست. هیچ وقت برای بیماری همسر/پارتنرشون به اندازه‌ی بیماری مامان‌شون دست و دل‌شون نمی‌لرزه و نگران نمی‌شن. مردها وقتی می‌تونن عشق واقعی به یک زن را تجربه کنن که مادرشون رو از دست داده باشن.
@hafezbajoghli


فکرش را بکن که این مرد خودکام مدت‌ها بود که
به "دونیا" [خواهر راسکولنیکف]چشم داشت و هوس خود را زیر نقاب خشونت و تنفر نسبت به او مخفی می‌کرد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: الان به مدد دانش روانشناسی ما می‌دونیم که عشق و میل جنسی می‌تونه تبدیل به خشونت و نفرت بشه. پشت خشونت‌ها و نفرت‌ها باید دنبال رد پای عشق و سکس ناکام گشت. اما زمانی که داستایوسکی این حرفو زده، کشف بزرگی بوده.
@hafezbajoghli


احمقی‌اش که احمق است. مثل من. اما تو چطور؟
عاقلی که مثل کیسه‌ای دراز افتاده‌ای و خاصیتی نداری؟ به قول خودت پیشترها می‌رفتی بچه‌ها رو درس می‌دادی. پس چرا حالا هیچ کار نمی‌کنی؟
راسکلنیکف با بی‌میلی و خشونت گفت:
-چرا می‌کنم.
- چه کار می‌کنی؟
-کار.....
-چه کاری؟
جوان پس از اندکی درنگ با قیافه‌ای جدی گفت:
- فكر.
ناستاسیا خنده را سرداد. از آن خنده روهایی بود که چون به خنده‌اش می‌انداختند، آن‌قدر بی‌صدا می‌خندید و تمام بدنش می‌لرزید تا حالش بهم می‌خورد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: این یکی از چالش‌برانگیزترین دیالوگ‌های این کتابه. واقعن تعریف "کار" چیه؟! آیا به هر تلاشی که سودآور باشه تعریف "کار" اطلاق می‌شه؟ خب به راحتی استدلال متقابلش اینه که خیلی از تلاش‌ها هستند که خلاقانه هستند، اما سودآور نیستند. فردوسی ۳۰ سال تلاش شبانه‌روزی برای نوشتن شاهنامه کرد. در آخر هم سلطان محمود غزنوی پاداشی که قول داده بود را به او نداد. روایت است که مدتی بعد سلطان محمود پشیمان می‌شود و ۶۰ هزار سکه را برای فردوسی می‌فرستد. اما زمانی که سکه‌ها به توس می‌رسند فردوسی به خاک سپرده شده بود و دخترش هم از پذیرش آن امتناع می‌کند. حال می‌توان گفت تلاش فردوسی "کار" نبوده است؟! تولید باشکوه‌ترین منظومه‌ی تاریخ ادبیات ایران "کار" نبوده است؟! می‌توان گفت کسی که املاکی باشد و ملک کسی را به دیگری بفروشد "کار" می‌کند، اما کسی که به قول راسکولنیکف "فکر" می‌کند "کار" نکرده‌است؟! گیرم او افکارش را حتا به رشته‌ی تحریر در نیاورده باشد- البته اگر هم آن‌ها را می‌نوشت تفاوت چندانی نداشت. درآمد حاصل از نوشتن یک کتاب آن‌قدر ناچیز است که بودن و نبودنش تفاوتی نمی‌کند. حالا اگر انتخاب کسی این باشد که به جای "کار" کردن با تعریف متعارف "کار" مشغول "رشد شخصی" خودش بشود می‌توان او را به "بی‌کاری" و " بی‌عاری " متهم کرد؟! مثلن کسی که به صورت منظم باشگاه می‌رود یا با دوستانش فوتبال بازی می‌کند کار نمی‌کند، اما یک املاکی کار می‌کند؟! ممکن است بگویید خب کسی که با دوستانش فوتبال بازی می‌کند یا باشگاه می‌رود یا کتاب می‌خواند یا چیزهایی می‌نویسد یا طرح‌هایی می‌کشد یا اصلن می‌رود کافه یک قهوه می‌خورد و "فکر" می‌کند، "پول" در نمی‌آورد. پس نمی‌توان گفت "کار " می‌کند! آهان پس متر و معیار شما برای "کار" پول است؟ یعنی اگر کسی هر روز فوتبال بازی کند، چون پولی عایدش نمی‌شود "کار" نکرده است، اما اگر کسی در قبال فوتبالی که بازی می‌کند قراردادهای میلیاردی امضا کند "کار" کرده است؟! گیرم انتخاب یک نفر به دلایلی چشم‌پوشی از پول باشد. این شخص یا سرمایه‌ای دارد یا قناعت‌پیشه است و دنبال زیاده‌خواهی مادی نیست و ترجیح می‌دهد به جای مال‌اندوزی، قناعت پیشه کند و در کافه‌ها بگردد و "فکر" کند. آیا کار او کم‌ارزش‌تر از یک املاکی یا یک معلم خصوصی فیزیک است که سال‌ها بدون خلاقیت، تدریس یک کتاب را تکرار می‌کند؟! این‌جا باب یک بحث مفصل productivity در برابر profitability باز می‌شود. تعریف کار در جوامع مدرن روی محوریت profitability یا سودمندی است، نه productivity یا مولد بودن. ته تهش اینه که چقدر پول دراوردی! چنین تعریفی از "کار" پایه و اساس محکمی ندارد و با یک نگاه عمیق‌تر به شدت زیر سوال است. داستایوسکی به خوبی تعریف "کار" را به چالش کشیده‌است.
@hafezbajoghli


