Фильтр публикаций


Репост из: عیارسنج
دلفریب.docx
101.2Кб
شروع فروش رمان عاشقانه و جنجالی دلفریب😍 💚☘
اگه دوست داری رمان هیجان انگیزی بخونی که ژانرش ترکیبی هست از عاشقانه،خیانت،ترس
رمان  جذاب دلفریب
رو پیشنهاد میدیم🤌👍


♦️♦️نویسنده نابی
شاهو  خانزاده ای،وفادار و عاشق هست که حقیقتهای تلخی که پشت سر زن بدکاره اش میگن رو باور نمیکنه تا وقتی که تصمیم میگیره همسرش رو به بهانه ای تنها بزاره و وفاداریش رو بسنجه و اونجاست که متوجه رابطه همسرش با مرد دیگه ای میشه و بعداز کلی  سرو کله زدن باخودش  تصمیم میگیره خشمشو از زن هرزه اش جور دیگه ای تخلیه کنه‌....
اون به خونه ی یه هرزه میره و با یه رابطه ی خشن خودش رو تخلیه میکنه غافل از اینکه دختری که تو  اون خونه بوده یه باکره اس نه یه...



برای خرید این رمان با قیمت ویژه 30 تا امشب تشریف بیارن پیوی ادمین فروش❤️

@Laxtury_admin


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
-هنوز سنی نداری اونوقت سینه هات هر کدوم اندازه یه مَشک شدن!

پوزخندی بهش زدم:
_تو بیا دوغمو ازشون بخور!
کفری جلو اومد:

_من که می‌دونم هر شب هرشب چه غلطی میکنی!

گوشیشو بالا آورد و عصبی به گوشیش اشاره ای زد:

_فیلمت تو کل محل پخش شده!
نمیتونم جلو در و همسایه سرمو بلند کنم.

موهامو دور دستش پیچوند و منو به سینه دیوار چسبوند:

_حالا که کثافت کاری بالا آوردی باید با پسر ناقص ستاره خانوم ازدواج کنی! دست خورده ای هیچ کس بهت نگاه نمیندازه بدبخت...
https://t.me/+9XeyiEbfYRM3ZTE8
https://t.me/+9XeyiEbfYRM3ZTE8
دختری که پدر نداره و وقتی فیلمش تو مهمونی لو میره مجبور میشه که...❌


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
_نکن لاهور زن‌عمو میفهمه امشب تو اتاقت خوابیدم!

گاز محکمی از گردنم که صدای ناله‌ام بلند شد با چشم‌هایی خمار نگاهم کرد.
_تا وقتی خودت مثل دست و پا چلفتیا لو ندی کسی نمیفهمه!

با بغض نگاهش کردم.
_اون همه کبودی که روی تنم میذاری رو چجوری پنهون کنم؟

اخمی کرد و کف دستانش را زیر تاپم فرو برد.
_مجبوری جلوشون لخت بشی که عالم و آدم بفهمن نصف شبی مورد عنایت لب و دهن من قرار گرفتی؟

لبم را گاز گرفتم.
_من میترسم لاهور جونم بیا انجامش ندیم!

سرش را میان گردنم فرو برد و با نفس داغی پوستم را مکید.
_آرومم میکنی یا برم پیش یکی دیگه؟

اشک در چشمانم حلقه زد.
_نه... نرو لاهور ببخشید اشتباه کردم!

عصبی چنگی به کمرم زد و تاپم را بیرون کشید.
_ببین چجوری میزنی تو حال آدم!

بار دیگر گردنم را مکید و دستش را از زیر تاپ بالاتر کشید که نفسم بند آمد.
_حداقل... گردنم رو کبود نکن لاهور!

نفس عصبی کشید و با حرکتی سریع تاپم را از تنم بیرون کشید.
_نرین به اعصاب من ارغوان اول و آخرش که مال منی...! پاهات رو باز کن ببینم!

با بدنی لرزان و پربغض پاهایم را برایش باز کردم که با ضرب خودش را درونم کوبید و...

***
بیبی چک را درون مشتم فشردم و با بدنی لرزان وارد خانه شدم با دیدن زنعمو که درحال پخش کردن شیرینی بود سریع پرسیدم:
زنعمو آقا لاهور کجاست؟

زنعمو ذوق زده نگاهم کرد.
_اول دهنت رو شیرین کن تا بگم کجاست!

