CHAAVOUSH


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Искусство


... نظر به اینکه
به گفته‌های دولت
ایمان نداریم
زین پس مصممیم
رهبری را خود در دست گیریم
و دنیای بهتری سازیم.
نظر به اینکه
تنها زبان توپ را آشنا هستید
و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود
لوله‌های توپ را
به طرف شما برگردانیم...
قطعنامه
#برشت

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Искусство
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: 🍃کانال تبادل مهر ایرانیان🍃
🎯🎯🎯🎯🎯

🚩 گروه تبادل مهر
📝 فهرستی از کانالهای ادبی، هنری، تاریخی، آموزشی، سرگرمی و اطلاعات عمومی تلگرام را تقدیم شما همراهان گرامی می‌کند.
📌فقط کافیست این 🗂فولدر و 👇 ابتدا Add کنید و بعد در تلگرام خود ذخیره کنید.

📎 https://t.me/addlist/c04uEp4lDz1iNjI0

✔️ تجربه‌ای متفاوت از یک کانال ادبی👇
کانــال ادبــــــی کادوس


☑🖋🎧


#جنگ_شعر
#اختصاصی_ماهنامه_تجربه
#فایل_صوتی

" تو را من، چشم در راهم..."
چه غمگین بود این فریاد
چه شبهایی در آن مه‌سارِ جنگل‌گون
صدا می‌زد:
" تو را من چشم در راهم "
و من آن درد بی تیمار
آن بی سرانجامم
و من فریاد نیما را
خوب می‌خوانم:
" تو را من چشم در راهم
شباهنگام... "

آه ای مه روی جادو چشم!
" تو را من چشم در راهم "
و با هر واژه می‌خواند غزلهایم:
" تو را من چشم در راهم! "

به حرفی، واژه‌ای مکثی
نگاهی مست
بی تردید، بی انکار
من آن شب‌خوان سرمستم
و من بی تاب می‌خوانم
و من بی بغض می‌گریم:
" تو را من
چشم در راهم! "

شبی بی‌تاب خواهم رفت
بی برگشت؛
و من در هرخواب می‌گردم
و من در هر باد می‌خوانم:

"تو را من
چشم در راهم!"
تو را ای ماه‌چشمِ عشق‌پرور!

" تو را من
چشم در راهم... "

سرایش، تصویر و تدوین: #عیسی_اسدی (میم) ۱۴۰۰
فایل تصویری این اثر قبلا در کانال ماهنامه‌ی تجربه منتشر شده.
@tajrobbe


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


یادمان باشد آدم‌ها و احساسات‌شان را جدی بگیریم، آنگونه که مدتها بعد نگویند "کاش احساسات‌اش را جدی نگرفته بودم"؛ اگر در عمل آموخته بودیم که هر موجودیتی به‌صرف وجود، جدی و بااهمیت است، هرگز با هستی و تمامیت‌اش بازی نمی‌کردیم و زخم‌هایی دیرجوش و بدخیم نمی‌آفریدیم. این احساسات نیستند که بی‌اهمیت هستند بلکه بی‌اهمیتی انسان‌ها نسبت به نوع و تنوع آنها موجب خسران بسیار می‌شود و موقعیت‌هایی خلق می‌کند که دردناک، هراسناک و نابخردانه خواهد بود. ما تا چه حد مسئول رفتارها و اندیشه‌هامان هستیم و تا کجا پای حرف‌ها و اعمال‌مان خواهیم ماند، همان‌جا مرزی ست که بر لبه‌ای سنگی بنا شده و سقوط از آن لبه گاه تا حد مرگ دردآور خواهد بود؛ گاه شاید سال‌ها زمان صرف التیام زخم‌ها بشود و در انتها نیز نتیجه چندان رضایت‌بخش نباشد. انسان‌ها، گل‌ها، سنگ‌ها، کوه‌ها، رودها و هرآنچه به ذهن خطور کند واجد موجودیت و حیاتی جدی و ارزشمند هستند و بازی سبکسرانه با روان آنها ما را از حدود طراوت و زیبایی خارج خواهد ساخت.



🖋 عیسی اسدی میم
۱۰ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


...من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم....

