Фильтр публикаций


برنامه v2rayNG و رو پر از کانفینگ نکن!
بیا اینجا فقط یدونه برای یک ماهت کافیه✅
@configV2rayng


سک...س اولم با نامزدم کلی پو.زیشن روی من اجرا کرد و بهترین روز عمرم بود بهش گفتم چطوری انقد همه چیو بلدی گفت از وقتی با این کانال آشنا شدم کلی پو.زیشن جنسی میزاره:
@Position 👅


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ə🦋¹⁹
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
فقط پاشو عملیشون کن ..


💦🍭💦🍭💦
🍭💦🍭🫧
🍭🫧🍭
🫧🍭


#پارت_1
#کنیز_خراب🔞


_دختر جوون به عنوان کنیز اوردی تو خونه من که چی بشه؟ نکن کیارش آه دارم حرف میزنم.

کیارش بی توجه به حرف های زنش، صورتش رو به دیوار حمام چسبوند و از پشت خودش رو به باسن بزرگ زنش چسبوند.

_عطیه به شوهرت حال بده جای حرف های اضافی! بعد من چشمم دنبال دخترِ مرتضی نیست اون مثل داداشم بود.

با این حرفش سریع لای بزرگ و سیخ شده شو حرکت داد.
شیشه های حمام شون رو کدر نکرده بود و من داشتم سکس صاحب کارم رو با زنش میدیدم.

جوری کمر زد که ناله زنش بلند شد.
به وضوح سیخ شدن نوک سینه هام رو حس کردم و رون های پام رو محکم بهم چسبوندم.

اولین بار بود که لخت یه مرد رو میدیدم و دلم میخواست الان من جای زنش باشم.
سریع خودشو بیرون کشید و سر زنش رو گرفت و مجبور کرد روی زمین خیس زانو بزنه.

وقتی اون حجم بزرگ رو تو دهن کوچیک عطیه کرد، ناخواسته من حس تنگی نفس بهم دست داد و چشم هام خمار شد.

نفس های تحریک شده مو شنیدم و کیارش با.سنش رو تند عقب و جلو کرد که...

_خاله کجایی؟ من شکلات میخوام.

با شنیدن صدای نفس دخترِ کیارش شوکه دستم که داشت تو شر.تم میرفت بالا اوردم و بهش زل زدم.

https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0

آوا دختر19ساله چشم رنگی که میره تو عمارت پسرعموی پدرش که زن و بچه داره و به عنوان کنیز اونجا کار میکنه ولی به چشم پسرعموی پدرش میاد و میخواد مخفیانه باهاش سکس داشته باشه، آوا که میخواد از زنِ این خونه انتقام بگیره شبا وقتی زنش خوابه تو اتاق شوهرش میره و باهاش میخوابه تا...🔞💦


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
مربی بدنساز سکســـــــــــــــی🔞🔥
یه پسر بشدت هات و سکسی وهیکلی با کمک به یه دختر دبیرستانی اسیرش میشه و دختره هروز خودش رو بهش میچسبونه تا اینکه توی باشگاهش کو*ن دختره رو جر میده و...
https://t.me/+yTG3SP9tZzdkNWE8
https://t.me/+yTG3SP9tZzdkNWE8
دوست دخترش رو توی باشگاه جر میده و این بین دختر همسایه خودش رو بینشون میندازه و توی مستی پسره ، روی مردونگیش سواری میکنه و...❌🔞🔥
فول‌هات‌سکسی‌‌شورت‌خیس‌کن🔥🔞💦👅❌💯🔞
#سکسی‌فول‌هات‌آبدار💦👅
ممنوعه‌های‌مربی‌بدنساز‌باشاگرد‌ریزه‌میزه‌اش🔞🔥💯#بزرگسال🔥🙈♨️🔞
https://t.me/+yTG3SP9tZzdkNWE8
https://t.me/+yTG3SP9tZzdkNWE8
پارتاش بشدت هات و سکسی و خیس کنن اگه سردمزاجی ورودت ممنوعه💯🔞
#ممنوعــــــــــــــــــــــــــــــه🔞
#شورت‌خیس‌کن‌💦🔥


تو بالکن سیگار می‌کشیدم که با شنیدن صدای هق هقای زن داداشم جا خوردم !!

این روزا روشن روزای خیلی سختی رو گذرونده بود !!