سریع شیرینی را برداشتم و سوالی به دهانش خیره شدم.
_بگو باهاش یه کار ضروری دارم.

لبخندش پررنگ‌تر شد.
_ای بابا بهت نگفته؟ حتما دلش نیومد ازت خداحافظی کنه!

بیبی چک را محکم میان دستانم فشردم.
_چی؟ منظورت چیه؟ مگه کجا رفته که بخواد باهام خداحافظی کنه؟

دستی به سرم کشید و چشمانش برق زد.
_کارهای شعبه دوم شرکتش درست شد. امروز صبح پرواز کرد به سمت انگلیس!

خون در رگ‌هایم یخ زد و بیبی چک از دستم افتاد.
رفته بود؟ به همین راحتی؟ پس قول و قرارهایمان چه؟
_خدا مرگم بده ارغوان این بیبی چک برای کیه؟ چرا جوابش مثبته؟!

https://t.me/+_-Rmbv4sEnFkNzdk
https://t.me/+_-Rmbv4sEnFkNzdk
https://t.me/+_-Rmbv4sEnFkNzdk
https://t.me/+_-Rmbv4sEnFkNzdk


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
#ملـکـه_سـکـس👑🔥
#Part_1


_خانم، پسرهای برده ای که می خواستید اومدن.

رژلبم رو روی میز گذاشتم و از داخل آیینه به متین نگاه کردم و با صدای آرومی پرسیدم:

_همونایی که می خواستم یا بازم مثل همیشه تخمی فیسن؟
_نه خانم اندفعه با بقیه فرق دارن، یکی شون من مرد رو به هوس انداخت شما دیگه جای خود.

لبم کج شد و همراه متین از اتاق بیرون اومدیم و قبل از اینکه به پایین برسیم دوباره پرسیدم:

_تمام قانون ها رو بهشون توضیح دادی؟ نمیخوام وقتی یکی شون رو گرفتم از اول براش دیکته کنم.

وقتی سر تکون داد خیالم راحت شد.
به طبقه پایین رفتیم و با دیدن سر 5تا مرد که پشت به من روی مبل نشسته بودن، نفسی کشیدم و با غرور مبل رو دور زدم و رو به روشون ایستادم.

هر5مرد بالا تنه شون برهنه بود و هیکل روی فرمشون مقابلم بود. حتی صدای پاشنه کفشم باعث نشد سرشون بالا بیاد.

نزدیکشون شدم و با چوب نازکی که تو دستم بود، زیر چونه اشون زدم و سرهاشون رو بالا اوردم.

_من تو سکس یه فرد قوی میخوام یکی که سر یک‌ دقیقه ارضا نشه.

صورتم رو با دیدن فرد اول جمع کردم و با چوب به گونه اش زدم و چندش گفتم:
_تو منو ترن آف میکنی! همین الان گمشو.

متین سریع جلو اومد و شونه اشو گرفت تا از اونجا ببردتش. صورت دومی و سومی هم‌ منو منزجر کرد.
صورت چهارمی رو بالا اوردم و مستقیم به چشمام زل زد برعکس بقیه که از چشم تو چشم شدن باهام واهمه داشتن.

از اینکارش لبخند کمرنگی روی لبم نشست و پچ زدم:
_تورو میخوام.

بدون اینکه به نفر آخر نگاه کنم خیره تو چشمای پسر، داد زدم:
_اینو آماده اش کن و تا یک ساعت دیگه تو اتاقم بیاریدش حتی اگه یه تار مو تو بدنش باشه از سقف آویزونتون میکنم.

https://t.me/+_Yhep9ARfvs0Y2E0
https://t.me/+_Yhep9ARfvs0Y2E0
https://t.me/+_Yhep9ARfvs0Y2E0

آتوسا دختر ثروتمندی که پسرای زیادی رو برده جنسی خودش میکنه و این بین از یه پسر خوشش میاد و اونو برده جنسی خودش میکنه ولی نمیدونه اون پسر برده نیست و سر یه انتقام به آتوسا نزدیک میشه...🙊🔞💦


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
- سایز شورتت چنده؟

با حرف میران به سرفه افتادم و ابمیوه توی گلوم‌ گیر کرد.
سایز شورتم؟
برای چی اینو پرسیده بود نکنه بو برده بود دخترم؟
دستمو نامحسوس بین پام گذاشتم.

