””♡””
مادامیکه خود ما، خودرا زیر پا میگذاریم؛ انتظار نداشته باشیم دیگران ما را روی سرشان حلوا حلوا کنند !
ارزشِ ما را کسی نمیتواند حدس بزند.
در اصل این خود ما هستیم که ارزش خودمان را تعیین میکنیم .
کسی نخواهد آمد که بگوید :
”ببخشید من دقت کردم دیدم همهی این مدت ارزشی برای خودت قائل نبودی، پس بعد از این من به جای جفتمون برات ارزش قائل میشم . ”
شک نکنیم که آدمها میخواهند که تف بیندازند توی صورتمان .
چه ارزشی برای خودمان قائل باشیم و چه نباشیم !
حال چنانچه ببینند ارزشی برای خودمان قائل نیستیم، بیشک یک لگد و اردنگی نیز حواله و چاشنیاش میکنند . این ذاتِ واقعی چرخهی بقاست ، پس انسانم آرزوست ✋🏻
میخواهم به خودم و شما بگویم :
” کَسی وسط این اتوبانِ زندگی قرار نیست بایستد تا نعشِ ما را جمع کند . ”
از سردی هوای زمستان، دلم گرفت
از این هوای ابری و باران، دلم گرفت
چون شب بوَد بدون تو ای ماه! روز من
همچون دم غروب غریبان، دلم گرفت
از هر کسی و هر چه ندارد نشان تو
از این دلم گرفته و از آن، دلم گرفت
تا کی بگو و از که بگیرم نشان تو!؟
از هر چه کوه و بحر و بیابان، دلم گرفت
جانان من! که پیکر من را تویی چو جان!
از پیکری که نیست در آن جان، دلم گرفت
یعقوبوار، ضجه زنم، از فراق یار
یوسف بیا که بیتو ز کنعان، دلم گرفت ..
مادامیکه خود ما، خودرا زیر پا میگذاریم؛ انتظار نداشته باشیم دیگران ما را روی سرشان حلوا حلوا کنند !
ارزشِ ما را کسی نمیتواند حدس بزند.
در اصل این خود ما هستیم که ارزش خودمان را تعیین میکنیم .
کسی نخواهد آمد که بگوید :
”ببخشید من دقت کردم دیدم همهی این مدت ارزشی برای خودت قائل نبودی، پس بعد از این من به جای جفتمون برات ارزش قائل میشم . ”
شک نکنیم که آدمها میخواهند که تف بیندازند توی صورتمان .
چه ارزشی برای خودمان قائل باشیم و چه نباشیم !
حال چنانچه ببینند ارزشی برای خودمان قائل نیستیم، بیشک یک لگد و اردنگی نیز حواله و چاشنیاش میکنند . این ذاتِ واقعی چرخهی بقاست ، پس انسانم آرزوست ✋🏻
میخواهم به خودم و شما بگویم :
” کَسی وسط این اتوبانِ زندگی قرار نیست بایستد تا نعشِ ما را جمع کند . ”
از سردی هوای زمستان، دلم گرفت
از این هوای ابری و باران، دلم گرفت
چون شب بوَد بدون تو ای ماه! روز من
همچون دم غروب غریبان، دلم گرفت
از هر کسی و هر چه ندارد نشان تو
از این دلم گرفته و از آن، دلم گرفت
تا کی بگو و از که بگیرم نشان تو!؟
از هر چه کوه و بحر و بیابان، دلم گرفت
جانان من! که پیکر من را تویی چو جان!
از پیکری که نیست در آن جان، دلم گرفت
یعقوبوار، ضجه زنم، از فراق یار
یوسف بیا که بیتو ز کنعان، دلم گرفت ..