اما آقای عزیز او را محکوم نکنید. نه محکوم نکنید. این حرف‌ها در حال سلامت گفته نشده بود، بلکه در پریشانی، در بیماری، هنگامی که گریه‌ی کودکانی که غذا نخورده بودند به‌گوش می‌رسید. تازه با نیشخند گفته شده بود، نه به معنی واقعی کلمات.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: این پاراگراف بهترین سرلوحه برای جلوگیری از قضاوت‌ کردنه. ببینید چقدر قشنگ داره می‌گه"این حرف‌ها در حال سلامت گفته نشده بود" بعد حتا شنیدن صدای گریه‌ی کودکان را هم در راستای بیماری و پریشانی میاره. آدمیزاد مدام درگیره. هر لحظه یه چیزیش هست، یه مشکلی داره، یه چیزی فکرشو مشغول کرده....حالا شما به خاطر یه حرف که یه نفر ۱۰ سال پیش به شما زده کینه به دل می‌گیرید؟! اصلن می‌دونید طرف تو چه شرایطی بوده؟ اصلن حواس‌تون بوده با چه لحنی گفته؟! می‌دونید یک میلیون بدفهمی این وسط در درک معنای ضمنی اون صحبت می‌تونه پیش بیاد؟! ول کنید این حرف‌ها رو. چند سال دیگه هم شما می‌میرید، هم اون طرف.
@hafezbajoghli


به نظر شما خانم‌ها هم نسبت به زنان بسیار زیبا Venustraphobia یا ترس از زنان زیبا دارند؟ مثلن اگه بخوان تو خیابون آدرس بپرسن و اون‌جا فقط یک زن معمولی و یک زن بسیار زیبا باشه، ترجیح می‌دن از زن معمولی آدرس بپرسن؟
Опрос
  •   ۱- من زن هستم: بله خانم‌ها هم ترس از زنان زیبا دارن.
  •   ۲- من مرد هستم: بله خانم‌ها هم ترس از زنان زیبا دارن.
  •   ۳- من زن هستم: نه، فکر نمی‌کنم خانم‌ها این مشکل رو داشته باشن.
  •   ۴- من مرد هستم: نه، فکر نمی‌کنم خانم‌ها این مشکل رو داشته باشن.
  •   ۵- من زن هستم: نظری ندارم.
  •   ۶- من مرد هستم: نظری ندارم.
306 голосов


آیا زنان زیبا در انتخاب پارتنر همیشه موفق‌ترند؟

پاسخ: نه متاسفانه! بسیاری از مردان به درجاتی
Venustraphobia
یعنی ترس از زنان زیبا دارند. این فوبیا خیلی شایع‌تر از چیزیه که فکرش رو می‌کنید. ساده‌ترین روش اثباتش اینه که مردها اگه تو خیابون بخوان آدرس بپرسن و اون‌جا فقط ۲ زن باشه، یکی‌شون معمولی، یکی‌شون بسیار زیبا، معمولن از زن معمولی آدرس می‌پرسن. زن زیبا برای بسیاری از مردها بیشتر از این‌که دوست‌داشتنی باشه، ترسناکه.
@hafezbajoghli



پخش زنده‌ی اتاق درمان رادیویی. بیایید در مورد ترس‌های‌مان صحبت کنیم.