- برای چی میران چیزی شده نکنه شورتتو نیوردی من درنمیارما.

چشم غره ای بهم رفت و شلوارشو دراورد گه چشمام گرد شدن و رو چرخوندم.

- نه بابا.
چندتا خریدم کوچیکن.

توی استخر پرید که اب بهم پرید، سرمو تکون دادم و سرفه کردم.

- خب به من چه میخوای پز بزرگ بودنتو بدی یا چی؟

- خیلی بیشعوری ما مثلا رفیقیم این حرفا بینمون نیست که. درسته اونجات از من کوچیک تره ولی به روت نمیارم.

پوزخندی زدم و تو دلم نفس عمیقی کشیدم پس هیچی بو نبرده بود خداروشکر اگه میفهمید من دخترم خیلی شر میشد.

- باشه بابا اصلا تو مار بوآ من موز سبز نرسیده.

- کثافت.
اینا واسم کوچیکن میخوای برات بیارم بیای استخر؟
چون  مایو نیوردی.

آب دهنمو قورت دادم، باز توی هچل افتادم، چرا قبول کردم بیام استخرش
بهونمم این بود که مایومو فراموش کردم.

- نه نمیخواد من خیلی از آب خوشم نمیاد تو شنا کن.

نیشخندی بهم زد.

- چیه میترسی موز سبزت توی آب غرق بشه؟

برای این که استرسم رو نفهمه بلند خندیدم و با لحن تحقیر آمیزی گفتم:

- نه میترسم دروغات لو بره، هیچی اون زیر نداری، به خاطر همین زید ندازی.

با این حرفم یهو از اب پرید بیرون و اشاره به شورت خیس و عضوش که چسبیده بود کرد.

- پس این چیه ها؟
اینو ببین اندازه سرته تو چی داری.

قبل این که به خودم بیام دستشو بین پام برد و فشار داد که جیغ کشیدم ولی اون مات موند.
چون من مردونگی نداشتم.
بهت زده بهم زل زد.

- تو دختری عوضی؟

https://t.me/+XsgbxLTnpIAxYTU8
https://t.me/+XsgbxLTnpIAxYTU8
https://t.me/+XsgbxLTnpIAxYTU8

❌😂سعیده دختری که خودشو کل عمرش جا پسر زده تا این که با پسری اشنا میشه و برای اولین بار کراش میزنه ولی مجبوره تظاهر کنه پسره تا این که میران میفهمه و دو طرفو جر میده چون...




Репост из: عیارسنج
پسرخاله.pdf
7.2Мб
♦️♦️بشتابید بشتابید📣📣
تخفیف باورنکردنی رمان کامل پسرخاله😍😍😍 فقط و فقط تا پایان امشب رمان کامل پسرخاله رو با قیمت 30 هزار تومن بخرین😍😍😍😍😍
رمان خصوصی پسرخاله با ۴۳۸ پارت با قیمت خیلی پایینی به فروش میره!!!
مبلغ خرید رمان کامل 30 😍😍😍😍 تومنه(فقط تا پایان امشب) 😍
تاحالا تعداد زیادی رمان رو خریدن و بسیار راضی بودن رمان برای سنین بالاست🔞لطفا بچه ها خرید نکنن🔴
🧚‍♀💞🧚‍♀
خلاصه سوفیا دختری که عاشق دوست پسر خالش بهراد میشه غافل از اینکه بهراد عاشق دوست سوفیاس و سوفیا رو فقط برای بازی میخواد و درست زمانیکه بهراد میخواد از سوفیا سواستفاده کنه پسرخالش یاسین ....


قیمت اصلی این رمان 70 هس به خاطر ماه شعبان اف خورده و قیمتش 30 شده فقط تا امشب😍😍😍😍
برای خرید این رمان بسیار زیبا با قیمت ناچیز( 30 ت) بیاین پیوی ادمین فروش💙🧡:


@Laxtury_admin


عیارسنج.pdf
327.2Кб
خلاصه:سحر و سامان بعد از سختیهای زیادی بهم میرسن اما چون نمیتونن صاحب بچه بشن خانواده سامان اونو مجبور به ازدواج با دخترعموش مهشید میکنن و سحر چون نمیتونه سامان رو با کسی شریک شه تقاضای طلاق میده اما این پایان ماجرا نیست.......

