Репост из: اندکی از من... A little bit of me
همینجوری✔️
دیروز بیحوصلهگی، مُخامرو میخورد. داشتم فکر میکردم اگر میشد حوصلهرو فریز کرد، میگذاشتم برای روز مبادا. دست و پای صبر دراز شده بود تو دیروز که همه گندهای روزهای قبل قاطی خودش کرده بود. دیروز صبر لازمنبودم، بیشتر دلم داد و فریاد میخواست.
مثل روز آخرت بود دیروز. انگار آخرین روز دنیا بود. مزخرف بود.
چه خوبه که شب هست، اومد روی گند وُ کثافت روز پرده کشید. مجبور شدم بخوابم.
فرح
https://t.me/andaki_az_man
دیروز بیحوصلهگی، مُخامرو میخورد. داشتم فکر میکردم اگر میشد حوصلهرو فریز کرد، میگذاشتم برای روز مبادا. دست و پای صبر دراز شده بود تو دیروز که همه گندهای روزهای قبل قاطی خودش کرده بود. دیروز صبر لازمنبودم، بیشتر دلم داد و فریاد میخواست.
مثل روز آخرت بود دیروز. انگار آخرین روز دنیا بود. مزخرف بود.
چه خوبه که شب هست، اومد روی گند وُ کثافت روز پرده کشید. مجبور شدم بخوابم.
فرح
https://t.me/andaki_az_man