Forward from: 🪴گسترده نهال🪴
“ الان یعنی قراره گربههاتون جلو شما سکس کنن؟😐😂💔”
با استرس پیام مهربان را خواندم.
- لعنت بهت مهربان.
پیام بعدیاش آمد.
“ والا پت نگه داشتنم سختهها! الان تو خودت سینگل به گوری و یه پشهی مذکر لمست نکرده بعد باید برای گربهی بیچشم وروت شوهر پیدا کنی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣“
هنوز پیام قبلیاش را کامل نخوانده بود که پیام بعدیاش هم آمد.
“ حالا این مهرداد دامپزشکه یه وقت با دیدن سکس گربههاتون حمله نکنه بهت؟ بکارتت به فنا بره؟تو هم روش کراشی ممکنه خر شی! حالا بماند که سری قبل پیشنهادشو بخاطر ناز کردن رد کردی! 😏😏😏😏😏😏”
لوسیفر را در آغوشم جابهجا کردم و برایش نوشتم.
“ خفه شو زنیکه، من دارم خودم از استرس میمیرم . بیشعور تو بدترش نکن.”
گوشی را خاموش کردم تا مهربان پیام دیگری ندهد بعد لوسیفر را در آغوشم فشار دادم و زنگ واحد مهرداد را فشردم. باورم نمیشد بخاطر جفتگیری گربهام مجبور شده بودم به خانهی مهرداد بیایم. قلبم داشت تندتند میزد. اصلا قرار بود گربههایمان جلوی ما جفتگیری کنند؟پشیمان از تصمیمی که گرفته بودم چرخیدم تا برگردم که صدای مهرداد به گوشم خورد.
- بفرمایید.
بیاختیار به سمت ایفون چرخیدم. مهرداد مرا شناخت.
-ا تویی سایه؟ بیا بالا. منتظرتون بودیم.
بودند؟ منظورش به گربهاش بود؟ لعنت به من که وقتی لوسیفر را برای معاینه پیشش برده بودم گفته بودم مدتی است گربهام پرخاشگر شده است و او گفته بود چون فصل جفتگیریاش است و باید با یک گربهی نر جفتگیری کند. بعد هم پیشنهاد گربهی خودش را داده بود.
در باز شد و به اجبار بالا رفتم. خانهاش در طبقهی اخر ساختمان بود.
در واحدش را برایم باز کرد و کنار ایستاد تا داخل بروم. وقتی دیدم خانه خالی است گفتم:
- خانواده تشریف ندارن.
متعجب نگاهم کرده و لوسیفر را از دستم گرفت.
- من تنها زندگی میکنم.
یخ بستم . یعنی لوسیفر قرار بود جلوی ما کارهای خاک بر سری بکند؟
صدای مهرداد باعث شد نگاهش کنم.
- بشین ، کار اینا ممکنه نیم ساعت یه ساعت طول بکشه.
- یه ساعت؟
خندید.
- خب خانوما نازشون زیاده! تا پسر من دختر شمارو راضی کنه ممکنه طول بکشه! چیکو گربهم تو اتاقشه لوسیفرو ببرم پیشش برمیگردم.
با رفتنش نفس راحتی کشیده و به اطراف خیره شدم. خانهی بزرگش با چیدمان کلاسیک اصلا به او نمیآمد.
به سمت راحتیهای ال شکل رفتم و در حالیکه نگاهم به اطراف بود روی راحتی نشستم. حس کردم زیر چیزی گیره کرده است. وقتی نگاهم را به به زیرم دوختم با دیدن ماری بزرگ و زرد رنگ بیاختیار جیغ زدم و از جایم پریدم. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که مهرداد هرسان وارد پذیرایی شد.
- چی شده سایه؟
جیغ زنان به سمتش دویدم و از گردنش اویزان شدم.
- مار… اونجا مار هست.
کمرم را با دستانش گرفت.
- آروم باش عزیزم. مار خونگیه. اسمش ضحاکه!
سرم را عقب برده و متعجب نگاهش کردم که خندید.
- ضحی صداش کن تو!
تازه متوجه شدم در آغوشش هستم.
- واییییییی…
قبل از اینکه عقب بکشم صدای جیغ و نالهی گربههایمان بلند شد. مهرداد چشمکی زد.
- فکر کنم پسرم دخترتو راضی کرده!
اهی نمایشی کشید.
- کاش منم میتونستم تورو راضی کنم!
سرخ شدم،
- اینجا خونهس یا باغ وحشه؟
خواستم اما قبل از اینکه عقب بکشم سر مهرداد پایین آمد….
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
حالا فکر میکنی سایه راضی میشه ؟😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
خونه نیست که باغ وحشه😂😂😂😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
خلاصه: سایه گربهش رو میبره مطب مهرداد که دامپزشکه و اینطوری با هم اشنا میشن. مهرداد از سایه خوشش میاد ولی سایه بهش رو نمیده و…😂😂😂😂
پسره قصه دامپزشکه و خیلی شیطون😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
با استرس پیام مهربان را خواندم.
