برادر جان
خواننده : حسین زمان
آهنگساز : محمدرضا چراغعلی
شعر : علی اکبر یاغی تبار
در این بهار مرده بی عشق بی انسان
سر را مقیم شانه من کن برادرجان
سر را مقیم شانه من کن که مدتهاست
باران نمی بارد بر این بیغوله بی نان
سر را به روی شانه ام بگذار و هق هق کن
سر را به امن شانه ام بسپار و غم بنشان
ما گریه کردیم و قفس هامان قفس تر شد
تو گریه کن شاید دری واشد برادر جان
تو گریه کن شاید خدای تو دری واکرد
حتی به آن سوی عدم حتی به گورستان
اشکی بریز و خنده بر این خشکسالی کن
اشکی بریز و خنده کن بر درد بی درمان
چاووش خوان سفره بی نانمان کردند
با نام آبادی چنین ویرانمان کردند
با لفظ آزادی صدامان را وجب کردند
ما را دچار رعشه های نیمه شب کردندمن هم دلم خون است از این کابوس بی پایان
من را حریم هق هق خود کن برادرجان
ما هر دو از یک خاک و یک دنیای بن بستیم
ما هر دو بن بستیم از این رو دل به هم بستیم
این بید ها را باد و ما را درد خواهد برد
ما هر دومان آزاده سروان تهی دستیم
سر را به خشم شانه ام بسپار و ایمن باش
دنیا پر از تاریکی است اما تو روشن باش
من هم دلم خون است از این کاشانه ویران
حالا تو دوش هق هق من شو برادرجان