این رمان سه فصله
فصل اول مربوط به شروع رابطه سحر و سامان و فصلهای بعدی مربوط به ازدواجشون با وجود مشکلات فراوان وجدایی و شروع زندگی جدید....

ادمین فروش @Laxtury_admin

این رمان رمان دیگه نویسندس و این پارت پارت واقعی فصل دوم رمانه پس با خیال راحت خرید کنید💋❤️


طولانی ترین رمان نویسنده رمانامون خانم نبیان که بالای 150 هزار نفر طرفدار داشته😍😍😍😍


عیارسنج.pdf
327.2Кб
خلاصه:سحر و سامان بعد از سختیهای زیادی بهم میرسن اما چون نمیتونن صاحب بچه بشن خانواده سامان اونو مجبور به ازدواج با دخترعموش مهشید میکنن و سحر چون نمیتونه سامان رو با کسی شریک شه تقاضای طلاق میده اما این پایان ماجرا نیست.......

این رمان سه فصله
فصل اول مربوط به شروع رابطه سحر و سامان و فصلهای بعدی مربوط به ازدواجشون با وجود مشکلات فراوان وجدایی و شروع زندگی جدید....

ادمین فروش @Laxtury_admin

این رمان رمان دیگه نویسندس و این پارت پارت واقعی فصل دوم رمانه پس با خیال راحت خرید کنید💋❤️


Репост из: عیارسنج
#پارت_53



رو به روی آینه ایستادم و موهامو باز کردمو بعد از نگاهی  به صورت رنگ پریده ام ، حین گرفتن شماره ی سامان وارد وان حمام شدم
بوق...بوق....بوق....حالم از شنیدن اون بوقهای انتظار بدجوری بهم میخورد...خواستم تماس رو قطع کنم که صدای بینهایت خسته اش تو گوشم پیچید:


_چیه سحر....؟چیه....؟خودت خسته نشدی از اینهمه زنگ زدن.....

از شنیدن حرفش بدجوری دلم شکست.. بغضی که هی میخواست تو صدام انفجار به راه بندازه رو به مشقت فروخوردمو گفتم:_آخرین باری که باهات تماس گرفتم دیروز عصر بود که اونم رد تماس دادی...


هم من سکوت کردم و هم اون....معلوم نبود ما از چی خسته هستيم...از خودمون یا از موقعيتمون...

صدای بيمار مهشید هم به اون سکوت خاتمه داد:
"سامان بغلم میکنی?میخوام بیام پایین"
انگشت لرزونم روی صفحه ی گوشی گذاشتم:من تحملم تموم شده؛دیگه نمیتونم عشق‌بازیتو با مهشید ببینم و دم نزنم؛خودمو میکشم
صدای سحرررررررررر گفتن سامان به گوشم رسید بدون خداحافظی؛تماس رو قطع کردم و تیغو روی رگم کشیدم....



خلاصه:سحر و سامان بعد از سختیهای زیادی بهم میرسن اما چون نمیتونن صاحب بچه بشن خانواده سامان اونو مجبور به ازدواج با دخترعموش مهشید میکنن و سحر چون نمیتونه سامان رو با کسی شریک شه تقاضای طلاق میده اما این پایان ماجرا نیست.......


این رمان سه فصله
فصل اول مربوط به شروع رابطه سحر و سامان و فصلهای بعدی مربوط به ازدواجشون با وجود مشکلات فراوان وجدایی و شروع زندگی جدید....


تعداد طرفدارای این رمان صد و پنجاه هزار نفر بودن که بدلیل درخواست مکررشون برای فایل شدن این رمان
پی دی افش کردیم و با قیمت خیلی خیلی کم در اختیار خوانندگان قرار دادیم امیدواریم شما هم با خوندن خلاصه این رمان تشویق  به خوندنش بشین و با خریدتون ما رو حمایت کنین❤️❤️❤️

ادمین فروش @Laxtury_admin


این رمان رمان دیگه نویسندس و این پارت پارت واقعی فصل دوم رمانه پس با خیال راحت خرید کنید💋❤️


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
خانومی که از این کانال لفت بده😱😎🤩🤭🤭از زندگیش لفت داده🔞❎

