Shatak.pdf
ببینید چی پیدا کردم. نوستالژی خالص و یکی از معدود تلاشهایم برای نوشتن داستان کوتاه. یادم میآید سالهای اول دانشگاه یک روز دوستی آمد و گفت وزارت بهداشت جشنوارهی سراسری ادبی دارد و تو که توی کار نوشتنی و وبلاگ داری بیا و یک داستانی چیزی بنویس که مشارکت دانشگاه بالا برود. از من انکار و از او اصرار تا اینکه قبول کردم و رفتم سراغ لپتاپم و بعد از کلی زیر و رو کردن، این داستان کوتاه را که هفده، هجده سالگی نوشته بودم پیدا کردم و دستی به سرورویش کشیدم و ارسالش کردم. اثر جزو پنج اثر برگزیده انتخاب شد اما با ناداوری محض دستش از کسب عنوان کوتاه ماند.:) الآن که دوباره خواندمش اثر شاخصی نبود و میشود کلی ایراد بهش گرفت اما در هر صورت و با هر متر و معیاری برای آن سن اثر قابل قبولی محسوب میشد. حیف که دیلاتاسیون ذاتی و البته مشغلههای جانبی اجازهی فوکوس روی داستاننویسی را بهم نداد وگرنه فکر کنم توی این حوزه استعداد بدی نداشتم. :)