هیچوقت فک نمی‌کردم یه روز حتی تحمل صدای دختر عمومم برام قابل تحمل بشه !!
ازشون بیزار بودم ،
ولی این روزا با شنیدن حرفاش...

نتونستم تحمل کنم و سیگارو خاموش کردم و از پله ها بالا رفتم !!
درسته آدم دختر بازی بودم ولی هر کس اصول خاص خودشو داره !!
دلم نمی‌خواست بلایی سر خودش بیاره !!
در زدم و بدون مکث داخل رفتم ..

با دیدن صحنه مقابلم چشمام گرد شد و سریع صورتمو برگدوندم !!

زن داداشم تو اتاقش لختِ 💦 لخت😳 جلو آینه ایستاده بود و خودشو وارسی میکرد!!❌


Link
Link
حدس میزدم بخاطر چی باشه !
برادرم با اون کاری که کرد اعتماد به نفسو تو این دختر کشت ..
مخصوصا با حرفایی که بعدش تحویل روشن داد !
واقعا حس میکردم داره در حق این دختر ظلم میشه !!

نفسمو حبس کردم .
عجب بدنی داشت ..
تکون خوردن #مردو🔥نگیمو تو شلوارکم حس میکردم !!

سرفه ای کردم و گفتم :

ـ صدای گریه تو شنیدم .
فک نمی‌کردم اینجوری تو اتاق باشی
شرمنده !!

اومدم برم که یه دست دخترونه دور کمرم حلقه شد !

دستشو تو شلوارکم برد و رو مردونگیم گذاشت .

با صدایی که معلوم بود ساعت ها گریه کرده گفت :

_میخوام چند دقیقه به هیچی فک نکنم !!
پس تا صبح منو رو این تخت ...

حرفشو ادامه نداد.
باورم نمیشد روشن داشت همچین حرفی میزد!!

اومدم برم که محکم تر منو نگهداشت و گفت :

_بهم ثابت کن که داداش دروغ می‌گفت و من تو رابطه خیلی هم کارم خوبه !!
اگه بهم ثابت کنی میتونی هر شب منو تا صبح داشته باشی !!

هر ثانیه تحمل اون چیزی که تو شلوارم بود سخت تر میشد !
نتونستم تحمل کنم .
برگشتم و بغلش کردم !!
امیدوار بودم از این کار پشیمون نشم .

بردمش روتختو با یه حرکت خیلی محکم اونو..💦🔞

https://t.me/+xuCZClPH36cwODI8

https://t.me/+xuCZClPH36cwODI8

https://t.me/+xuCZClPH36cwODI8


⬸دلـبـر عـمـو🎀
#Part1

نگاهم و بیشتر روی صفحه مقابلم متمرکز کردم و دستم و به سمت بین پاهام سر دادم.

دختری حدوداً همسن و سال خودم با یه مرد چهل ساله س‍.‍کس می‌کرد و صدای ناله‌های دختر به حدی بود که تمام سنسورام فعال شده بود.

وقتی حس کردم دیگه طاقت ندارم، پاهام و کامل باز کردم و نگاهی به بهش‍.‍ت خیسم انداختم.

انگشتم و روی کشیدم و از شدت لذت، لبم و گاز گرفتم تا مبادا صدام بلند شه.

با صدای دختری که درخواست می‌کرد سرعت کمر زدنش و بیشتر کنه، سرم و به تخت تکیه دادم و حرکت انگشتم بین خط به‍.‍شتم و تندتر کردم.

با دست آزادم، سینه‌هام و چنگ می‌زد و با هر تکونی که می‌خوردم، حرکت فنر تخت باعث می‌شد خودم و جای اون دختر تصور کنم و دلم بخواد من جای اون زیر یه مرد هیکلی باشم.

غرق دنیای خودم بود که یهو در اتاق باز شد و تمام حس و حالم پرید.

با ترس نگاهی به در انداختم و با دیدن شایگان، رنگ از صورتم پرید.

چشم‌هاش از تعجب گرد شد و نگاه به صفحه لپ تاپم انداخت که هنوز پ‍.‍ورن در حال پخش بود و حالا دختره زانو زده بود تا آب مرده رو بخوره.

انقدر شوکه شده بودم که حتی حواسم نبود دار و ندارم جلوی چشم‌های شایگانه.

جلوی چشم‌های عموم!