- لعنت بهت مهربان.
پیام بعدیاش آمد.
“ والا پت نگه داشتنم سختهها! الان تو خودت سینگل به گوری و یه پشهی مذکر لمست نکرده بعد باید برای گربهی بیچشم وروت شوهر پیدا کنی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣“
هنوز پیام قبلیاش را کامل نخوانده بود که پیام بعدیاش هم آمد.
“ حالا این مهرداد دامپزشکه یه وقت با دیدن سکس گربههاتون حمله نکنه بهت؟ بکارتت به فنا بره؟تو هم روش کراشی ممکنه خر شی! حالا بماند که سری قبل پیشنهادشو بخاطر ناز کردن رد کردی! 😏😏😏😏😏😏”
لوسیفر را در آغوشم جابهجا کردم و برایش نوشتم.
“ خفه شو زنیکه، من دارم خودم از استرس میمیرم . بیشعور تو بدترش نکن.”
گوشی را خاموش کردم تا مهربان پیام دیگری ندهد بعد لوسیفر را در آغوشم فشار دادم و زنگ واحد مهرداد را فشردم. باورم نمیشد بخاطر جفتگیری گربهام مجبور شده بودم به خانهی مهرداد بیایم. قلبم داشت تندتند میزد. اصلا قرار بود گربههایمان جلوی ما جفتگیری کنند؟پشیمان از تصمیمی که گرفته بودم چرخیدم تا برگردم که صدای مهرداد به گوشم خورد.
- بفرمایید.
بیاختیار به سمت ایفون چرخیدم. مهرداد مرا شناخت.
-ا تویی سایه؟ بیا بالا. منتظرتون بودیم.
بودند؟ منظورش به گربهاش بود؟ لعنت به من که وقتی لوسیفر را برای معاینه پیشش برده بودم گفته بودم مدتی است گربهام پرخاشگر شده است و او گفته بود چون فصل جفتگیریاش است و باید با یک گربهی نر جفتگیری کند. بعد هم پیشنهاد گربهی خودش را داده بود.
در باز شد و به اجبار بالا رفتم. خانهاش در طبقهی اخر ساختمان بود.
در واحدش را برایم باز کرد و کنار ایستاد تا داخل بروم. وقتی دیدم خانه خالی است گفتم:
- خانواده تشریف ندارن.
متعجب نگاهم کرده و لوسیفر را از دستم گرفت.
- من تنها زندگی میکنم.
یخ بستم . یعنی لوسیفر قرار بود جلوی ما کارهای خاک بر سری بکند؟
صدای مهرداد باعث شد نگاهش کنم.
- بشین ، کار اینا ممکنه نیم ساعت یه ساعت طول بکشه.
- یه ساعت؟
خندید.
- خب خانوما نازشون زیاده! تا پسر من دختر شمارو راضی کنه ممکنه طول بکشه! چیکو گربهم تو اتاقشه لوسیفرو ببرم پیشش برمیگردم.
با رفتنش نفس راحتی کشیده و به اطراف خیره شدم. خانهی بزرگش با چیدمان کلاسیک اصلا به او نمیآمد.
به سمت راحتیهای ال شکل رفتم و در حالیکه نگاهم به اطراف بود روی راحتی نشستم. حس کردم زیر چیزی گیره کرده است. وقتی نگاهم را به به زیرم دوختم با دیدن ماری بزرگ و زرد رنگ بیاختیار جیغ زدم و از جایم پریدم. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که مهرداد هرسان وارد پذیرایی شد.
- چی شده سایه؟
جیغ زنان به سمتش دویدم و از گردنش اویزان شدم.
- مار… اونجا مار هست.
کمرم را با دستانش گرفت.
- آروم باش عزیزم. مار خونگیه. اسمش ضحاکه!
سرم را عقب برده و متعجب نگاهش کردم که خندید.
- ضحی صداش کن تو!
تازه متوجه شدم در آغوشش هستم.
- واییییییی…
قبل از اینکه عقب بکشم صدای جیغ و نالهی گربههایمان بلند شد. مهرداد چشمکی زد.
- فکر کنم پسرم دخترتو راضی کرده!
اهی نمایشی کشید.
- کاش منم میتونستم تورو راضی کنم!
سرخ شدم،
- اینجا خونهس یا باغ وحشه؟
خواستم اما قبل از اینکه عقب بکشم سر مهرداد پایین آمد….
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
حالا فکر میکنی سایه راضی میشه ؟😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
خونه نیست که باغ وحشه😂😂😂😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
خلاصه: سایه گربهش رو میبره مطب مهرداد که دامپزشکه و اینطوری با هم اشنا میشن. مهرداد از سایه خوشش میاد ولی سایه بهش رو نمیده و…😂😂😂😂
پسره قصه دامپزشکه و خیلی شیطون😂
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk
https://t.me/+DKAFWWqtfag5ODJk