✍ #فریدون_مشیری
🎙 #مهرآوا
🎶 #کارن_همایون‌فر (قصه پریا)

@mehrrrava


Репост из: اندکی از من... A little bit of me
انصاف نیست
واقعا انصاف نیست بروی
شعرهایم به استعمار انتظار درآیند
و من لابلای خطوط
دنبال ما بگردم
صندلی بگذارم کنار حروف
این قصه هزاربار تکرارشده را
برای آینه‌ بگویم
بغض خفه‌ام نکند
از تو به خودم بگویم
و خیال کنم
از نگاه‌ام با من حرف میزنی،
دست‌هایت روی شانه‌هایم لم بدهند
من قهوه چشم‌هایت را مزه کنم
پُک بزنم به لب‌هایت،
طعم سیگارت تلخ نیست داغ است
آتش است
و من دلم میخواهد آواز بخوانم
وسط شعرها
وسط خیال‌ها.

صدای تروژسانس اندوه‌ام را
برایت می‌فرستم
بشنوی
شاید شانس قرینه شود
به ریتم گام‌هایت
که امشب به خیال دست‌هایت
به تکرار شعرهای زخمی نگذرد،
با زمزمه‌های شبانه‌ات
بخوابم میان بازوانت.

#فرح_آریا


My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


☑🖋🎧


پادکست عصیانی
عصیان‌زده، ورق نهم



مطرود و یخ‌زده رو به آینه می‌ایستیم و از خود می‌پرسیم: «چرا زخم‌هامان التیام نمی‌یابد!» یک جفت چشم، خالی و محو، در ما خیره می‌ماند؛ چیزی آن پشت‌ها انگار فریاد می‌کشد، هوار می‌زند، ضجه‌کنان خود را به دیواره‌های گوشتی و لزج آن کره‌های سرگردان می‌کوبد که: «فروختی! خود را فروختی! روح خود را، آن اسرار پیچیده در توالی ثانیه‌ها و روزها را، به یک امکانِ صمیمی، فروختی! حالا بکِش!»...


متن، صدا و ادیت: عیسی اسدی میم
۹ بهمن ۱۴۰۳
Music: Snow/ Explosions in the sky


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


...من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم....

✍ #فریدون_مشیری
🎙 #مهرآوا
🎶 #کارن_همایون‌فر (قصه پریا)

@mehrrrava


Репост из: اندکی از من... A little bit of me
انقلاب‌
با پلاکاردهای واکینگ‌ها
به دروازه‌ی خوابِ سَردتَنان رسید
ریاست مجلس سنا
با کسب اجازه از خودش
و ساپورت صنف راسته‌ی بازار
با دست راست تصویب کرد؛
گردن گیوتین را
تیغ عدالت ببوسد.
ترانه‌سرایان عهد ۵۷
ای هیتلر ای پیغمبر صلح سرودند،
پا کوبیدند
شعرا
ای‌مظهر شرف را نوشتند،
و کبوترانِ پریشان
یکی‌یکی از گردنِ شاخه‌‌ی‌درختان پریدند،
و جوجه‌ها
با نام خدا
رنگین‌کمان هوا کردند.
اندوه از لخته‌های مرگ گذشت
و زنده‌به‌گورها
نشستند بر تابوت روز‌ها.
مردم میان نافرمانی نَوَدی‌ها
بیدار شدند،
تشت رسوایی انقلابِ‌کبیرِسیب
از بام مدرسه
روی خاک افتاد.

#فرح‌آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


✔ غزلِ #افگار


دل بر بهار رویتِ دل‌دار بسته‌ایم
لب بر لبانِ تب‌زده‌ی یار بسته‌ایم

در هر خیالِ وسوسه‌انگیز و هر جنون
آتش به بادِ صحبت اغیار بسته‌ایم

هرشب حکایتی ست تقلای سینه‌ای
کان‌را به داغِ ترکش و رگبار بسته‌ایم

اینجا زمین، غمین و هوا عافیت‌کش است
تا حکمِ مست، بر حدِ کفار بسته‌ایم

آیینه‌ها کدر، ته هر گنجه نای زهر
آنجا که تیغ، بر تنِ عیار بسته‌ایم

سینه‌به‌سینه وصف شبِ مادرانِ‌رنج
خانه‌به‌خانه سقف، بر دلِ افگار بسته‌ایم

باشد که نور، راه بیابد به این حدود
تا چشم، بر امیدِ کوکبِ گلزار بسته‌ایم


🖋 عیسی اسدی میم
۸ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


#حافظ_غزل_۹۴

زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت

بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب! مباد کس را مخدوم ِ بی‌عنایت