شما هم اگر مشکل مشابه را تجربه کرده‌اید، می‌توانید تماس بگیرید و سوال خودتان را بپرسید.
برنامه‌ی "با من بگو"، رادیو سلامت

دوشنبه، اول اردیبهشت، رادیو سلامت، ساعت ده و پنج دقیقه صبح به مدت چهل دقیقه.
راديو سلامت موج اف ام رديف ١٠٢ مگاهرتز
برای شنیدن در اینترنت می‌توانید "پخش زنده رادیو سلامت" را گوگل کنید.
@hafezbajoghli


مگر من حس ندارم؟ هر چه بیشتر می‌نوشم بیشتر احساس می‌کنم. به همین جهت هم می‌نوشم. زیرا در این نوشیدن درد و عذاب می‌جویم ... می‌نوشم چون می‌خواهم عذاب بکشم.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)

پ.ن: بعضی از آدم‌های معتاد به الکل، هر وقت مشروب می‌خورن حال‌شون بد می‌شه. من در تحلیل این آدم‌ها ذهنم به این‌جا نرفته بود که شاید اون‌ها در نوشیدن الکل همین حال خراب رو می‌خوان. بسیاری از آدم‌ها دنبال سرمستی نیستن، دنبال حال خرابن. نه این‌که دیگران دنبال حال خرابن و ما خوبیم! نه، همه‌ی ما به درجاتی دنبال حال خرابیم. از چیزی که این حال رو خراب‌تر بکنه استقبال می‌کنیم. این محدود به الکلی‌ها نیست. همه‌ی ما به درجاتی از نعمت چنین مازوخیسمی بهره‌مندیم. سیم کشی مغزمون این‌جوریه. دست خودمون که نیست، دنبال حاشیه و دردسریم....چی؟! چی گفتی؟! بیا این‌جا ببینم! چیو نیگا می‌کنی؟! هان؟! بیا بریم بیرون تا بهت بگم. سلام منو به مادرت برسون.
@hafezbajoghli


گفت و گوی یک پزشک و عروس عمه‌اش در مهمانی:
-عروس عمه: به نظرتون برای چاقی عمل جراحی بای‌پس معده خوبه؟
- پزشک:بله، اگه واقعن کسی نتونه وزنش رو بیاره پایین و وزنش خیلی زیاد باشه بهترین راهه.
-عروس عمه:عارضه نداره؟
-پزشک: تمام عمل‌های جراحی عارضه دارن. ولی در کل منافعش خیلی بیشتره.
-عروس عمه: می‌گن بای‌پس معده سنگ کلیه میاره. درسته؟
-پزشک. نه چه ربطی به سنگ کلیه داره؟
-عروس عمه: خوب شد ازتون پرسیدم. این جوری شنیده بودم.
- پزشک: نه هیچ ربطی به کلیه نداره.
-شوهر عروس عمه (میشه همون پسر عمه!): چرا اطلاعات غلط به زن من می‌دی دکی؟ خودم تو اینستاگرام دیدم که سنگ کلیه می‌ده.
- پزشک: اینستاگرام منبع موثقی برای اطلاعات پزشکی نیست پسرعمه جان.
پ.ن: این داستان واقعی نیست. اما اگر من هم به جای آن پزشک در مهمانی خانوادگی بودم دقیقن همین‌طور پاسخ می‌دادم. در حالی‌که حق با عروس عمه بود! در کسی که عمل بای‌پس معده می‌کند به دلیل سوء جذب چربی، مقدار زیادی چربی در روده‌ی باریک تجمع پیدا می‌کند. این چربی‌ها کلسیم خوراکی را در خود جمع می‌کنند. در حالت عادی کلسیم در روده به اگزالات خوراکی می‌چسبد و آن‌را به صورت غیر قابل حل در می‌آورد و نمی‌گذارد مقادیر زیادی از آن جذب شود. اما در این شرایط به علت گیرافتادن کلسیم در توده‌ی چربی هضم نشده و در دسترس نبودن آن، مقدار اگزالات آزاد و قابل حل در روده زیاد می‌شود و به راحتی از روده جذب می‌شود. اگزالات جذب شده از طریق کلیه وارد ادرار می‌شود و باعث تشکیل سنگ اگزالات کلسیم می‌شود. در نتیجه عمل جراحی بای‌پس معده باعث سنگ کلیه می‌شود. واقعیت این است که دانش پزشکی بسیار گسترده است. در مورد پیش پا افتاده‌ترین سوال‌های پزشکی نمی‌توان با قاطعیت نظر داد. بسیار محتمل است که در مورد مسائل پزشکی، عروس عمه حرف درست‌تری از یک پزشک بزند.
@hafezbajoghli