#بیکینی تنگ و بدون بو و عفونت 🔥
#باسن جنیفری میخای 🧚🏻‍♀✨
#سینه گرد و هلویی و سربالا میخای👀
پوستی زیبا و شفاف میخای❤
صورت گرد و
#تپل میخوای😍
#چاقی یا #لاغری و موهای ناز میخای💃
همه و همه اینجا  🥰
با محصولات گیاهی🌿
پس  تاعید زیباترین شو🫀🧝🏻‍♀

📦🛵برای مشاوره سفارش❤️و دیدن محصولات بیشتر👇🏻
@admiiin98
https://t.me/joinchat/AAAAAFSGNilVigOy0YzskQ


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
🔴 تولیدی اصلی مانتو و شومیز ترند😍
عید امسال شیک باش😊👌
پاییزه  زیر قیمت بازار حراج شد

🔥
فقط بیا تنوع رو ببین👀🏃‍♀

https://t.me/+V9LMIIOzUO78kP0f

دیگه گرون نخر مشاهده اجناس حراجی با ارسال رایگان 😍😍👆


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
خانومی که از این کانال لفت بده😱😎🤩🤭🤭از زندگیش لفت داده🔞❎

#بیکینی تنگ و بدون بو و عفونت 🔥
#باسن جنیفری میخای 🧚🏻‍♀✨
#سینه گرد و هلویی و سربالا میخای👀
پوستی زیبا و شفاف میخای❤
صورت گرد و
#تپل میخوای😍
#چاقی یا #لاغری و موهای ناز میخای💃
همه و همه اینجا  🥰
با محصولات گیاهی🌿
پس  تاعید زیباترین شو🫀🧝🏻‍♀

📦🛵برای مشاوره سفارش❤️و دیدن محصولات بیشتر👇🏻
@admiiin98
https://t.me/joinchat/AAAAAFSGNilVigOy0YzskQ


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
🔴 تولیدی اصلی مانتو و شومیز ترند😍
عید امسال شیک باش😊👌
پاییزه  زیر قیمت بازار حراج شد

🔥
فقط بیا تنوع رو ببین👀🏃‍♀

https://t.me/+V9LMIIOzUO78kP0f

دیگه گرون نخر مشاهده اجناس حراجی با ارسال رایگان 😍😍👆


Репост из: شیطان مونث /دوست دختر شیطون من🔞💦
اینم از  خلاصه ی جدیدترین رمانم [اهریمن شهوت] خوشحال میشم اونجا هم منو دنبال کنین❤️❤️❤️
https://t.me/+xar4Jh79v7ViMDNk

عارف مستوفی، برای التیام یک زخم کهنه، برادر زاده ناتنی خودش رو از جلوی مدرسه می دزده تا بهش تجاوز کنه
اما وقتی دختره رو می بینه نمی تونه و همه نقشه هاش نقشه بر آب می شه!
لادن فقط ۸ سالش بوده و عارف نمی تونه بهش دست بزنه...

۹ سال زندانی اش می کنه و روز ها رو می شماره تا دخترک بزرگ بشه‌‌‌....
دختری که حالا وابسته این مرد مرموز شده و به جز اون هیچ کس رو نداره...

عارف شب بیست و دوم دی ماه، همون روزی که زخم کهنه از برادر ناتنی اش برداشته، به لادن تجاوز می کنه و ازش فیلم می گیره حالا می خواد با این فیلم....

https://t.me/+xar4Jh79v7ViMDNk
https://t.me/+xar4Jh79v7ViMDNk
#انتقامی_معمایی_عاشقانه😒😍
#پایان_خوش❤️


ایدی ادمین فروش @Laxtury_admin


باورتون نمیشه چه تخفیفی گذاشتیم برای خرید رمان😎😎😎
حتما حتما برای اطلاع از قیمت پیام بدین چون باورنکردنیه😊😎
ایدی ادمین فروش رمان 👇

@Laxtury_admin
تخفیف به مدت محدود برقراره قشنگام❤️😞


باورتون نمیشه چه تخفیفی گذاشتیم برای خرید رمان😎😎😎
حتما حتما برای اطلاع از قیمت پیام بدین چون باورنکردنیه😊😎
ایدی ادمین فروش رمان 👇

@Laxtury_admin
تخفیف به مدت محدود برقراره قشنگام❤️😞




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#asmr_marjan
#سیب_زمینی🍟
#همبرگر🍔
#ساندویچ_گوشت_قارچ🥩🍄
#هاداگ🌭
#hani
@mukbanglover

Показано 20 последних публикаций.