رندانِ تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت

🎙 #مهرآوا
🎶 Lonesome


@haaafeeez


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


✔ خاکِ رهایی


مدتها و مدتها زمان می‌برد تا درک کنیم که عشق و مهر، تمنا شدنی و تمنا کردنی نیست؛ حتی آن‌زمان که این موضوع را فهمیدیم نیز تا درک آن راه بس درازی باقی ست. عشق، در منتها درجه‌ی خود، رها کردن است، آزادی ست و واگذاری. در شأن هیچ انسانی نیست خویشتن را به بردگی سپردن، چرا که تمنای مهر و عشق‌ورزی، در انطباق با رهایی محبوب، عملی ست فارغ از زیبایی، شکوه و عظمت.
در قاموس عشق، دو چیز، نهایت آمال است: وفاداری و آزادگی و این هردو در جهتی واژگونه در وجود و حضور محبوب و معشوق محاط است. زیبایی، یگانه وصف ارزشمندی ست که هر عمل می‌تواند به تجلی آن مشرّف گردد و چه چیز زیباتر و شکوه‌مندتر از آزادگی. آنجا که مهر در کار تابیدن است انوار روح‌بخش رهایی و وارهانی، خاک وجود را غنی و زنده می‌سازد و پاک‌ترین احساسات و اندیشه‌ها، موطن ابدی خویش را یافته‌اند.


🖋 عیسی اسدی میم
۵ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


Репост из: اندکی از من... A little bit of me
در من نگاه غمگینی است
مثل شبنم نشسته بر تُردی یک گلبرگ
شناور است وُ نمی‌چکد
شبنمی که غم را در چشم‌هایم رفو می‌کند
اما یخ‌پاره‌های خاطرات
که سوهان روح است
که  سخت‌تر از سنگ‌های گور است
تجزیه‌ام می‌کند
زیر رادیکال‌ می‌بَرَدَم
و من در ممیزی از تعریف مرگ
هیچگونه تحریر نمی‌شوم
روح مرده‌ام
خاموشانه در من دفن شده
جسم‌ام در تنهایی‌اش محو
و منم که در مدار خود می‌سوزم
محبوس در دایره‌ای که در دوایری
از رستگاری دور
بدینسان
از روح آتش
فقط مشتی خاکستر می‌ماند
که من‌ام.

#فرح‌_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


✔ خودخواه


دستان خود را گرفته‌ام
تا گم نشوم؛
آرام
در تراوشِ رازهای نقره‌ای
از دامان پلیسه‌ی ماه
خود را در آغوش می‌گیرم،
سایه‌ام به وجد می‌آید،
چشم‌ها
بر تمرکزِ دلگیرِ اندوه
بر بافت‌های سینه‌ام
می‌گریند،
لب‌ها
مماس بر ردِ دندان‌ها
طعم خون می‌گیرند،
حالا ست که گیجگاه
بر ریتم ناموزونِ قلب
منطبق شود،
منقبض شود،
مرتعش شود و
در حرارتِ یأس
آب شود.

تکرار!
این هجومِ تیره‌ی تاریک
پُرتکرار،
پُرانکار،
پُراجبار،
بیهوده در گذر
و بی‌جان
چون لاشه‌ی یک سار
بر کفِ پیاده‌رویی
خیس
از باران.



🖋 عیسی اسدی میم
۴ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


✔🖋🎧


✔ خوانش شعرِ #وفادار
یادگار آوارگی‌هایم



چنین وفادار
به غم دل‌بستن
و چنان دیوانه‌وار
تو را خواستن!

خود
داستانِ غریبی ست
حکایتِ این من‌های دربدر
و تن‌های وامانده در
غبارِ هزاران سال
فراموشی.

از ردِ شاخه‌ها که بگذریم
این شرحِ جنگل است
که هنوز
واگویه می‌شود
و اندوهِ گربه‌ی وحشی
و سنجابِ دوان بر تنِ درخت،
در سراسرِ روانِ سوداییِ جنگل
پراکنده است.

من
داستانِ تو ام
رو به اوج که می‌روی
و تو
قصه‌ی هزار و یک شبِ منی
رو به قعر که می‌روم؛
از من تا مرگ
یک نفس است
و از تو تا نهایتِ زیست
روزگارِ بارانی و سبز.