- داری چی کار می‌کنی طنین؟!
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0
https://t.me/+jscQKjWF2XpmMTA0


طنين دختر هفده ساله‌ای که به خاطر ورشکستگی پدرش تصمیم گرفته مدتی رو دور از پدرش همراه با عمو ناتنی جوونش شایگان زندگی کنه.
اما کم کم احساساتی ممنوعه بین طنین و شایگان شکل می‌گیره که باعث میشه رابطه‌ای ...


"#انتقامی/#عاشقانه/#اروتیک💯"


#پارت_۷۶


❤️🖤  دوست دختر شیطون من   ❤️🖤




سوال مامان منو به وحشت انداخت و بهم فهموند سوتی داده بودم.
من احمق اصلا یادم نبود که رو گردنم کبودی هست.
راستش زبونم بند اومده بود و برای همین با تاخیر گفتم:


-این..این راستش یه شوخی خرکی بود..کار تیام...با خط کش زد به گردنم...


میدونم.کاملا میدونستم دروغم مسخره ترین و مضحک ترین و غیرقابل باور ترین دروغ دنیاهست اما...اما تو ا ن لحظه این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید و خوشبختانه مامان هم باور کرد و گفت:


-واااا....آخه اینم شد شوخی مادر !؟؟؟ شوخی های خرکی جوونا هم دیگه مسخره شده...


وقتی از کنارم رد شد چنان نفس راحتی کشیدم که هیچوقت تجربه اش نکردم.
فورا دویدم سمت اتاق و حتی درو هم از داخل قفل کردم.
همونجا تکیه دادم  و با بستن چشمام چند نفس عمیق کشیدم و بعد دویدم سمت آینه و با عقب دادن کلاه حوله گردنم رو نگاه کردم.
کبود بود اما نه خیلی.
چرا من لعنتی اصلا حواسم نرفت پی این کبودی کوفتی آخه!؟
فورا خم شدم و بعد آخرین کشوی میز رو باز کردم و کرمی که همچین مواقعی ازش استفاده میکردم رو از  لابه لای کلی لباس بیرون آوردم زدم و به کبودی های گردن و سینه ام زدم.

باید از این به بعد بیشتر حواسم رو جمع میکردم.اگه ملیحه یا  بابا این جوز موردها رو  از من می دیدن کنفیکون میشد.
یه لباس یقه بلند  پوشیدم که گردنم مشخص نباشه و حتی بدخلاف همیشه روسری هم پوشیدم.
من از ترس زیاد دیگه حتی جرات نداشتم واسه شام هم برم بیرون ولی وقتی بابا اومد  و مامان شروع کرد صدا زدن مشکوک میشدم اگه می موندم تو اتاق.

همه دور میز تو ناهار خوری جمع شدیم.
هی مدام دو طرف پره های  روسریم رو محکم می کشیدم تا اون گرهه سفت بشه و گردنم مشخص نشه.
بابا یه لیوان نوشابه خورد و بعد گفت:


-آقای آرمند باهام تماس گرفت.میخوام یه روز بیان راجب زمان عقد صحبت بکنن!


ملیحه سرشو پایین انداخت و مامان گفت:


-محجد نیست که


بابا لیوان توی دستش رو گذاشت رو میز و بعد با اخم گفت:


-نیست که نیست..میگی چیکار کنم!؟ دو سال منتظر بمونم تا شازده از سربازی برگرده!؟


-بزار لااقل بهش خبر بدیم مرخصی بگیره و بیاد


دستشو تکون داد و گفت:


-نمیخواد.مرخصیش بمونه واسه عقد و عروسی....


ریز ریز خندیدم و چشمکی به ملیحه زدمو شروع کردم لب زدن یه آهنگ شاد.
آخه قرار بود به زودی خواهرجان به مراد دلش برسه و عروس بشه...خوش به حالش!

لبشو زیر دندن فشار داد و یه چشم غره رفت و بعد هم مشغول خوردن شامش شد...


#پارت_۷۵


❤️🖤   دوست دختر شیطون من ❤️🖤

   
کفشامو از پا درآوردم و رفتم داخل و همزمان با صدای بلندی گفتم:

"سلاااام بر اهالی خونه ..من آمده ام وای وای من آماده ام "

کسی چیزی نگفت.بهتره بگم اصلا کسی تحویل نمیگرفت مامان که سریال تماشا میگرد گربه میکرد و ملیحه هم که خبری ازش نبود.
با تاسفی مصنوعی گفتم؛


-چقدرهم که همتون از اومدن من خوشحال شدین...به به!

رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم.همون موقع ملیحه کتاب به دست از اتاقش اومد بیرون و همزمان گفت :


-به به...ماهی خانم...مثل اینکه خیلی شاد و شنگولی!دانشگاه خوش گذشت!؟؟


از آشپزخونه اومدم بیرون و گفتم:


-آره خوش گذشت...تو دانشگاه همیشه به من خوش میگذره..این مامان چرا داره گریه میکنه آخه!؟؟


ملیحه خندید و خود مامان اول با پره ی روسریش اشکشو پاک کرد و بعد حین خورد کردن لوبیا سبز ها گفت:


-این فیلم جگر آدمو میسوزونه مادر...


من و ملیحه باهمدیگه زدیم زیرخنده.یه موز واسه خودم پوست کندم و گفتم:


-خب مادر من مگه مجبوری نیگاش کنی که جگرت درد بیاد....


ملیحه پلاستیک پیراشکی هارو از روی اوپن برداشت  و گفت:


-وای پیراشکی خریدی!؟


-آره توهم دوست داری!؟


-من که عاشقشونم...با امیرعباس هر زمان وقت گیر بیاریم میریم پیراشکی با شیر میخوریم...میچسبه ..


-منم که عاشق پیراشکی ام...خوردنش حال میده!
آخ اخ...من برم یه دوش بگیرم...از صبح دانشگاه بودم...


کوله پشتیم رو برداشتم و رفتم تو اتاق و بعداز درآوردن لباسهام راه افتادم سمت حمام.
الان هیچی بیشتر از یه  دوش گرم آب نمیچسبید!

رفتم توحموم و لخت شدم و بعدهم زیر دوش آب ایستادم.
لبخند زدم وبا بستن  چشمام صورتم رو روبه قطره های آب گرفتم.
امروزمو دوست داشتم چون قشنگ بود.
چون امیرعلی بود.
چوم اون منو بوسید...
چون من اونو بوسیدم...چون توبغل هم چُرت زدیم...چون واسه اولینبارمن تنها نبودم...واسه اولینبار یکی بود که بوسیدنش بهم ذوق میداد..شوق میداد...

بعداز چنددقیقه حموم رو تنم کردم و اومدم بیردن.دو طرفش رو سعت گرفتمو همونطور که از سردی می لرزیدم از کنار مامانی که میخواست بره آشپزخونه رد شدم که یهو  با لحن خاصی گفت:


-ماهور...

ایستادمو سرمو به سمتش چرخوندم:


-بله مامان...

نگاهی به گردنم انداخت و گفت:


-گردنت چرا کبود!؟؟


#پارت_۷۴


❤️🖤  دوست دختر شیطون من ❤️🖤


پشت چراغ بودیم که چشمم به پیراشکی های توی ویترین مغازه ی رو به رویی افتاد.زبونمو  با لذت دور لبهام چرخوندم و به پیراشکهای توی دست مشتری ها نگاه کردم.
چقدر دلم میخواست یکی از اون پیراشکی هارو بخورم من...


-به چی نگاه میکنی!؟


سوال امیرعلی حواسمو سر جا آورد.سرمو به سمتش چرخوندم و گفتم:


-هان؟ چی!؟


نگاهی به صورت گیجم انداخت و گفت:


-میگم به کی نگاه میکنی!؟


-به اون پیراشکی های توی ویترین!


-پیراشکی دوست داری!?


-خیلیییی! شدیدااااا...


با نگاه کردن به چراغ  ماشین رو به حرکت درآورداما برخلاف تصورم یکم بالاتر نگهش داشت و بعد گفت:


-منتظر بمون میام الان...


از ماشین پیاده شد و رفت.نمیدونم یهو چیشد.شونه بالا انداختم و ساعت گوشی رو چک کردم.برای رفتن به خونه وقت داشتم اما خودمم دلم میخواست زودتر برسم خونه تا بهونه کوچیک هم دست بابا ندم.
وقتی اومد سرمو بالا گرفتم.
خنده ام گرفت.آخه یه پلاستیک پیراشکی دستش بود.با ذوق گفتم:


-پیراشکی گرفتی!؟


پلاستیک رو داد دستم و گفت:


-آره دیگه...مگه نگفتی دوست داری!؟


با هیجان گفتم:


-آره خیلییییی....مرسی.اونقدر پیراشکی دوست دارم که الان میتونم همه ی اینارو یه جا بخورم....