این عادت به نطاقی نزد بعضی از شراب‌خواران و به‌خصوص نزد کسانی که در منزل زیاد رو نمی‌بینند یا مورد تحکم قرار می‌گیرند، تبدیل به احتیاج می‌شود. به همین جهت هم در اجتماع شراب‌خواران اینان گویی همیشه می‌کوشند تا برای خود احقاق حقی یا چنان‌چه ممکن باشد کسب احترامی کنند.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: کشف بسیار درستیه. تریاکی‌ها و عرق‌خورها خیلی لفظ قلم حرف می‌زنن و معمولن خوش‌مشرب و بذله‌گو هستن. من به این پدیده دقت کرده بودم ولی تحلیلی براش نداشتم. تحلیل داستایوسکی خیلی خوبه. داره می‌گه چون آدم‌های معتاد منزوی می‌شن، معاشرت براشون تبدیل به یک نیاز می‌شه. همین طور سالمندان. اگه دقت کنید آدم‌های سالمند که در زمان جوانی و میان‌سالی بلد نبودن دو کلمه حرف بزنن، یه‌هویی تبدیل می‌شن به آدم‌های بذله‌گو و خوش‌مشرب و لفظ قلم! دلیلش نیاز به معاشرته. هرجا نیاز باشه، مهارت‌هاش هم ایجاد می‌شه. بزرگ‌ترین نیروی محرک انسان نیازه.
@hafezbajoghli


و با وجود میلی که چندی پیش به مصاحبت با مردم داشت اکنون با اولین جمله‌ای که واقعن به او خطاب شده بود ناگهان همان حس نامطبوع و عصبانیت و تنفری را کرد که معمولن نسبت به هر شخص ناشناسی که با او تماس می‌گرفت یا درصدد تماس گرفتن بود در خود احساس می‌کرد.
(جنایت و مکافات، داستایوسکی، آهی)
پ.ن: دقت کنید راسکولنیکف- با این‌که در کتاب اشاره کرده که اهل مشروب‌خوردن نیست- از زور فشار انزوا به یه مشروب فروشی کر و کثیف پناه برده. همون آقایی که در پست قبلی ذکرش بود، شروع می‌کنه با او سر صحبت رو باز کنه. راسکولنیکف دوباره خشمش به بشریت می‌زنه بالا و حوصله‌ی حرف زدن با او را نداره! عه!!! مگه برای معاشرت نیومدی بودی این‌جا؟! خب واقعیت همینه که داستایوسکی کشف کرده. آدم‌ها از فشار انزوا می‌رن کافه، ولی اگه کسی بخواد باشون حرف بزنه دوباره می‌رن تو لاک انزوا. من اسم این پدیده‌ی انسانی را cafe conflict یا "تعارض کافه" می‌گذارم و به مدد داستایوسکی این کشف را همین‌جا به اسم خودم ثبت می‌کنم. یکی از تعارضات بنیادین انسان cafe conflict است! جدی می‌گم!
@hafezbajoghli

Показано 20 последних публикаций.