امروز
لحظه‌ای دیدم که ایستاده‌ام
و روح‌ام
شتابان و شب‌زده
سمتِ آگاهی‌ات می‌دَوَد؛
این لحظه‌ها
این های‌هایِ روانِ پریده‌رنگ
این تپنده عصب‌های برآمده
دیگر در انتهای راه هستند
و ذکرِ شاعرِ بی‌مرگ
هوهو کشان
مدایحِ موهای توست
که ورق به ورق
و واژه به واژه
دهان به دهان
خواهد شد.

در من
شروع حادثه‌ای بود
چشمِ تو
به وسعتِ اعجاز
و لطافتِ باران.

شعر، صدا و ادیت: عیسی اسدی میم
آذر ۱۴۰۲
Song: Alone in a cafe in Paris/ Peter Cavallo


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


ایران، صدای خسته ام را بشنو ای ایران
شِکوای نای خسته ام را بشنو ای ایران

من از دماوند و سهندت قصه می گویم
از کوه های سربلندت قصه می گویم

از رودهایت، اشک های غرقه در خونت
از رود رود کرخه، زاری های کارونت


✍ #حسین_منزوی
🎙 #مهرآوا
🎶 Air


@mehrrrava


☑🖋🎧


✔ خوانش شعرِ #شاید


برشی از شعر:

«مرگِ من، مانده روی دستِ غروب
رو به دروازه‌های آن شبِ داغ

می‌کِشَد واژه‌های گیج‌ام را
روی دوش‌اش، تراوشِ تبِ داغ...


... شاید این‌بار، بر رُخ‌اش بچکم
شاید این‌بار، بر لب‌اش بچکم

شاید این‌بار تب کند دو لب‌اش
بر لبانِ پر از تب‌اش بچکم»

شعر، صدا و ادیت: #عیسی‌_اسدی‌ میم
تیر ۱۴۰۱
MUSIC: LACRIMOSA/ DEAN VALENTINE


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


✔ عصیان‌زده
ورق هشتم


از ابرها بیرون زدم، دلم هوای تازه می‌خواست؛ یادم هست از هرچه رد می‌شدم ارغوانی می‌شد؛ می‌خواستم چیز دیگری را تجربه کنم: شادی! از عبور و مرور دم‌به‌دمِ پندارهای رویایی خسته شده بودم، از فوران ذرات معلق آگاهی در حوزه‌ی افکارم و از پیوند با تاریک‌ترین غارهای نوسنگی؛ اما نشد! چیزی در من بود که عاطفه‌ام را سیاه می‌کرد، حالم را در هم می‌پیچید و احساساتم را در پیوند با عزیزترین روحی که به مشامم آمیخته می‌شد کدر می‌ساخت. من می‌خواستم رنج را فراموش کنم، حتی برای چند ثانیه و این عطش بی‌حدومرز را به لمس ناب‌ترین حسی که تجربه کرده بودم آنی فروبنشانم، اما نشد.
کدام راه را به اشتباه آمده بودم که اینچنین گم و مبهوت، تکیه به دیوار ندانم‌چیست زده‌ام و شیرین‌ترین آوای آمیخته به طراوت باران را از دست داده‌ام؟
به روزهایی می‌اندیشم [بسیار دور] که تشنه و با پاهایی تاول‌زده خیابان‌های شهر را در تعقیب رد مبهم خیانت یکی‌یکی می‌شمردم، یا آن شب نحس! آن شب نیم‌بارانی و نیم‌ابری که خسته و وامانده کوچه‌های سرد زعفرانیه را به مقصد کاشانک پیاده رفتم و بی‌هویت، بی‌امید، ناشناس و غریب‌انگاشته برگشته بودم. می‌دانستم آن شب تلخ باید پایانی باشد بر هرچه اعتماد و امید اما هییی! نادانی رفیق‌ترین دشمن دوست‌نمای آدم احساسی ست و دلسوزی، نیزه‌ای بلند و آغشته به سم که آدم جاهل، در سینه‌ی خویش می‌نشاند. بگذار بگویم! بگذار بی‌هیچ گوشِ نزدیک و بی‌هیچ دلدارِ تکیه‌زده‌به‌‌شانه آواز بخوانم: «من در حدود خویشتن، مرده‌ام؛ بی‌شکایت و بی‌ادعا.»