لبخند زد و به شوخی پرسید:


-اینو میگی که به خودم پیراشکی ندی؟؟


خندیدم:


-نه ...بهت میدم!

یکی از پیراشکی هارو بیرون آوردم ودادم دستش.گاز آرومی به سرش زد و همونطور که با یه دست فرمون رو نگه داشته بود گفت:


-نظرت چیه که شنبه وسیله بخرم و تو یکشنبه بیای انتخاب کنی!؟


سرمو تکون دادم و بعداز قورت دادن تیکه پیراشکی توی دهنم گفتم:


-اهوم...حله! میام...شنبه میریم انتخاب و یکشنبه میچینیمشون!

-یه وقت مشکل برات پیش نیاد!

-نه...استتار میکنم

-چجوری!؟

-به سادگی...ماسک میزنم و عینک آفتابی...

خندید:

-نابغه!

ربع یاعت بعد منو  به خواست خودم یکی دو کوچه بالاتر پیاده کرد.
در ماشین رو بستم و گفتم:

-مرسی که رسوندی!

نیمچه لبخندی زد و گفت:

-قابل نداشت!

عقب رفتم و با فاصله گرفتن از ماشین گفتم:

-شنبه میبینمت!

-اوکی...فعلا....


#پارت_۵۰۱



☀️☀️  ناسپاس☀️☀️




خیلی آروم درازم کرد روی تخت   و در حالی که دستش رو زیر سرش نگه داشته بود بهم خیره شد.
احساسی که به اون داشتم رو هیچوقت به هیچ مرد دیگه ای نداشتم.
از وقتی دیدمش  یه حس خوب بهش داشتم با اینکه باهام خوش اخلاق نبود.
با اینکه از ظاهر مهربون نبود.
اون روز نمیدونستم اسم حسم بهش چه حسیه...تناقض داشت.
هم حس خوب داشتم هم  حس بد !
اما هرچه بیشتر گذشت بیشتر فهمیدم دوستش دارم.
بیشتر فهمیدم حسی که بهش دارم اسمش چیه!
کف دستشو که رو قلبم گذاشت نفسم تو سینه حبس شد.
چشمهاشو به آرومی بست ولبهاشو روی لبهام گذاشت.
تکون نخوردم.
چشمهامو بستم و با جون دل همراهیش کردم.
در حالی که میبوسیدم دکمه های لباسم رو یکی یکی وا کرد تا وقتی رسید به دونه ی آخری...
با مکث بازش کرد و پیرهنن رو کنار زد.
دستش ار روی شکمم به آرومی بالا اومد
لبم رو رها کردم و زبونشو روی رگ گردنم کشید.
بدنم از لذت مچاله شد.
نمیدونستم باید چیکار کنم.
اونقدر بوسه هاش لذت بخش بودن که فقط داشتم کیف میکردم.
سرش رو آورد پایین تر.

بدنم از لذتی که تو وجودم جریان پیدا کرد لرزید.
دوباره خودش رو کشید بالا.
یه لب کوتاه ازم گرفت و باز گردنم رو میک زد.
نفسهاش که فوت میشدن رو صورتم انگار یکی از زمین دستمو گرفت و کشیدم اون بالا بالاهاااا...
رو ابرا...

به میک زدن گردنم ادامه نداد.
مکث کرد و با وا کردن چشمهاش پرسید:


-دوستم داری !؟


پلکهامو به آرومی وا کردم و بهش خیره شدم.
آره داشتم.
با تمام وجودم.
لبهام رو از هم باز کردم و جواب دادم:


-دارم...


با عجزی که حس کردنش نیاز به وقت داشت گفت:


-پس بیا باهم باشیم و نگو نمیتونم!


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇🌛18
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
پی تو باید بگردم ..


برنامه v2rayNG و رو پر از کانفینگ نکن!
بیا اینجا فقط یدونه برای یک ماهت کافیه✅
@configV2rayng


سک...س اولم با نامزدم کلی پو.زیشن روی من اجرا کرد و بهترین روز عمرم بود بهش گفتم چطوری انقد همه چیو بلدی گفت از وقتی با این کانال آشنا شدم کلی پو.زیشن جنسی میزاره:
@Position 👅


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ə🦋⅛
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
توی قلبم تو لایق سلطنتی ..


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇🌛17
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اما تو نشنیدی ..

Показано 20 последних публикаций.