🖋 عیسی اسدی میم
۳ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


#حافظ_غزل_۱۰۳

روزِ وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگ ِ نوش ِ شادخواران یاد باد

🎙 #مهرآوا
🎶 A Comme Amour


@haaafeeez


Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋


✔ رهایم نکن!


امروز هم کماکان ذهنم درگیر عبارتی در زبان انگلیسی ست که گرچه در فارسی و ترجمه‌ی عین به عین کلمات موجود نیست اما قطعاً ریشه در ناخودآگاه جمعی آن مردم دارد.
عبارت: Don't Let Me Go. ترجمه‌ی مفهومی آن این است: رهایم نکن! اما در تبدیل گرته‌ای و صرف کلمات، می‌رسیم به این جمله: نذار برم! تصور کنید همراه شخصی مطبوع و دلخواه بر بلندای صخره‌ای شنی ایستاده‌اید و ناگهان پایتان سر می‌خورد و به سمت دره‌ی عمیق آن پایین سقوط می‌کنید اما در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز شاخه‌ای از ناکجا پیدا می‌شود و پنجه به آن می‌آویزید. حالا ست که آن فرد، آن که 'بالا' ایستاده در عین تحیر و گیجی بر زانو و سینه بیفتد و فریاد بزند: «بگیر! دستمو بگیر! نترس، من اینجام!» او در آن بالا قرار دارد و آنچه شما را به زیر، آن پایین می‌کشد 'جاذبه' است؛ جاذبه یا به قول اساتید باطنی، دافعه‌ی کیهانی. شما نمی‌خواهید بروید، تمام تلاش‌تان را می‌کنید که آن جاذبه، آن جذاب لعنتی نکشدتان به عمق و می‌خواهید و نیاز دارید برگردید، رها نشوید، بمانید. حال
شخص عاشق، یا محب در این روایت تمثیلی را به ذهن بیاورید؛ او نمی‌خواهد برود، جاذبه را نمی‌خواهد، از جذب توسط آن دیگری، هر دیگری گریزان است و اوج تمنای او این است که در نهایت قصه، تن رنجورش را در بارگاهی که یگانه‌تنِ معشوق و محبوب است به ابدیت پیوند زند و هرگز رها نشود. آن بالا، آسمان رنگ دیگری ست، حتی زمین، زمین دیگری ست پس زندگی در آن نواحی لطیف، مطبوع و زیبا ست.


🖋 عیسی اسدی میم
۲ بهمن ۱۴۰۳


®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎


Репост из: اندکی از من... A little bit of me
عزیزم !
من اگر شتابزده و عجول شعر بگویم
مسیرهای اصلی را گم می‌کنم چون غوطه می‌خورم در واژه‌ها. برای از شما نوشتن
نمی‌شود یکی به نعل زد ، یکی به میخ.
دانیل استیل اگر از لای کلمات بی‌وزن رمان پژواک را می‌نوشت و از موج احساس آبکی برای جلب خواننده می‌گذشت که نمی‌شد دانیل، می‌شد سوزنبان قطاری که از وسطِ جنگلِ واژه‌های شلخته از نقطه A به نقطه B می‌رساند.
عزیزم!
من همه حواس‌ام به حرکت شتابزه این قلب نافرمان است، همین مرا از سیاست
دروغ برای پیشرفت باز میدارد. قلب‌ام
همه حواس‌اش به عشق شماست و حقیقت‌تپنده‌اش برای شما.
عزیزم اصلا فکر کنم هگل و نیچه فلسفه و منطق را برای دور کردن من و شما، به آن بار دانش داده‌اند که امروز روزی ما با آن‌گل یا پوچ بازی کنیم و من از عشق مطلق به شما اجتناب کنم. اما مگر من میتوانم حقیقت شما که بالای قلبم تکیه زده‌اید با صُوَرِ باطل ببینم در حالیکه دست خودم و احساس‌ام پیش شما رو شده است؟ نه نمی‌شود .
عزیزم ! من بدون هیچ استدلالی دوست‌تان دارم و منطق فقط به درد پُز دادن کتاب‌خانه پُر از جلد می‌خورد.

#فرح_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man

Показано 20 последних публикаций.